#جبهه_عاشقی .
#پارت42
#زینب
کاسه سوپ و بهم داد محمد و نشوندم بغلم و بهش سوپ دادم و بعد هم خوابید.
ساعت 7 بود که اماده شدم و لباس سفید هایی که خریده بودم و سر کردم و چادر سفید مو توی کیف گذاشتم و چادر سیاه امو سرم کردم.
محمد و بغل کردم و بیرون رفتم.
بقیه اماده بودن و مامان با اسپند دور مون گشت و قربون صدقه امون رفت.
دستشو بوسیدم همراه با دست بابا و کنار کمیل وایسادم.
کمیل یه ماشین پیکان دیگه از دوست هاش قرض گرفت و علی نشست پشت فرمون بابا جلو مامان و خاله و دختر خاله محمد عقب.
من و کمیل و محمد ام با ماشینی که اومده بود از ابادان.
کمیل با بسم و صلوات حرکت کرد.
توی جاده که افتادیم گفت:
- دیدی زینب خانوم بلاخره مال خودم شدی!دیدی گفتم خدا بزرگه!
سری تکون دادم و گفتم:
- کمیل واقعا فکر می کردی مآل هم بشیم؟
سری تکون داد و گفت:
- من تو رو از خدا خواستم مطمعن بودم مال خودمی!
لبخندی زدم و گفتم:
- کمیل تو خیلی خوبی خیلی!
دستمو توی دست ش گرفت و گفت:
- پس حتما خوب بودم که خدا فرشته ای مثل تورو نصیب ام کرده!
بعد از نیم ساعت رسیدیم به تهران و یه راست رفتیم محضر.
وارد دفتر خونه شدیم و خداروشکر خلوت بود روی جایگاه عروس و داماد نشستیم مامان اومد سمتم محمد و ازم بگیره که گفتم:
- نه مامان بزاره باشه گریه می کنه بچه ام.
مامان باشه ای گفت و خاله محمد با مهربونی نگاهمون کرد.
حاج اقا خیلی زود شروع کرد به خوندن و قران و کمیل باز کرد گرفت جلومون.
هر دو شروع کردیم به خوندن و با تموم شدن حرف حاج اقا همه منتظر جواب من بودن!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- به امید یه زندگی خوب و مومنانه زیر سایه خدا و اجازه ی پدر و مادر و برادرم و خاله پسرم و شهدا بعله!
صدای صلوات بالا رفت و حالا نوبت کمیل بود:
- با اجازه بزرگ تر ها بعله!
دوباره همه صلوات فرستادیم.
حاج اقا صیغه رو باطل کرد اول و بعد خطبه عقد داعم مونو خوند.
حالا دیگه رسمی مال هم شده بودیم!!
مامان به همه شرینی تعارف کرد و با دوربین دفتر خونه عکس گرفتیم و یه ساعتی موندیم که اماده شدن و گرفتیم با شناسنامه ها و توی راه کمیل برای همه بستنی گرفت و توی راه ام شام داد.
تو راه برگشت بودیم که گفتم:
- کمیل خبر شهادت امید و چطور به خانواده اش بدم؟
کمیل هم انگار به همین فکر می کرد که گفت:
- واقعا کار سختیه نمی دونم چی بگم!
اه ی از ته دل کشیدم و گفتم:
- دلم برای امید یه ذره شده کمیل.
با لحن مهربونی گفت:
- اون همیشه باهاته توی قلبته خانم