🔰🌿 | شهید آوینی:
خداوند مقرّبترین بندگان خویش را از میان عشّاق بر می گزیند که گره کور دنیارا به معجزه عشق می گشایند
📸تصویری از وداع همسر شهید #محسن_حججی درمعراج شهدا💛🌿
#شهید_مدافع_حرم 🚩
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
📌 غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد. 🔹️ سردار مدافع حرم حاج #مهدی_نیساری درش
🔹️ ماموریت ویژه سردار #نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید #محسن_حججی:*
◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"*
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!*
هدیه نثار ارواح مطهرشان صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجهُمْ
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
الگو برداری از شهداء 📣
🔻گوشه ای از خصوصیت اخلاقی سهید #محسن_حججی به نقل از همسر شهید
آقامحسن برای خدا کار میکرد، از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت میکرد. یکی از اعضای فعال موسسه شهید حاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیتهای جهادیاش را از همینجا شروع کرد و حالا که نگاه میکنم، میبینم حتی مسیر زندگیاش را هم از همین موسسه پیدا کرد و ادامه داد.
محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود.
میگفت مقام معظم رهبری وقتی که فرمودهاند: «جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است»، تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کردهاند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغهاش کار فرهنگی بود.
محسن خیلی زیاد کتاب میخواند، هروقت هم جایی به مشکل میخورد و گیر میکرد، میگفت حتما کتاب کم خواندهام که اینجوری شده.
یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس میروم ، به من گفتهاند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست. گفتم محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن. فقط و فقط برای خدا بجنگ. بگو خدایا من آمدهام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو… محسن این را که شنید گفت: زهرا ، چقدر دلم را آرامتر کردی…حالا با خیال راحت اینجا هستم.
امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن میخواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی .گفت من این یکی را با خودم میبرم، من از اینها بهخاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم، من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم.
بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بیسرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشیها انگشتر او را از دستش درآوردهاند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود.
#شهید_محسن_حججی🌹
#سالروز_شهادت💔
⭕️قسم میخورم پشتیبان ولایت فقیه و حافظ روحانیت باشم
🌹🌱شهید #محسن_حججی:
🔻روحانیت و لباسشان برایم به اندازه چفیه مقدس است. من، حضرت آقا #امام_خامنه_ای را به اندازه امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوست دارم. قسم میخورم که پشتیبان ولایت فقیه و حافظ روحانیت باشم.
روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم و سالگرد پرواز شهید محسن حججی گرامی باد
🔹️ ماموریت ویژه سردار #نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید #محسن_حججی:*
◇ بعد از *شهادت حججی* تا مدتها ، پیکر مطهرش در دست داعشی ها بود تا اینکه قرار شدحزب الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند.
◇ بنا شد حزبالله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند و داعش هم پیکر *محسن و دو شهیدحزب الله* را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.
◇ به من گفتند: "میتوانی بروی در مقر داعش و پیکر *محسن* را شناسایی کنی؟"
◇ می دانستم میروم در دل خطر و امکان دارد داعشیها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند.اما آن موقع ، *محسن* برایم از همه چیز وحتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم.
◇ در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود ، با اسلحه اش ما را می پایید.
◇ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"میخکوب شدم ، از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم.
◇ رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟!
این بدن *اربا_اربا شده* این بدن قطعه قطعه شده!"
◇ بی اختیار رفتم طرف داعشی عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم.داد زدم: *"پست فطرتا ، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"*
◇ حاج سعیدحرفهایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه میکرد.داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت :"این کار ما نبوده ، کار داعش عراق بوده."دوباره فریاد زدم : *"کجای شریعت محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!"*
◇ داعشی به زبان آمد گفت: "تقصیرخودش بود.از بس حرص مون رودرآورد.نه اطلاعاتی بهمون داد ، نه گفت اشتباه کردهام و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کردکه از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"
◇ هرچه می کردم ، پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکررا برای شناسایی دقیقاباخودمون ببریم."
◇ اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا."نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه ، پیکر *محسن* نبود وداعش میخواست فریب مان بدهد.
🔹️ توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم : "بی بی جان خودتون کمک مون کنید ، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.یکباره چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن ناگهان فکری توی ذهنم آمد.خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن ، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم.
◇ نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حزب الله.از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی ، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم.وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند.دیگر خیلی خسته بودم.
◇ هم خسته ی جسمی و هم روحی.
واقعا به استراحت نیاز داشتم.
فردا حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله ، پیکر *محسن* را تحویل گرفته اند.
🔹️ به دمشق که رسیدم ، رفتم حرم *بی بی حضرت زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم ، یکی از بچهها اومد پیشم و گفت: *"پدر و همسر شهید حججی به سوریه اومده اند. الان هم همین جا هستن.توی حرم."*
◇ من را برد پیش *پدر محسن* که کنار ضریح ایستاده بود. *پدر محسن* می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تاچشمش به من افتاد ، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: *"از محسن خبر آوردی"*
◇ نمیدانستم جوابش را چه بدهم. نمیدانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا_اربا را تحویل دادهاند؟!
بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل دادهاند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل دادهاند؟
◇ گفتم: "حاجآقا، پیکر محسن مقرحزب الله لبنانه ، برید اونجا خودتونببینیدش."
◇ گفت: "قَسَمَت میدم به بیبی که بگو."
◇ التماسش کردم چیزی از من نپرسد.دلش خیلی شکست.دستش رو انداخت میان شبکههای ضریح *حضرت زینب علیها السلام* و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم.همه محسنم رو.
تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارمویش رو برام آوردی ،راضی ام."
◇ وجودم زیر وروشد.سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود.به سختی لب باز کردم و گفتم: *"حاجآقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی اکبرعلیه السلام اربا اربا کرده ان."*
🔹️ هیچ نگفت فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: *"بی بی جان ، این هدیه را از من قبول کن!*
هدیه نثار ارواح مطهرشان صلوات
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
✍خودتان را برای ظهور ِ
امام زمان عجل الله
و جنگ با کفاࢪ
بخصوص اسرائیݪ
آماده کنید ك آن روز
خیلی نزدیک است
شهید مدافع حرم
#محسن_حججی
#روزوعاقبتمونشهدایی🌹
درسےازشهدا 🌸
☆بنده ی خدا بودن
همیشهبرایخدابندهباشید!
ڪهاگراینچنینشدبدانیدعاقبتهمهےِشمابهخیرختممےشود♥️✨
شهید مدافع حرم
#محسن_حججی
.
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
الگو برداری از شهداء 📣
🔻گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید #محسن_حججی به نقل از همسر شهید
آقامحسن برای خدا کار میکرد، از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت میکرد. یکی از اعضای فعال موسسه شهید حاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیتهای جهادیاش را از همینجا شروع کرد و حالا که نگاه میکنم، میبینم حتی مسیر زندگیاش را هم از همین موسسه پیدا کرد و ادامه داد.
محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود.
میگفت مقام معظم رهبری وقتی که فرمودهاند: «جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است»، تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کردهاند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغهاش کار فرهنگی بود.
محسن خیلی زیاد کتاب میخواند، هروقت هم جایی به مشکل میخورد و گیر میکرد، میگفت حتما کتاب کم خواندهام که اینجوری شده.
یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس میروم ، به من گفتهاند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست. گفتم محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن. فقط و فقط برای خدا بجنگ. بگو خدایا من آمدهام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو… محسن این را که شنید گفت: زهرا ، چقدر دلم را آرامتر کردی…حالا با خیال راحت اینجا هستم.
امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن میخواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی .گفت من این یکی را با خودم میبرم، من از اینها بهخاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم، من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم.
بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بیسرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشیها انگشتر او را از دستش درآوردهاند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود.
#شهید_محسن_حججی🌹
#سالروز_اسارت💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°•
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم #محسن_حججی
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به #سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم.
تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً #صبور بود و عاشقانه بهسوی #شهادت رفت.
نقل: (خواهر شهید)
#شادی_روح_شهید_صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
🍃 پنجره زیباست اگر بگذارند
🍃 چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
🍃 من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
🍃 عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
و خدا عاشق او شد..
#راهت_ادامه_دارد
#محسن_حججی
#رفیق_شهید
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
دلت که گرفت💔
با رفیقی
در دو دل کن
که آسمانی باشد...🕊
این زمینی ها🌎
در کار🖇
خود مانده اند... :)
#شهید #محسن_حججی 🌷
#شبوعاقبتمونشهدایے🌱
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
شادی روح همه شهدا صلوات...❣
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محسن_حججی
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#شهید #شهادت #مدافعان
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•🌱
#سی_شب_با_شهدا
درس اخلاص از شهید #محسن_حججی
#عند_ربهم_یرزقون
کانال مدافعان حرم
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°•
لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم #محسن_حججی
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به #سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم.
تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً #صبور بود و عاشقانه بهسوی #شهادت رفت.
نقل: (خواهر شهید)
#شادی_روح_شهید_صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#اربعین
کانال مدافعان حرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
الگو برداری از شهداء 📣
🔻گوشه ای از خصوصیت اخلاقی شهید #محسن_حججی به نقل از همسر شهید
آقامحسن برای خدا کار میکرد، از همان نوجوانی در کارهای فرهنگی فعال بود، همیشه در اردوهای جهادی شرکت میکرد. یکی از اعضای فعال موسسه شهید حاج احمد کاظمی بود و کلا فعالیتهای جهادیاش را از همینجا شروع کرد و حالا که نگاه میکنم، میبینم حتی مسیر زندگیاش را هم از همین موسسه پیدا کرد و ادامه داد.
محسن همیشه در پایگاه بسیج فعال بود، این اواخر در فضای مجازی از نظر فرهنگی بسیار فعال بود.
میگفت مقام معظم رهبری وقتی که فرمودهاند: «جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است»، تکلیف ما را در انجام کار فرهنگی روشن کردهاند و ما نباید این عرصه فرهنگی را خالی بگذاریم و واقعا دغدغهاش کار فرهنگی بود.
محسن خیلی زیاد کتاب میخواند، هروقت هم جایی به مشکل میخورد و گیر میکرد، میگفت حتما کتاب کم خواندهام که اینجوری شده.
یک بار همین اواخر که سوریه بود و زنگ زد گفتم محسن جان من اینجا کلاس معرفت نفس میروم ، به من گفتهاند که اگر از هر شهیدی بعد از شهادت بپرسند که شما برای چه آمدی و شهید شدی و او بگوید که آمدم از حرم دفاع کنم، این قبول نیست. گفتم محسن تو را به خدا نیتت را فقط برای خدا بکن. فقط و فقط برای خدا بجنگ. بگو خدایا من آمدهام از حرمین دفاع کنم برای رضایت تو… محسن این را که شنید گفت: زهرا ، چقدر دلم را آرامتر کردی…حالا با خیال راحت اینجا هستم.
امسال به مناسبت روز مرد، یک انگشتر دُر نجف برای محسن هدیه خریدم ، روی این انگشتر «یازهرا» حکاکی شده بود. وقتی محسن میخواست برای بار دوم اعزام شود، همه انگشترهایش را درآورد، الا این یکی .گفت من این یکی را با خودم میبرم، من از اینها بهخاطر حضرت زهرا(س) کینه دارم، من تا لحظه آخر باید نشان بدهم که شیعه امیرالمومنین (ع) هستم.
بعد من در این تصاویری که بعد از شهادت محسن از پیکر بیسرش منتشر شده،دقت کردم دیدم این انگشتر دستش نبود. مطمئتنم که داعشیها انگشتر او را از دستش درآوردهاند چون اسم حضرت زهرا(س) رویش حک شده بود.
#شهید_محسن_حججی🌹
#سالروز_اسارت💔
⭕️قسم میخورم پشتیبان ولایت فقیه و حافظ روحانیت باشم
🌹🌱شهید #محسن_حججی:
🔻روحانیت و لباسشان برایم به اندازه چفیه مقدس است. من، حضرت آقا #امام_خامنه_ای را به اندازه امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دوست دارم. قسم میخورم که پشتیبان ولایت فقیه و حافظ روحانیت باشم.
🌹🍃برای شادی روح شهدا صلوات بفرستیم