🌷#جوان_نمونه_عالم
🔶 پیش آمده که سوره یوسف قرآن را میخوانم، چه بسا پیش آمده که لفظ یوسف را می بوسم و میگویم:
▪️ گر دست نمیدهد وصالش،
▪️ دست من و دامن مثالش
🔷 حالا در زمان خودش نبودیم و خودش را ندیدیم که دستش را ببوسیم، لااقل لفظش را، اسمش را ببوسیم، جوان چه جوان!! جوان نمونه عالم .
🔶 خداوند سبحان در قرآن حکایتش را نقل فرمود، طرف هم تمام تشریفات برایش مهیّا و همهی کارها را رسیده، طرف دستش باز بود ، سِمت بالا داشت ، به قول مردم که ملکه بود.
🔷 کارها همه را رسیده، کسی که خبر ندارد، به هر نحوه ای بود یوسف را وارد اتاقش کرد، اتاقی که هیچ چیز نیست، هیچکس نیست، این زن است و این پسر جوان و چه جوان!! عُرضهی وصف جوانی اش را من ندارم و نمیدانم چه بگویم؟
🔶 خداوند سبحان اوّل در قرآن که زن تعارفش کرد، کارها را که رسیده به او گفت "هَیْتَ لَك" بیا دیگر، خداوند سبحان اوّل اثبات مردانگی یوسف کرده که مبادا بعد از دو هزار سال، سه هزار سال ، یک وقتی ،هستند اشخاص، افراد، یک کسی دست به قلم کند ، بگوید : آقا این پسر مریض بود، اینقدر شما یوسف یوسف میکنید چه خبرتان است؟؟ این پسر مریض بود، مرد نبود، مریض بود، معیوب بود، ناقص بود.
🔷 خداوند اوّل اثبات مردانگی اش را کرد، خیر، جوان، سالم، هیچ عیبی در او نبود، که "هَمَّ بِهَا"، این"هَمَّ بِهَا" خداوند سبحان اثبات مردانگی اش کرده که مبادا یک کسی دست به قلم کند بگوید مرد نبود، ناقص بود، "هَمَّ بِهَا" هیچی اش نبود، "لَولا أن رَءَا بُرهَانَ رَبِّه"
🔶 آن زن بت پرست بود، پیش از آنکه مقدّمات کار را جمع و جور کند و یوسف را با چه حیله ای آورده، بت پرست بود، بتش را گذاشت روی طاقچه، روپوشی روی بت گذاشت، کارها را که رسیده به یوسف تعارف کرد که"هَیتَ لَک" بیا دیگر، "هَمَّ بِهَا" هیچ عیبی در او نبود، "لَولا أن رَءَا بُرهَانَ رَبِّه"، خداوند، عقلش، درایتش، بینشش، انسانیتش، جوانمردی اش، آقایی اش، توحیدش، خدابینی اش ....
🔷 رو کرد به زن گفت این که روی طاقچه تان است، روپوش رویش گذاشتید، این چیه؟؟ صاحب عصمت بود، گفت این معبود من است، این بت من است، نخواستم که ما را ببیند، گفت تو از جماد، بت ، خجالت میکشی، من از ربّ العالمین شرم نداشته باشم؟؟
🔶 "لَولا أن رَءَا بُرهَانَ رَبِّه"، آن برهان ربّش، آن ایمانش، آن توحیدش، آن خدابینی اش، آن تار و پود حقیقت یوسف در توحید که میگوید:
▪️ از یَمین و از یَسار و تَحت و فوق،
▪️نور او بر گردنم افکنده طوق
🔷 آن خدابینی اش، آن توحیدش، اجازه اش نداد.
🌸 حضرت علامه حسن زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه)