؛﷽؛
؛┄┄┅┅┅┅┄┄
✳️ #رساله_معراجیه_ابن_سینا
✳️ #بخش_پنجم
؛┄┄┅┅❅❁❅┅┅┄┄
👈 (ادامه ی مطلب قبلی):
اینکه در روایات آمده است که مَرکَب معراجی پیامبر از خَر بزرگتر بود و از اسب کوچکتر، یعنی مَرکب ایشان مافوق عقل انسانی و مادون عقل اول بود.
اینکه گفته اند چهره اش مانند آدمیان بود، یعنی با آدمیان سنخیت داشت تا بتواند آنها را درک کند و بر آنها شفقت داشته باشد.
اینکه گفته اند دراز دست و دراز پا بود، یعنی قوای قدرتمند فراخ و گسترده ای داشت که فایده اش فراگیر است و فیض او همه چیز را می رسد.
اینکه گفته شده که پیامبر خواست بر آن مرکب نشیند، مرکب، سرکشی کرد؛ بدان معناست که چون پیامبر در عالم جسمانی بود، امکان جلوس و تصرف بر جبرئیل نبود. تا اینکه قوّت قدسی جبرئیل او را از شوائب عالم جسم و ماده، مجرّد ساخت و به فیض و مدد او، پیامبر توانست عروج کند.
اینکه گفته اند پیامبر فرمود: وقتی در راه روان شدم و در پی جبرئیل رفتم، از کوههای مکه درگذشتم، یکی پشت سر من می آمد و آواز می داد که بایست برادرم؛ و جبرئیل گفت: اعتنایی به او نکن.
قوه ی وهم بود. چون وقتی از عوالم جسمانی خارج شد، از قوه ی وهم عبور کرد؛ چون در طی عوالم، طفره محال است. برای ورود به عوالم عقلی و مفارقات مجرده، ناگزیر می بایست از قوه ی وهم عبور کرد.
◀️ ادامه دارد...
؛┄┄┅┅❅❁❅┅┅┄┄
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه ای از نکات مطرح شده در افاضات استاد صمدی آملی جلسه چهارم ماه مبارک رمضان (شب پنجم)
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
#بخش_پنجم
🔶 تمام مؤمنین متدینین همه در هنگام ارتحال، به لحظه انتقال جوهری وجودی از این عالم به طور دیگر امیرالمؤمنین را زیارت میکنند.
برای اینکه مومن وجه الله را میخواهد ببیند علی میبیند.
🔶 عالم گنجایش انسان را ندارد؛ بهشت گنجایش امیرالمؤمنین را ندارد نمیتواند علی را در خودش جای بدهد آخر از بس که سعه ی وجودی زیاد است این محدود نمیتواند این غیرمتناهی بالفعل را به اینجا برساند.
🔶 هرچه که بهشتی ها در بهشت مشاهده میکنند میبینند چه آنهایی که در دنیا هستند مثل همینگونه غشوه تصادف بیهوشی در اتاق عمل در خواب، خواب هیپنوتیزمی در مرگ در موت طبیعی
در موت اخترامی در سکته در سرطان مطلقا هرچه در وادی انصراف هرچه خوبی بعد از انصراف می بینید فرمودند اینها از تجلیات فعلی حسین ابن علی است از تجلیات فعلی سیدالشهداء است.
هنوز تجلیات صفاتی اینجا پیاده نمیشود
تجلیات ذاتی هم پیاده نمیشود فوق اینهاست آنها بالاتر از این حرف هاست..
هرچه بهشتیها در بهشت میبینند میشنوند می بویند میچشند همه از منشئات شان است، همه از انشائات نفس ناطقه شان است، همه از تجلیات فعلی جناب سیدالشهداست... تا برسیم به تجلیاتِ.....
🔶 تا الان حرف حضرت نوح را گوش نکردند..
این امر واقع میشود حتمی است این امر لازمه وجودی خودتان است این امر لازمه ی افعال خود شما مردم است. این تحقق عینی اش برای من مثل روز روشن است.
🔶 کشتی اش بسم الله الرحمن الرحیم است..
از آن ابعاد ۱۰۰، ۳۰ و ۱۵ متر برو بالاتر
بسم اللّه مجریها ومرسیها
کشتی و سفینه ی من بسم الله الرحمن الرحیم است.
در یک مرتبه ای پیاده کنی طولش میشود صد متر عرضش میشود سی متر عمقش میشود پانزده متر
میروی جلوتر می بینی حرف صد متر و سی و پانزده نیست صد هزار متر و سی هزار متر و پانزده هزار متر است...
مثل اعداد؛ الفِ ابجد را به یک معنا می گیری میگویی یک وقتی ارتقاء وجودی پیدا می کنی یکش میشود هزار
وقتی اتحاد وجودی پیدا کردی یک دفعه می بینی الف ابجد به جای اینکه بشود یک میشود هزار میشود هزار هزار میشود میلیون
وقتی ارتقاء وجودی پیدا کردی میشود الف الف الف میشود میلیارد. و هکذا إلی غیر النهایه چون تو بی نهایتی....
🔶 آن عارف گفت من تمام عالم را یک لقمه کردم و بلعیدم باز می گویم هل من مزید
چون انسان تشنه هرگز نمی ایستد..
🔶 آه از دست صرافان گوهر ناشناس
هر زمان خرمهره ای با در برابر میکنند..
🔶 آقا جان فرمودند که اینها نه از باب من و شما، شخصی است اینها همه از مکتب خاتم انبیاء است.
که اگر من و امثال من خودمان را به اندازه یک کرمک شب چراغ در مقابل آفتاب عالم تاب وجودی خاتم انبیاء هم خودمان را تمثیل بکنیم تنظیر بکنیم و تشبیه بکنیم باز برای خودمان خیلی احترام قائل شده ایم..
🔶 آقا جان امیرالمؤمنین یک روزی آمدند در بین شاگردان در بین خواص در بین کمیل ها عمارِ یاسر ها اویس قرنی ها عثمان ابن حنیف ها این خواص؛ فرمود: چرا هنوز شما نباید به جایی رسیده باشید که من دیشب چیزهایی از جناب خضر گرفتم را به شما بدهم! دعوا میکنند با ما چرا نباید به آنجا برسیم...
🔶 آمل محل صدور معارف و حقایق در طول تاریخ است به تمام بشریت نه به فقط جهان فعلی به جهان فعلی به جهان قبلی به جهان آینده...
🔶 هر کسی اهل الله بشود خدا در خدمت اوست اهل الله باشید اهل دنیا نه اهل آخرت هم نه...
این راه را بروید آقا به خدا آقا دستتان را می گیرد.
🔶 این همه در این جلسات گفتید استاد میخواهید استاد میخواهید قبول است استادتان خود آقا، به ایشان مراجعه بفرما به صدق مراجعه بکن حالا ببین چه خبرها میشود!
؛﷽؛
؛┄┄┅┅┅┅┄┄
💠 #علامه_حسن_زاده_آملی
💠 #مناسک_حج
💠 #بخش_پنجم
؛┄┄┅┅❅❁❅┅┅┄┄
🕋 و چون شوط هفتم تمام شد كه به مروه منتهى مى شود بايد تقصير كنى. و آن چنان است- يعنى مقصود از اين تقصير اين است- كه مقدارى از موى سر و شارب و ريش را كوتاه كنى. و اگر از هريك آنها اندكى كوتاه كنى كافى است. (پس تقصير به معنى كوتاه كردن است).
و مى توانى گرفتن ناخن را تقصير قرار دهى، مثلا ناخن سر انگشتى را با قيچى بچينى. و در حال تقصير هم بايد نيّت كنى، مثلا بگويى:
«تقصير مى كنم به جهت بيرون آمدن از احرام در عمره تمتّع (يعنى به جهت حلال شدن آنچه كه در حال عمره تمتع حرام بود) قربة الى الله تعالى».
🕋 آخرين اعمال عمره تمتّع، تقصير است.
و به اين تقصير جزء اول حجّ تمتّع كه حجّة الاسلام است انجام يافت كه از احرام بدر مى آيد و همه محرّمات اختصاصى محرم بر او حلال مى شود، مگر تراشيدن سر و كندن گياه و درخت حرم، و بوى خوش، و صيد كه تا شخص از حدود حرم خارج نشود صيد براى او حرام است.
و زن كه تا قبل از طواف نساء و نماز آن بر او حلال نمى شود، بنا بر قولى به وجوب طواف نساء و نماز آن در عمره تمتّع هم، و عمل به آن احتياط خوبى است، و لكن شهرت با عدم وجوب طواف نساء در عمره تمتع است كه پس از تقصير، زن حلال مى شود.
(اما محرّمات غير اختصاصى محرم، چون استمناء و كذب و ناسزا گفتن به مؤمن و ... كه در هر حال حرام است).
چون تقصير كرد از احرام بدر مى آيد و لباس عادى خود را مى پوشد ولى از مكّه بدر نمى رود تا دوباره محرم شود و جزء دوم حجّة الاسلام- يعنى حجّ تمتّع- را بجا آورد.
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
☑️باطن مناسک حج - #بخش_پنجم
▪️حاجی سپس به قربانگاه میآید برای قربانی. این قربانی برای رهایی از حیوانیّت و طبیعت و نفس است. بعد از مبارزهای که کرد، باید به قربانگاه بیاید و جنبههای طبیعی و نفسانی و حیوانی خودش را سر ببُرد.
▪️مستحبّ است که حاجی اگر ذبح بلد است، خودش گوسفند را سر ببرد؛ و اگر هم ذبح بلد نیست، مستحبّ است دستش را روی دست کسی بگذارد که دارد این ذبح را از طرف او انجام میدهد؛ تا از این طریق در این کار، همراهی کند.
▪️این عمل یعنی با دست خودم، نفس خودم را سر میبرم. و این در خود رازی دارد؛ یعنی در سلوک، به هیچ کس تکیه نکن! خودت باید کار خودت را بکنی؛ هیچ کس نمیتواند برای تو کاری کند؛ به هیچ کس چشم ندوز!
▪️این خودت هستی که باید تیغ را برداری و سر نفس خودت را ببری. به این قطب و به آن پیر، به این مرشد و به آن مراد و امثال اینها، امید نبند! آخر کار، باید خودت کار خودت را بکنی. هیچ کس کار ما را نمیکند. لذا گفتهاند حاجی خودش باید گوسفند قربانی را سر ببرد. نفست را سر ببُر، تا دلت زنده شود. اگر میخواهی قلبت زنده شود، دلت زنده شود، باید نفست را سر ببری.
▪️گفتیم که سرزمین مِنا، سرزمین عشق و آرزوست؛ و عاشق، طالبِ قرب و نزدیکی است؛ و تنها راه تقرّب، قربان شدن است. اگر کسی میخواهد به قرب راه پیدا کند، باید قربانی شود. برای رسیدن به قرب، راه دیگری نیست. در واقع راه وصول، قطع تعلّق از غیر است. از هرچه غیر اوست، باید برید.
ز هرچه غیر یار استغفر الله
▪️از هرچه غیر اوست، باید بُرید. وقتی تعلّق از غیر را بریدی و هرچه غیر دوست بود را فدای دوست کردی، آن موقع، آمادۀ وصالی؛ هرچه غیر اوست را.
▪️لذا قرآن، هم به جهاد با اموال دعوت کرد و هم به جهاد با اَنفُس. گفت اوّل بیا با اموالت جهاد کن.
▪️اموال فقط پول نیست؛ پول هم هست. یعنی هم پولت را بده؛ هم آبرویت را. آبرویت هم مال توست. هم پُست و مقامت را بده، آن هم مال توست؛ هم راحتی و رفاهت را بده، آن هم مال توست؛ هم سلامتیت را بده، آن هم مال توست؛ هم جانت را بده، آن هم مال توست. اینها همه، تازه جهاد با اموال است. حتّی آنجا که جان هم داری میدهی، جهاد با اموال است؛ اینها همه مال توست. اوّل باید جهادِ با اموال کرد. اگر میخواهد به وصول، راه پیدا کند و واصل شود، باید اوّل جهادِ با اموال کند؛ باید بتواند اینها را فدا کند؛ باید بتواند بگذرد؛ باید بتواند عبور کند.
▪️اگر هنوز گیر است، بداند که راهی به مقصد و مقصود ندارد. اگر هنوز گیر مال و مقامش است، گرفتار شهرت و آبرویش است، مثلاً نگران است که نکند آبرویم برود، هنوز خیلی راه دارد تا به مقصد برسد. تازه وقتی برای دادن اینها آماده شد، و وقتی لازم شد اینها را داد، جهاد با اموال را انجام داده است.
▪️مرحلۀ بزرگتر، جهادِ با نفس است. همان طور که گفتم، وقتی که گوسفند را در سرزمین منا سر میبُرد، در واقع دارد نفس خودش را سر میبُرد؛ منیّت خودش را، انّیّت و انانیّت خودش را دارد سر میبرد؛ چون گاهی اوقات انسانها به خاطر منیّتشان، به خاطر انانیّتشان حاضرند جانشان را هم بدهند.
▪️منیّت و انانیّت از جان بزرگتر است. این است که باید جهادِ با نفس هم بکنند. اوّل، جهاد با اموال، بعد هم جهاد با نفس. و تا وقتی که این تعلّقات و دلبستگیها هست، راهی به مقصد نیست؛ بیهوده خودمان را معطّل کردهایم.
▪️تعلّق حجاب است و بی حاصلی
▪️چو پیوندها بگسلی واصلی
▪️هر وقت توانستی تعلّقها را بگسلی، آن موقع واصل خواهی بود.
▪️غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
▪️ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
▪️در واقع در قربانگاه، حاجی آزاد میشود؛ نفس خودش را سر میبُرد.
ادامه دارد....
◾️استاد مهدی طیّب ،۸۴/۱۰/۲۲◾️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
☑️باطن مناسک حج - #بخش_پنجم ششم
▪️همانطور که گفتم، ماجرای حج، تکرار تاریخ حضرت ابراهیم علیه السّلام است؛ و این قربانی هم، در واقع تجدید خاطرۀ ماجرای ذبح اسماعیل علیه السّلام است. قرآن این واقعه را زیبا بیان کرده است. این ماجرا در سورۀ صافّات، از آیۀ صد و یکم شروع میشود:
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ
ما حضرت ابراهیم علیه السّلام را به یک پسر سرشار از حلم و بردباری بشارت دادیم، که او حضرت اسماعیل علیه السّلام است.
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى
هنگامی که این فرزند، این پسر بزرگ شد و دیگر به گونهای بود که میتوانست همپای پدر، تلاش و سعی کند، حضرت ابراهیم به پسرش اسماعیل فرمود: ای پسرکم! من در عالم رؤيا میبینم که دارم تو را ذبح میکنم؛ تو را سر میبرم. نظر تو چیست؟ اینکه قرآن به أَرَى تَعبیر کرده، نشان میدهد که این رویا، مکرّر اتّفاق افتاده بوده است. نگفت رَاَيْتُ: دیدم؛ فرمود: أَرَى: میبینم.
قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
▪️حضرت اسماعیل به پدر عرض کرد: ای پدر! آنچه مأموریت یافتهای، عملی کن؛ انشاءالله مرا از صابران خواهی یافت. این روح تسلیم ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام، عجیب است؛ که در ادامه به آن اشاره میکنیم
▪️حضرت ابراهیم، دست حضرت اسماعیل را گرفت و به سرزمین منا آورد. بنا به آنچه در تواریخ نقل شده، حضرت اسماعیل خواهشهایی هم از پدر کرد. یکی از خواهشهایش این بود که چون ممکن است موقعی که مرا سر میبُری، من به طور طبیعی دست و پا بزنم و این دست و پا زدن من، عاطفۀ پدری تو را جریحه دار کند و اَجرِ ما کم شود، دست و پای مرا محکم ببند تا نتوانم دست و پا بزنم.
▪️شما میدانید؛ حتّی در ذبح گوسفند هم میگویند سر گوسفند را که بریدید، دست و پایش را رها کنید و بگذارید دست و پا بزند. اسماعیل گفت: دست و پای من را ببند تا من دست و پا نزنم؛ نکند با این دست و پا زدن، عاطفۀ پدریت تحریک شود.
▪️خواهش دوّم او هم این بود که ای پدر! موقعی که میخواهی سر مرا ببری، اگر چشمهایت به چشمهای من بیفتد، ممکن است باز عاطفهات تحریک شود و اَجر ما کم شود. موقع سر بریدن، پیشانی من را روی خاک بگذار؛ صورتم روی خاک باشد و در حالی که صورتم را نمیبینی، کارد را روی گلوی من بگذار و سر من را ببر.
▪️سوّمین خواستهاش هم آنگونه که در قصص انبیاء نقل شده است، این بود که اگر مادر من، هاجر از شنیدن خبر ذبح من بیقراری و بیتابی کرد، او را تحمّل کن؛ با او مدارا کن و از او گله نکن.
▪️قرآن میفرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ: هنگامی که این پدر و پسر، هر دو تسلیم حضرت حقّ شدند و ارادۀ حضرت حقّ را پذیرفتند و پدر، پسر را به گونهای به زمین خواباند که جبین و پیشانی او بر خاک بود؛ یعنی برای بریدن سر فرزند آماده شد،
وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا
▪️به ابراهیم ندا دادیم که ای ابراهیم! تو رؤیایی که دیده بودی را به درستی عملی کردی. قصد ما در واقع کشته شدن اسماعیل نبود؛ قصد ما، قطع تعلّق و دلبستگی تو از اسماعیل بود. تو این دلبستگی را باید قطع میکردی؛ و کردی.
▪️حاشیۀ این ماجرا در داستانها هست؛ که کارد را کِشید و نبرید. چندین بار کاردش را تیز کرد و نبرید. با ناراحتی کارد را به سنگی زد؛ سنگ از وسط شکافت و حضرت ابراهیم متعجّب شد. میگویند کارد به زبان آمد و گفت: خلیل من را امر به بریدن میکند و ربّ جلیل مرا امر به نبریدن میکند. علی ایُ حال، قرآن میفرماید: ندا دادیم ای ابراهیم! تو رؤیای خودت را به صداقت، به درستی و به حقیقت عملی کردی
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ
▪️ما محسنان را اینگونه پاداش میدهیم؛ یعنی اگر کسی میخواهد به مرتبۀ احسان برسد، باید قطع تعلّق کند.
▪️مرتبۀ احسان را میدانید چه مرتبهای است. ظاهراً از پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که مقام احسان این است که حالتی داشته باشی که گویا خدا را میبینی؛ و اگر هنوز به آنجا نرسیدهای که خدا را ببینی، لااقل حالی داشته باشی که احساس کنی خدا دارد تو را میبیند؛ یعنی خودت را در محضر و منظر الهی ببینی.
▪️مقام احسان، چنین مقامی است؛ مقامی است که انسان به شهود الهی نائل میشود. فرمود: ما این گونه به محسنان
پاداش میدهیم. پس راه رسیدن به مرتبۀ احسان، قطع تعلّق است؛ این است که انسان اسماعیل خودش را به قربانگاه ببرد. حال، اسماعیلِ هر کس، چیزی است؛ یعنی آن چیزی که بیشترین تعلّق و دلبستگی به آن وجود دارد.
ادامه دارد....
◾️استاد مهدی طیّب ،۸۴/۱۰/۲۲◾️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0