فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ ارومیه/حملات اغتشاشگران به خودرو #پلیس
#مهسا_امینی
#گشت_ارشاد
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
... مهسا ایمنی 🤣💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دروغ بودن چهره امامان ‼️⁉️
⚠️این عکس ها رو داخل خونتون نگه ندارید
📲حداقل برای یک نفر ارسال کنید
همه تمثال ها کذب است
#اربعین
#حجاب
#امام_زمان علیه السلام
🛑#خدایگان_تناقض! دیروز #موافق #گشت_ارشاد؛ امروز #ماهیگیر
🔹جالبه ایشون سال ۵۹ دنبال حجاب کامل خانمها بوده و معتقد بوده کسایی که رعایت نمیکنن باید #مجازات بشن.
👤 #زهرا_رهنورد (۵۹/۲/۲۸):
«ما #عفت عمومی را باید میخواستیم. آن هم در سطح کشور، نه [فقط] در سطح ادارات؛ بدین ترتیب که زنان پوشیده باشند، لباس بلند با آستین بلند بدون آرایش، ما باید این را میخواستیم و برای عدم رعایت آن، #مجازات قائل میشدیم.»
🔹#میر_حسین، شوهر ایشون هم در تیرماه ۱۳۵۹، #سر_دبیر_روزنامه_جمهوری_اسلامی بود. به نحوه پوشش خبری تظاهرات زنانی که بهعنوان مخالف #حجاب_اجباری در آن زمان به خیابان آمدند، در روزنامه تحت #مدیریت «میرحسین موسوی» و واژههایی چون زنان #ناپاک و #ولنگار و... دقت کنید.
🔹این افراد از بنیانگذاران گشت ارشاد بودن که اول انقلاب در مسئله #حجاب از همه #تندروتر بودن. حالا یادشون افتاده #اشک_تمساح بریزن.
#زهرا_رهنورد #میر_حسین_موسوی #اشک_تمساح #آشوب #فتنه #گشت_ارشاد #روشنگری #مهسا_امینی #حجاب #قاسم_بن_الحسن
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🛑 خدایگان_تناقض! دیروز موافق گشت_ارشاد؛ امروز ماهیگیر
🔹جالبه ایشون سال ۵۹ دنبال حجاب کامل خانمها بوده و معتقد بوده کسایی که رعایت نمیکنن باید مجازات بشن.
👤 زهرا_رهنورد (۵۹/۲/۲۸):
«ما عفت عمومی را باید میخواستیم. آن هم در سطح کشور، نه [فقط] در سطح ادارات؛ بدین ترتیب که زنان پوشیده باشند، لباس بلند با آستین بلند بدون آرایش، ما باید این را میخواستیم و برای عدم رعایت آن، مجازات قائل میشدیم.»
🔹 میر_حسین، شوهر ایشون هم در تیرماه ۱۳۵۹، سر_دبیر_روزنامه_جمهوری_اسلامی بود. به نحوه پوشش خبری تظاهرات زنانی که بهعنوان مخالف حجاب_اجباری در آن زمان به خیابان آمدند، در روزنامه تحت مدیریت «میرحسین موسوی» و واژههایی چون زنان ناپاک و ولنگار و... دقت کنید.
🔹این افراد از بنیانگذاران گشت ارشاد بودن که اول انقلاب در مسئله حجاب از همه تندروتر بودن. حالا یادشون افتاده اشک_تمساح بریزن.
زهرا_رهنورد میر_حسین_موسوی اشک_تمساح آشوب فتنه #گشت_ارشاد #روشنگری #مهسا_امینی حجاب قاسم_بن_الحسن
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هدایت شده از موسسه مصاف
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ همزمان که توجه مردم معطوف به آشوبها و اعترضات داخلی است
اسرائیل و ترکیه برای زنگزور رئیس جمهور هم تعیین کردند!
🌐 https://twitter.com/A_raefipur/status/1572523099509395456?t=9Prst9HiEGj8RMrceSVN0A&s=19
☑️ @Masaf
هدایت شده از موسسه مصاف
👤 توییت استاد #رائفی_پور
✍ خواهرم بگو! خواهرم بگو!
حضور زنان آموزش دیده سازمان مجاهدین خلق درمیان معترضین با عنوان لیدر!
استفاده از زنان برخورد را برای نیروهای امنیتی دشوار میکند.
همچنین نفوذ زنان پس از مرگ مسعود رجوی در قامت ردههای بالای سازمان با این توجیه که نفوذیهای ج. ا در مردان حضور دارند بیشتر شد.
🌐 https://twitter.com/A_raefipur/status/1572550484447334400?t=4fHCe1LXwAbzYmK0Iq9ngQ&s=19
☑️ @Masaf
اومدن تو ایران عکس #حاج_قاسم رو پایین بکشن
تو نیویورک رفت بالا...
ادمین کانال منتظران
#مهسا_امینی
#گشت_ارشاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#🇮🇷
شهید سردار قاسم سلیمانی: « وقتی صحنه نابخردانه آن نادان را در آتش زدن پرچم ایران دیدم خیلی دلم سوخت. گفتمای کاش به جای پرچم، من را ده بار آتش میزدند. نه تصویر من را، من را! چون ما برای نشاندن پرچم بر سر قله دهها شهید دادیم تا بتوانیم این پرچم را سرافراز و برافراشته نگه داریم.»
#پرچم_ایران
#حاج_قاسم
#مهسا_امینی
🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
🔴 #تاثیر مبارزه حضرت زهرا(س)
در افشای مهمترین حقایق تاریخ
🟠 هر بچه شیعه که می خواد یک دلیل محکم برای شیعه بودنش داشته باشه این را گوش کند ...
عالیه 👌
🔶️ #علامه امینی و علمای اهل سنت
#مهسا_امینی
مهسا ایمنی
🇮🇷
از یک تجار ورشکسته کربلا
نقل می کرد:
این قدر وضع مالیم به هم خورد که به زنم گفتم:زن بردار بریم نجف،الان عزادارا میان خونمون شلوغ می شه آه در بساط نداریم.😭
زنم بهم گفت: مرد حسابی ، تو تاجر این شهری، با این همه دبدبه و کبکبه، شب اول محرمی همه از نجف بلند می شن میان کربلا، ما از کربلا بلند شیم بریم نجف، بابا پول نداریم نمردیم که، خدا هست، امام حسین هست، درست می شه.
بهش گفتم: زن اگه امام حسین می خواست کاری بکنه تا الان کرده بود
😭 😭 😭 😭 😭 😭
می گفت: هرچی به زنم گفتم بیا بریم توجه نکرد و حرف خودشو زد، فقط برای آخرین بار رفتم باهاش اتمام حجت کنم.
گفتم: زن اگه نیای بریم میانا، آبرومون می ره ها. بازم گوش نکرد و کار خودشو کرد.
همین جوری که استرس داشتم و نمی تونستم یه جا بند بشم و هی خودمو می خوردم:
دیدم عصر شده، یه دفعه اولین دسته ی عزاداری آقا ابی عبدالله وارد خونه شدن.
رفتم پیش زنم، با عصبانیت بهش گفتم:
دیدی اومدن، دیدی آبرومون رفت، حالا خوبت شد؟
*آبرومونو بردی حالا برو جواب بده...*
*بازم کار خودشو می کرد و به من توجهی نمی کرد.*
*تو همین لحظه دومین دسته اومدن، سومین دسته، چهارمین دسته، هی دسته های عزاداری امام حسین وارد خونه می شدن و هی من نگران تر...*
*اذان مغرب شد...*
*وایستادن نماز خوندن...*
*عشا رو که خوندن رفتم گفتم: ما امشب چیزی نپختیم، یه چیز ساده ای میل کنید مث نون و پنیرو هندونه ان شالله از فردا شروع می کنیم...*
😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
*می گفت:*
*شام خوردن و رفتن حرم زیارت، نصف شب شد خوابیدن، تا* *خوابشون برد بلند شدم قبامو پوشیدم، عبامو انداختم، عرق چینمو سرکردم و نعلینمو پا.شال و کلا کردم برم نجف.*
*رفتم به زنم گفتم: زن این تو و این عزادارا و این امام حسین...*
*من دیگه تحمل موندن و آبروریزی رو ندارم...*
*می رم نجف و تو کربلا نمی مونم...*
*فقط تو کربلا یه کار دارم!*
*زنم گفت: چی کار؟*
*گفتم: الان می رم بین الحرمین، حرم حسینم نمیرم ، می رم حرم عباس...*
*به عباس می گم: برو به این داداشت بگو خیلی مشتی هستی، خیلی با مرامی، خوب آبروی این چن سالمونو حفظ کردی...*
😭 😭 😭 😭 😭 😭 😭
*هرچی زنم گفت: بمون نرو...*
*منو تنها نزار. محل* *نذاشتم و از خونه زدم بیرون اومدم تو کوچه، باید دست راست برم حرم حسین گفتم نمی رم قهرم، پیچیدم برم حرم عباس تو راهم دیدم یه حجره بازه...*
*(قدیما تو بین الحرمین عرب ها حجره و دکان کاسبی داشتن)*
*خیلی تعجب کردم، گفتم:ساعت از نصف شبم گذشته، چطور می شه یه حجره باز باشه.*
*تو دلم گفتم این دیگه کیه که تا این موقع شب ول نکرده کاسبی رو؟!کنجکاو شدم بینم کیه.رفتم جلو دیدم آسید حسینه...*
*آسید حسین استادم بوده و من اینجا تو همین حجره شاگردیِ همین آسید حسینو می کردم...*
*خیلی خوشحال شدم.رفتم جلو*
*آسید حسین سلام علیکم جوابمو داد سلام علیکم.*
*گفتم : آسید حسین چی شده تا این موقع حجره موندی؟*
*بهم گفت: این چیزارو ول کن، روضه نداری امسال؟!*
*اشک تو چشام جمع شد و گفتم آسید حسین تو که وضع مارو می دونی تو کربلا ورشکست شدم یکی نیست حتی یه پول سیاهی برای روضه ی امام حسین بهم بده آسید حسین یه نگاهی بهم انداخت گفت:*
*چی می خوای؟*
*گفتم: چیو چی می خوام؟*
*گفت:برای روضت چی لازمته؟*
*گفتم:برنج می خوام،شکر می خوام، چایی می خوام، گوشت می خوام، هیزم می خوام، سیب زمینی می خوام، پیازمی خوام.فلان و *فلان و فلان می خوام ...*
*بهم گفت: بیا بردار برو گفتم: چیو بردارم برم؟ گفت:*
*همینایی که الان گفتی هرچه قدر می خوای ببر،*
*نگاه کردم تو دکانش دیدم پر از همه چیزاییه که می خوام...*
*گفتم: من پول ندارم آسید حسین*
*گفت: کی پول خواست از تو؟*
*سرم داد کشید مث همون روزای استادو شاگردی: بیا هرچی می خوای بار گاری کن بردار برو همه چیو بار گاری زدیم تموم شد*
*گفتم: آ سید حسین، ممنونتم کمکم کردی نذاشتی آبروم بره...ولی من این همه بارو چطوری ببرم؟*
*اومد جلو تکیه داد به زنجیر آویزونه دم حجرش*
*روشو کرد طرف حرم حسین صدا* *زد:عباس،اکبر،قاسم،عون،جعفر بیاین این بارارو ببرید*
*تو دلم گفتم: نگاه آسید حسین چقدر شاگرد گرفته، من یکی بودم شاگرداشا...*
*تا این موقعم بیدارن شاگرداش...*
*خواستم برم خونه بهم گفت وایسا کارت دارم رفت از ته حجرش یه چیزی بیاره*
*وقتی اومد دیدم دوتا شمع دونی خوشگل سبز رنگ گذاشت به دستم گفت اینم هدیه ی مادرم فاطمه، برو یه گوشه از روضتو روشن کن. نفهمیدم منظورش از مادرش فاطمه چیه؟*
😭 😭 😭 😭 😭 😭
*اینقدر خوشحال بودم که گفتم حالا که که کارمون درست شد برم حرم آقا از آقا معذرت خواهی کنم...* ادامه👇👇👇
🥰 #صاحب_نفس 😘
#امام_زمان علیه السلام
#اربعین