زندگي نامه سرلشکر پاسدار شهيد احمد کاظمي
فرمانده سرافراز نيروي زميني سپاهپاسداران انقلاب اسلامي سردار سرلشکر پاسدار شهيد احمد کاظمي در سال 1337 در شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان در خانوادهاي مومن و عاشق اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ديده به جهان گشود.
او که ايمان به خدا و عشق به خاندان نبوت و محبت به ائمه اطهار(ع) را از کودکي آموخته بوده با شروع حرکتهاي توفنده انقلاب اسلامي درجريان اين حرکت الهي قرار گرفت و همصدا با مردم متعهد و انقلابي نجف آباد در همه صحنههاي مبارزه حضور داشت.
در آغازين روزهاي تجاوز دشمن به سوي جبهههاي دفاع از حريم کشور و دين شتافت و در اين عهد خود تا آخرين لحظه وفادار ماند. اين سردار دلاور همانند ساير فرماندهان دفاع مقدس ، اسوه و الگوي جهاد در خطوط مقدم بود و در اين راه چندين بار تا مرز شهادت پيش رفت ، بدن زخمي اين سردار دلاور حکايتي از مقاومت ايثارگرانه او بود.
مجروحيتهاي فراوان از ناحيه پا و دست که منجر به قطع انگشت دست وي شده بود گوياي ايثار وجانفشاني ايشان بود. اين فرمانده دلاور از سال1359 با حضور در برابر شرارت ضد انقلاب در کردستان حرکت جهادي خود را آغاز نمود و تا دفع فتنه و شرارت دشمن در کردستان ماند.
سردار شهيد کاظمي يادگار صادق و راستين سرداران شهيد باکري، زينالدين، همت، بقايي، براستي ذرهاي از شميم دلنشين آن سرداران شهيد بود و آرزوي شهادت، جزيي از آمال و ادعيه آن يار سفر کرده بود.
وي پس از پايان جنگ تحميلي نيز بمدت 7 سال به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهداء(ع) براي حفظ دستاوردهاي دفاع مقدس در مناطق عملياتي باقي ماند.
امير فاتح دفاع مقدس سردار سرلشکر پاسدار احمد کاظمي به پاس رشادتهاي خود موفق به دريافت 3مدال فتح از دست مقام معظم رهبري و فرمانده کل قوا گرديد.
سردار شهيد کاظمي از تاريخ1/9/59 تا 7/10/60 فرمانده جبهه فياضيه بود و بهپاس رشادت در دفاع از اسلام و انقلاب و دفع تجاوز دشمن به فرماندهي لشکر نجف اشرف اصفهان منصوب شد.
بدنبال آن فرماندهي لشکرامامحسين(ع) و معاونت عمليات نيروي زميني سپاه از جمله مسووليتهايي بود که اين سردار دلاور به عهده گرفت و چه زيبا و مقتدرانه اداره کرد.
از سال 1379 فرماندهي نيروي هوايي سپاه به اين فرمانده رشيد و قهرمان سپرده شد که مدت بيش از پنج سال اين امر ادامه داشت تا در تاريخ 29/5/84 بنا بر پيشنهاد سردار سرلشگر پاسدار دکتر صفوي فرمانده کل سپاه ، سردار احمد کاظمي به فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد.
مقام معظم رهبري در حکم انتصاب سردار شهيد کاظمي به عنوان فرماندهي نيروي زميني سپاه وي را سرداري شجاع و کارآمد و با سوابق روشن به ويژه در دوران دفاع مقدس معرفي فرمودند.
سرانجام در تاريخ 19 دي 1384 در سانحه ي هوايي به شهادت رسيد
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند,وقتی میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه های خشک شده ی خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت.هروقت مادر میگفت این از خدا بی خبرها چی به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر.
بینی اش را هم از خونهای لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته. خودش میگفت: این خونا مال اینه که توی زندان سرما خوردم. اثرات آن شکستگی بینی , تا آخر عمر همراهش بود.مثل اینکه یک بار عملش کردند, ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد.
در حادثه بم بیش از 200 فروند هواپیما و هلیکوپتر و انواع موشک های برد بلند را سامان داد، درساعتهای اول، شهیدکاظمی به عنوان فرمانده نیروی هوایی تمام ناوگان خودش را برای نجات مردم بم بسیج کرد.خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد، هر 13 دقیقه یک هواپیما و یک هلیکوپتر ، چه در شب و چه در روز پرواز می کرد30 هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد، 10 شبانه روز نخوابید.
*** به نقل از سردار رحیم صفوی
در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.”
خیلی
ادامه دارد...
#شهید_حاج_احمدکاظمی 🌷
بعید است شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد.
****به نقل از شهيد سردار تهراني مقدم (كه در انفجار مهمات سپاه در سال1390 به شهادت رسيد)
رفته بوديم سريلانكا، سال هفتاد. احمد هم همراهمان بود.
چند تا از فرماندهان نظامي و مسئولین سريلانكا آمده بودند استقبالمان.
افراد را من به آنها معرفي ميكردم. موقع معرفي احمد گفتم: ايشان فاتح خرمشهر بوده.
چهار، پنج روز آن جا بوديم. آنها احمد را ول نميكردند. احمد به عنوان يك فرماندهي با اقتدار در نظرشان جلوه كرده بود. هر چه ميگفت، تندتند مينوشتند.
احمد راجع به بحثهاي نظامي زياد صحبت كرد، ولي راجع به كاري كه خودش در عمليات فتح خرمشهر كرد، چيزي نگفت. نه آن جا، نه هيچ جاي ديگر. هيچ وقت نشد كه لام تا كام دربارهي خدماتي كه زمان جنگ يا قبل و بعد از آن كرده، حرفي بزند. خدا رحمتش كند؛ دقيقاً روحيهي حسين خرازي و امثال آن خدا بيامرز را داشت. حسين هم يكي از دو فاتح خرمشهر بود، ولي هيچ وقت راجع به آن فتح كمنظير، در هيچ كجا صحبت نكرد.
سرماي شديدي خورده بود. احساس ميكردم به زور روي پاهايش ايستاده است. من مسئول تداركات لشكر بودم. با خودم گفتم: خوبه يك سوپ براي حاجي درست كنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همين كار را هم كردم. با چيزهايي كه توي آشپزخانه داشتيم، يك سوپ ساده و مختصر درست كردم.
از حالت نگاهش معلوم بود خيلي ناراحت شده است. گفت: چرا براي من سوپ درست كردي؟
گفتم: حاجي آخه شما مريضي، ناسلامتي فرماندهي لشكرم هستي؛ شما كه سرحال باشي، يعني لشكر سرحاله!
گفت: اين حرفا چيه ميزني فاضل؟ من سؤالم اينه كه چرا بين من و بقيهي نيروهام فرق گذاشتي؟ توي اين لشكر، هر كسي كه مريض بشه، تو براش سوپ درست ميكني؟
گفتم: خوب نه حاجي!
گفت: پس اين سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذايي رو ميخورم كه بقيهي نيروها خوردن.
از صحبتش فهميدم رانندهي تانكر نفتكش است. داشت براي صاحب مغازه درددل ميكرد. گفت: اگر اين احمد كاظمي رو پيدا كنم، ميرم بهش التماس ميكنم كه يه مدتي هم بياد طرف زابل و زاهدان!
بياختيار برگشتم به صورت طرف دقيق شدم. من يكي از نيروهاي تحت امر سردار كاظمي بودم. گفتم: شما حاج احمد رو ميشناسي؟
گفت: از نزديك كه نه، ولي ميدونم آدم خيلي با حاليه!
پرسيدم: چطور؟
گفت: من يه مدت كارم توي كردستان بود، با اين كه هيچ وقت شبها توي كردستان رانندگي نميكردم، ولي نشده بود كه هر چند وقت يكبار گرفتار گروهكهاي ضد انقلاب نشم؛ ماشينم رو ميبردن توي بيراههها، سوختش رو خالي ميكردن و بعد هم ولم ميكردن.
مكث كرد. ادامه داد: ولي اين احمد كاظمي كه اومد اونجا، خدا خيرش بده، طوري امنيت به وجود آورد كه ديگه نصب شبها هم توي جادهها رانندگي ميكردم و هيچ اتفاقي برام نميافتاد.
آخر صحبتش گفت: حالا كارم افتاده سيستان و بلوچستان. همون بدبختيها رو از دست اشرار اون جا هم داريم ميكشيم و هيچ كي هم نيست كه جلوي اون نامردا قد علم كنه.
هواپيماي سوخو را حاج احمد وارد نيروي هوايي سپاه كرد.مراسم افتتاحيهاش را همه انتظار داشتيم در تهران باشد، سردار ولي گفت: ميخوام مراسم افتتاحيه توي مشهد باشه.
پايگاه هوايي مشهد كوچك بود. كفاف چنين برنامهاي را نميداد. بعضيها همين را به سردار گفتند. سردار ولي اصرار داشت مراسم توي مشهد باشد.
با برج مراقبت هماهنگيهاي لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپيمان را چند دور، دور حرم حضرت علي بن موسي الرضا (سلام الله عليه) طواف داد. اين را سردار ازش خواسته بود. خيليها تازه دليل اصرار سردار را فهميده بودند. خدا رحمتش كند؛ هميشه ميگفت: ما هيچ وقت از لطف و عنايت اهل بيت، خصوصاً آقا امام رضا (عليه السلام) بينياز نيستيم.
سالهاي هفتاد و هشت، هفتاد و نه، منافقين هر چند وقت يك بار، شيطنتهاي تازهاي توي ايران ميكردند. گاهي وسط پايتخت را با خمپاره ميزدند، گاهي افراد را ترور ميكردند، گاهي هم توي مرزها مشكلساز ميشدند. در واقع داشتند جمهوري اسلامي را تست ميكردند! بدشان نميآمدكه بتواننداوضاع واحوال ايرانرابرگردانند به اوضاع واحوالسالهاي شصت، شصتويك!
ادامه داد....
#شهید_حاج_احمدکاظمی 🌷
زندگي نامه سرلشکر پاسدار شهيد احمد کاظمي
فرمانده سرافراز نيروي زميني سپاهپاسداران انقلاب اسلامي سردار سرلشکر پاسدار شهيد احمد کاظمي در سال 1337 در شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان در خانوادهاي مومن و عاشق اهل بيت عصمت و طهارت(ع) ديده به جهان گشود.
او که ايمان به خدا و عشق به خاندان نبوت و محبت به ائمه اطهار(ع) را از کودکي آموخته بوده با شروع حرکتهاي توفنده انقلاب اسلامي درجريان اين حرکت الهي قرار گرفت و همصدا با مردم متعهد و انقلابي نجف آباد در همه صحنههاي مبارزه حضور داشت.
در آغازين روزهاي تجاوز دشمن به سوي جبهههاي دفاع از حريم کشور و دين شتافت و در اين عهد خود تا آخرين لحظه وفادار ماند. اين سردار دلاور همانند ساير فرماندهان دفاع مقدس ، اسوه و الگوي جهاد در خطوط مقدم بود و در اين راه چندين بار تا مرز شهادت پيش رفت ، بدن زخمي اين سردار دلاور حکايتي از مقاومت ايثارگرانه او بود.
مجروحيتهاي فراوان از ناحيه پا و دست که منجر به قطع انگشت دست وي شده بود گوياي ايثار وجانفشاني ايشان بود. اين فرمانده دلاور از سال1359 با حضور در برابر شرارت ضد انقلاب در کردستان حرکت جهادي خود را آغاز نمود و تا دفع فتنه و شرارت دشمن در کردستان ماند.
سردار شهيد کاظمي يادگار صادق و راستين سرداران شهيد باکري، زينالدين، همت، بقايي، براستي ذرهاي از شميم دلنشين آن سرداران شهيد بود و آرزوي شهادت، جزيي از آمال و ادعيه آن يار سفر کرده بود.
وي پس از پايان جنگ تحميلي نيز بمدت 7 سال به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سيدالشهداء(ع) براي حفظ دستاوردهاي دفاع مقدس در مناطق عملياتي باقي ماند.
امير فاتح دفاع مقدس سردار سرلشکر پاسدار احمد کاظمي به پاس رشادتهاي خود موفق به دريافت 3مدال فتح از دست مقام معظم رهبري و فرمانده کل قوا گرديد.
سردار شهيد کاظمي از تاريخ1/9/59 تا 7/10/60 فرمانده جبهه فياضيه بود و بهپاس رشادت در دفاع از اسلام و انقلاب و دفع تجاوز دشمن به فرماندهي لشکر نجف اشرف اصفهان منصوب شد.
بدنبال آن فرماندهي لشکرامامحسين(ع) و معاونت عمليات نيروي زميني سپاه از جمله مسووليتهايي بود که اين سردار دلاور به عهده گرفت و چه زيبا و مقتدرانه اداره کرد.
از سال 1379 فرماندهي نيروي هوايي سپاه به اين فرمانده رشيد و قهرمان سپرده شد که مدت بيش از پنج سال اين امر ادامه داشت تا در تاريخ 29/5/84 بنا بر پيشنهاد سردار سرلشگر پاسدار دکتر صفوي فرمانده کل سپاه ، سردار احمد کاظمي به فرماندهي نيروي زميني سپاه منصوب شد.
مقام معظم رهبري در حکم انتصاب سردار شهيد کاظمي به عنوان فرماندهي نيروي زميني سپاه وي را سرداري شجاع و کارآمد و با سوابق روشن به ويژه در دوران دفاع مقدس معرفي فرمودند.
سرانجام در تاريخ 19 دي 1384 در سانحه ي هوايي به شهادت رسيد
چند بار ساواک دستگیرش کرد. یک بار، بد جوری شکنجه اش داده بودند. روزی که آزادش کردند,وقتی میخواست برود حمام, دیدم زیر پیراهنش پر از لکه های خشک شده ی خون است, اثر تازیانه ها. بعدا فهمیدم بینی اش را هم شکسته اند. خودش یک کلام راجع به بلاهایی که سرش در آورده بودند چیزی نگفت.هروقت مادر میگفت این از خدا بی خبرها چی به روزت آوردن؟ میگفت هیچی مادر.
بینی اش را هم از خونهای لخته شده ای که هر روز صبح روی بالشش میدیدیم فهمیدیم شکسته. خودش میگفت: این خونا مال اینه که توی زندان سرما خوردم. اثرات آن شکستگی بینی , تا آخر عمر همراهش بود.مثل اینکه یک بار عملش کردند, ولی باز هم از تبعاتی مثل تنگی نفس رنج میبرد.
در حادثه بم بیش از 200 فروند هواپیما و هلیکوپتر و انواع موشک های برد بلند را سامان داد، درساعتهای اول، شهیدکاظمی به عنوان فرمانده نیروی هوایی تمام ناوگان خودش را برای نجات مردم بم بسیج کرد.خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد، هر 13 دقیقه یک هواپیما و یک هلیکوپتر ، چه در شب و چه در روز پرواز می کرد30 هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد، 10 شبانه روز نخوابید.
*** به نقل از سردار رحیم صفوی
در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.”
خیلی
ادامه دارد...
#شهید_حاج_احمدکاظمی 🌷