حسین دمادم گفتم
زیر پرچم گفتم
از تو و خوبیت به عالم و آدم گفتم
حسینِ آقام گفتم
تویی دنیام گفتم
من برات میمیرم اینو به رفیقام گفتم:)💔
.
#سیدتی_رقیه_اَغیثینی
ڪار دنیارا ببین من ساڪتم زیر ڪتڪ
نیزه دار از این حیاے من شڪایت میڪند
😭😭😭😭😭
با دستهای کوچیک خانم رقیه چه گره های کوری رو وا کردی.
گره از کار ما واکن خانم رقیه
قسمت ماهم کربلا کن خانم رقیه
التماس دعا😭
🏴در چهرهء خود هیبت زهرا دارد
🏴بر دوش ابالفضل علی جا دارد
🏴با این که سه ساله است مانند عمو
🏴در دادن حاجت ید طولا دارد
#شهادت_حضرت_رقیه_ع_تسلیت😭
⚜ ذکر صالحین ⚜
😭😭😭
یكی از روضه خوان ها میگه، شب پنجم صفر پیرهن سیاه تنم كردم برم هیئت، یه دختر پنج، شش ساله مریض حال داشتم،
گفت: بابا كجا میری؟
گفتم:دارم میرم هیئت،
گفت: مگه الان چه خبره؟
گفتم:شهادت حضرت رقیه است،
گفت: بابا رقیه كیه؟
گفتم:دختر امام حسینه،
گفت:بابا چند سالشه؟
گفتم: هم سن خودته،
گفت: بابا منم با خودت میبری؟،
گفتم: نه عزیزم تو مریضی، استراحت كن، حالت بهتر بشه،
گفت: بابا حالا كه من رو نمیبری با خودت، بهش میگی بیاد كنارم؟
با خودم گفتم: حالا من چی توضیح بدم به این بچه، گفتم: نه، نمیتونه بیاد،
گفت: چرا بابا؟
گفتم: اونم مریضه،
گفت: چرا بابا؟ چی شده؟
گفتم: بابا پاهاش درد میكنه
گفت : بابا : چرا پاهاش درد میكنه؟
گفتم:رو خارهای بیابون دویده،
گفت:بابا چرا رو خارهای بیابون دویده؟ مگه كفش پاش نبوده؟
گفتم نه كفش نداشته، كفشاشو غارت كردن، كفشاشو دزدیده بودند.
گفتم : دخترم میذاری من برم، بیچاره ام كردی تو؟
گفت:آره برو....
من خداحافظی كردم، دم در دوباره گفت:بابا، یه سئوال دیگه..... سئوالش من رو بیچاره كرد، نشستم دم در شروع كردم به گریه كردن،
گفت:بابا كفشاشو غارت كردن، چرا باباش بغلش نمیكرد !!!!! بابا من اون روز كفشم گم شده بود تو بغلم كردی بابا، چرا باباش بغلش نكرد....
السلام علیکِ یا رقیة بنت الحسین
♥هرکی دلش شکست یه صلوات برای بی بیِ سه ساله بفرسته♥
🔸داستانی عجیب از کرامت حضرت رقیه سلام الله علیها
یکی از علمای ساکن #سوریه به نام سید ابراهیم دمشقی ۳ تا دختر داشت و هرچه توسل میکرد خدا فرزند پسری بهش عنایت نمیکرد.
یک شب دختر بزرگ ایشون، حضرت رقیه (س) رو در خواب میبینه و حضرت بهش میفرمایند: «به پدرت بگو که به حاکم شام بگه که بین سنگ لحد و جسد من آب افتاده و بدن من در اذیته، بیاد و قبر رو تعمیر کنه».
دختر بزرگ صبح قضیه رو به پدرش میگه ولی سید از ترس اهلسنت به خواب دخترش اعتنا نمیکنه! شب دوم همین اتفاق برای دختر وسطی میفته و باز اعتنا نمیکنه! شب سوم دختر کوچیک همین خواب رو میبینه و باز پدر ترتیب اثر نمیده! شب چهارم حضرت رقیه به خواب خود سید میان و میفرمایند چرا حاکم شام رو خبر نمیکنی؟!
سید از خواب میپره، میره پیش حاکم شام و قضیه رو تعریف میکنه. حاکم شام دستور میده علمای شیعه و سنی همه بیان، غسل کنن و لباس تمیز بپوشن و به دست هرکس که قفل درِحرم باز شد همون شخص بره و حرم رو تعمیر کنه.
همه اومدن و کلید در قفل گذاشتن اما درِحرم جز به دست سید ابراهیم باز نشد! اومدن توی حرم همهٔ علما کلنگ رو به زمین زدن که قبر رو بشکافن ولی زمین تکونی نمیخورد تا اینکه سید کلنگ زد و زمین شکافت. همه فهمیدن این کار رو سید باید انجام بده! حرم رو قرق کردن، سید رفت و لحد رو کنار زد، دید بدن حضرت که بیش از هزار سال از دفنشون میگذره هنوز صحیح و سالمه اما قبر رو آب گرفته! سید تا نگاهش به بدن مبارک افتاد غش کرد.
زیر بغلاشو گرفتن گفتن چی شد؟ گفت ما شنیده بودیم یزید لعنة الله غساله و کفن فرستاده اما الان فهمیدم دروغ بوده چون بیبی رو با لباس مبارک دفن کردند! من بدن رو از حرم بیرون نمیبرم چون میترسم دیگه این بدن رو به نام رقیه بنت الحسین (س) نشناسن و من شرمنده اباعبدالله بشم!
سید بدن حضرت رو رو پاهای خودش گذاشت و مدام گریه میکرد تا قبر رو تعمیر کردن! وقت نماز با احترام بدن رو بالای بلندی میذاشت و نماز میخوند و باز بدن مبارک رو نگه میداشت! و با معجزه بیبی در طول این سه روز نه نیازی به غذا پیدا کرد نه آب نه استراحت نه تجدید وضو! موقع دفن دعا کرد خدا پسری بهش عنایت کنه و با عنایت بیبی در پیری به او پسری عنایت شد! حاکم شام بعد از این قضیه تولیت حرم رو به سید ابراهیم واگذار کرد.
📚منابع:
۱-اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
۲-منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
۳-مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
۴-تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳.
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهی
🌸در این شب زیبای تابستانی
💫به نگاهمون مهر
🌸به لبهامون لبخند
💫به دستهامون سخاوت
🌸به اندیشه هامون ایمان
💫به سفره هامون برکت
🌸به جسم و جانمون
💫صحت عطـا فرمـا
🌸آمیـن
#شَـب بـِخـیـر...🌚🐾!🌓🪐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼تقدیم به عاشقان
💚بی بی رقیه خاتون (س)
🌼 نازدانه ارباب
💚 ان شاءالله زیارت بی بی در دنیا
🌼و شفاعت آن حضرت در
💚 آخرت نصیب تون بشه
🌼حاجت روا باشید
💚بحق حضرت رقیه خاتون
🌼سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫در آخرین روز مرداد
🌼ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﺍﯾﺎ را براتون آرزو میکنم
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﭘﺪﺭ ﻋﺰﺕ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮسے ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎنے ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #همسر ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻃﻔﻞ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﻣﺮﺩﻩ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ #ﺁﺧﺮﺕ نیڪے ﺍﺳﺖ.
💫ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﺎ ﺍﻧﺲ ﺑﮕﯿﺮیم
🌼ﺑﻬﺘﺮین ها ﺭﺍﺑﺮﺍتون
ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ پروردگار آرزو میکنم🙏
#سلام_امام_زمانم🖤
هرصبح بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام
اے مانده در میان قائله تنها، تو را سلام
ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہے توییم
از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🤲🍃
#امام_زمان (عج)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸تنها زمانی صبور خواهی شد
که صبر را
یک قدرت بدانی ،نه یک ضعف...
آنچه ویرانمان می کند ،
روزگار نیست ...
حوصله های کوچک است و
آرزوهای بزرگ 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم زهره هادی خواهر گرامیِ شهید ابراهیم هادی تعریف مینماید: ابراهیم در دیدار آخر که از ما خداحافظی کرد با همان تیپ جبههای به ما گفت: «فقط یک دعا کنید؛ من برنگردم!» من گفتم: چرا؟ گفت: «من هنوز دِین خود را به اسلام و رهبر و مردم ادا نکردم. دعا کنید برنگردم و یک وجب از خاک اینجا نداشته باشم و مثل مادرم حضرت زهرا سلاماللهعلیها گمنام بمانم.» و همانطور هم شد. ابراهیم ارادت خاصی نسبت به حضرت زهرا(س) داشت و بیشتر خواستههایش را از حضرت زهرا(س) میگرفت.
حضور حضرت زهرا(س) را حس میکرد
شهید ابراهیمهادی ارادت خاص و عجیب و ویژهای به مادر سادات داشت. به همه بسیجیها میگفت: «ایشان را مادر صدا کنید.»
ابراهيم از همان دوران دبيرستان شروع به مداحي كرد. بدون هيچ تَكَلُّفي ميخواند و بقيه را هم به خواندن و مداحي كردن ترغيب ميكرد. نكته مهمي كه رعايت ميكرد اين بود كه ميگفت: «براي دل خودم ميخونم و سعي ميكنم بيشتر خودم استفاده كنم و نيت غيرخدايي رو در مداحي وارد نكنم».
ابراهیم هادی هر جا مداحی میکرد از مادرش میخواند و در مجالس حضرت زهرا سلاماللهعلیها، حضور حضرت را حس میکرد.
یکبار به جلسه مَجمَعُالذّاكِرين در مسجد حاجاَبوالفَتح رفته بود. در جلسهاشعاري در فضائل حضرت زهرا خوانده ميشد که ابراهيم آنها را مينوشت. اواخر جلسه حاج علي انساني شروع به روضهخواني كرد. ابراهيم در حالتي كه از خود بيخود شده بود دفترچه شعرش را بست و با صداي بلند گريه ميكرد.
بعد از جلسه به دوستش گفت: آدم وقتي به جلسه حضرت زهرا وارد ميشود بايد حضور خود خانم را حس كند، چون جلسه متعلق به ايشان است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|﷽|•
تو به آرزوت رسیدی....🕊
✤کفشداریشهیدمدافعحرمنویدصفری
درحرمخانمحضرترقیهسلاماللهعلیها✤
#شهیدنوید_صفری🦋
#شهادتحضرترقیه🥀
حضرت رقیه(س) ثابت کرد
میتوان با دستانی کوچک،
کار هایی بزرگ برای امام زمان انجام داد
آری !
او فهماند کار برای امام زمان،
سن و سال نمیشناسد ...
🖤نشرحداکثری🖤
#سهشنبههایمهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اگر از عقب مسجد، صدای کودک نیامد، این محله عقبه ندارد!
🔹 برای نسل خود مسجد را تقویت کنید!
به مناسبت ۳۰مرداد، روز مسجد
🖤برگوهر پاک آل احمد صلوات
🕯بر آینه جمال سرمد صلوات
🖤بر شیخ ائمه ، وارث علم نبی
🕯بر صادق آئین محمد صلوات
🖤🕯الّلهُمَّ
🖤🕯صَلِّ عَلَی
🖤🕯مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَآلِ مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🖤🕯الّلهُمَّ
🖤🕯صَلِّ عَلَی
🖤🕯مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَآلِ مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🖤🕯الّلهُمَّ
🖤🕯صَلِّ عَلَی
🖤🕯مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَآلِ مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🖤🕯الّلهُمَّ
🖤🕯صَلِّ عَلَی
🖤🕯مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَآلِ مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🖤🕯الّلهُمَّ
🖤🕯صَلِّ عَلَی
🖤🕯مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَآلِ مُحَمَّدٍ
🖤🕯وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🍃 زندگی را به خدا بسپار...
در هواپیما آرام میگیری...
در حالی که نمی دانی خلبان آن کیست.
در کشتی آرام میگیری...
درحالی که نمی دانی ناخدای آن کیست.
پس چگونه در زندگی ات آرام نمی گیری؟
در حالی که می دانی مدیر و مدبر آن خداست.
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
هــرکــس بــر خــدا تــوکــل نــمــایــد، خــدا او را کــفــایــت مــیکنــد..
#حسبی_الله