eitaa logo
مدافعان ظهور
388 دنبال‌کننده
10.3هزار عکس
4هزار ویدیو
74 فایل
ارتباط با خادم کانال @alishh.. با به اشتراک گذاشتن لینک کانال مدافعان ظهور،در ثواب راه اندازی آن و نشر مطالب شریک باشید ★ به بهانه یه لبخند مهدی فاطمه★ لینک کانال در پیام رسان ایتا👇 @modafeanzuhur ویا https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مشاهده در ایتا
دانلود
💐کرامات امام زمان💐 🔷🔷نجات از چنگ مأموران رضاخان پهلوی ◀️مرحوم آیة اللّه حاج شیخ مرتضی حائری می‌نویسد: «آقای حاج شیخ عبداللّه مهرجردی از وعاظ مشهور خراسان است و من متجاوز از چهل سال است که ایشان را خوب می‌شناسم؛ انسان فاضل و با محبتی است. او گفت: در زمان رضا شاه پهلوی در اواخر سلطنت او که خیلی بر اهل علم سخت گرفته بود، خصوصاً نسبت به مشهد مقدّس و تقریباً معافیت طلبگی نیز منسوخ شده بود، حتی خود نگارنده پس از فوت مرحوم والد، مشمول بودم و بیم احضار به نظام وظیفه بود، روی این جهت آقای حاج شیخ سابق الذکر به مرحوم آقای شیخ حسن علی اصفهانی مراجعه می‌کند که ایشان حاج شیخ معظم را راهنمایی معنوی نمایند. چون مرحوم حاج شیخ حسن علی اصفهانی مشهور به دستگیری معنوی بود. ◀️خلاصه، ایشان به آقای اصفهانی معظم له مراجعه می‌نمایند. حاج شیخ حسن علی اصفهانی پس از اِعمال قدرت خاص، می‌گویند: حل کار شما از لحاظ این که به نظام وظیفه نروی و معاف شوی، منوط به این است که به قم و به مسجد جمکران بروی و به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) متوسل شوی. ◀️آقای حاج شیخ عبداللّه مهرجردی به قم می‌آیند و به مسجد جمکران می‌روند و متوسل می‌شوند. در نتیجه، خواب می‌بینند که در مسجد یا حیاط آن هستند و علی الظاهر خادمه ای به ایشان می‌گوید که حضرت حجت (علیه السلام) در همین مجاور مسجد تشریف دارند و حاج شیخ مزبور را خدمت امام (علیه السلام) راهنمایی می‌نماید. می‌گفت: در آن حال سیگار هم نکشیدم که خدمتشان رسیدم و عرض ادب و سلام کردم و در ضمن، اطراف مسئله شرب تتن که اصولیین و اخباریین در حرمت و حلیّت آن اختلاف دارند، خدمتش صحبت کردم. البته مقصود من اظهار فضل بود که مثلا آقا بداند که من اهل فضل و تحصیل هستم. مثل این که آقا خیلی این اصلِ مثبت را تحویل نگرفت. ◀️یادم نیست خود آقا، یا من، صحبت معافیت از نظام را پیش کشیدیم که فرمود: ما آن را تقریباً درست کردیم. از خواب بیدار شدم. از سابق یک معافیت یک ساله به عنوان مرض یا عذر دیگر که یادم نیست، داشتم. هر موقع که نیاز به نشان دادن می‌افتاد، همان برگ موقت که مدت‌ها وقتِ آن تمام شده بود را نشان می‌دادم و رفع گرفتاری می‌شد. ◀️تا چند سال این طور بود تا آن که مشمول بخشودگی گردید. چون رسم این بود که مثلا بعد از ده سال، متولدین ده سال قبل را که به عللی موقّت از قبیل مرض یا کفالت به نظام نیامده بودند، معاف می‌کردند و این اعجاز است. برای آن که اولا برگ دولتی که بی تاریخ نیست و با یک نظر معلوم می‌شود که وقت آن گذشته است و اگر بر فرض محال هم بی تاریخ باشد، مأمور می‌گوید که این برگ اعتبار ندارد. ◀️گذشته از آن، پرونده در اداره مربوطه بود و باید هر سال اسم ایشان بیرون بیاید و ایشان را احضار نمایند. این قصه را ایشان چند سال قبل برای من نقل کرد. پس از آن گفتم: وجود امام زمان (علیه السلام) نزد من مانند روز روشن است». 📚 @modafeanzuhur
💐کرامات امام زمان💐 🔵شفای زن سرطانی 🔸خانم «ن - پ» ۲۷ ساله، متأهل و ساکن تهران، سرآسیاب و همسر آقای «ا - ز» سرپرست مکانیک ماشین‌های سنگین شرکت هپکو. بیماری: سرطان کبد و طحال. پزشک معالج: دکتر کیهانی متخصص سرطان در بیمارستان آزاد. 🔸نقل از پدر نامبرده، آقای «ع - پ» : «مدتی بود که دخترم هر روز لاغر و نحیف می‌شد تا این که موجب ناراحتی ما شد. ابتدا او را نزد دکتر سید محمّد سه دهی بردیم. ایشان پس از انجام معاینات گفت: کار من نیست. باید او را پیش دکتر کیهانی ببرید. 🔸وقتی به آقای دکتر کیهانی مراجعه کردیم، ایشان بلافاصله او را در بیمارستان آزاد، بستری کرد. عسکبرداری‌های متعدد صورت گرفت و از جمله، توسط دکتر کلباسی تکه برداری به عمل آمد. 🔸دکتر کلباسی گفت: متأسفانه، کار تمام شده است و زخم سرطان، طحال و کبد را پر کرده است و درمان هم نتیجه ای ندارد و در صورت انجام شدن یا نشدن عمل، مریض شش ماه بیش تر زنده نخواهد ماند. شما هم بی جهت خرج نکنید، ولی برای دلخوشی شما، پنجاه جلسه، شیمی درمانی می‌کنیم. 🔸من همان شب خدمت آقای «م - ح» که از اعضای هیأت امنای مسجد مقدّس جمکران است، زنگ زدم و تقاضای دعا نمودم. هفته بعد هم به مسجد جمکران رفتیم و در آن جا ماندیم. من از حضرت مهدی (علیه السلام) شفای دخترم را خواستم. هیأت محبّان پنج تن آل عبای تهران هم بودند. علاوه بر توسل، نذر گوسفند و ولیمه ای را در مسجد جمکران نمودم. 🔸پرونده ی بیماری فرزندم را به آمریکا نزد فرزندم که در آن جا است، فرستادم. او پرونده را به چند نفر از متخصصین سرطان نشان داد. آنها هم نظریه دکتر کیهانی را تأیید نمودند. 🔸خلاصه، هر چه توانستنم در این راه جدّ و جهد کردم. از جمله، بیمارستانی که در مکزیک با داروهای گیاهی بیماران را درمان می‌کند نیز داروهای گیاهی دادند، امّا مثمر ثمر واقع نشد. 🔸مهم تر از همه این که توسلات خود را به ائمه هدی (علیهم السلام) مخصوصاً حضرت حجّت (علیه السلام) قطع نکردم و به نذر و نیازها ادامه دادم. 🔸جلسه هشتم شیمی درمانی بود که آقای دکتر کیهانی با تعجب به من گفت: حاج آقا! چه کار کردی که دیگر اثری از زخم‌ها وجود ندارد؟ 🔸عرض کردم: به کسی پناه بردم که همه درماندگان به آن پناه می‌برند؛ توسل به مولایم صاحب الزمان (علیه السلام) پیدا کردم. 🔸ایشان برای اطمینان، مجدداً عکسبرداری کرد و آزمایشات لازم را انجام داد و شفای فرزندم را تأیید کرد و گفت: آثاری از مرض وجود ندارد و به لطف امام زمان (علیه السلام) حالشان خوب است و یقیناً شفا گرفته است. 📚 ✍واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران @modafeanzuhur
💐کرامات امام زمان💐 💠‌نیمه شعبان و مسجد مقدّس جمکران ⬅️شغل من رانندگی است و سی سال است که در این کار هستم. تمام این مدّت با ماشین سنگین در بیابان‌ها رفت و آمد می‌کردم. ⬅️یک روز صبح هرچه کردم، نتوانستم از رختخواب بلند شوم. اوّل فکر کردم که پاهایم خواب رفته است، امّا بعد متوجه شدم که زانوهایم مثل چوب خشک شده است. همان موقع اوّلین کسی را که صدا زدم، امام زمان (علیه السلام) بود. بدون هیچ اختیار و کنترلی توی رختخواب افتادم. ⬅️بچه‌ها اطرافم جمع شدند و مضطربانه علت را از من می‌پرسیدند، امّا من فقط می‌گفتم: «نمی دانم... نمی دانم». ⬅️حدود ۱۸ روز در منزل بستری بودم و درد می‌کشیدم. پیش هر دکتری که به فکرمان می‌رسید، رفتیم. در نهایت وقتی از همه جا مأیوس شدیم به امام زمان و چهارده معصوم (علیهم السلام) متوسّل شدم. ⬅️بالاخره بعد از مراجعه به یکی از دکترها قرار شد که پایم را عمل کنند. چند روز بعد که غروب شب نیمه شعبان بود، بی اختیار اشکم جاری شد و به همسرم گفتم: «امشب عید است، چراغ‌ها را روشن کن! » کلیدهای ایوان را هم خودم روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم. ⬅️آن شب، شب عجیبی بود؛ حال خاصّی داشتم. اشک از حصار چشمانم رها می‌شد و روی سینه‌ام می‌ریخت. تنها امیدم امام زمان (علیه السلام) بود. ⬅️ در خیالم کبوتر دل شکسته‌ام را به طرف جمکران پرواز دادم و پشت در سبز رنگ مسجد ایستادم و از بین شبکه‌های در به گنبد و گلدسته مسجد خیره شدم و با خودم زمزمه می‌کردم. ⬅️صبح، دخترم آمد و با حالتی بغض آلود گفت: «بابا! دیشب که تولّد امام زمان (علیه السلام) بود، خواب دیدم دکتری آمد و خواست پاهای تو را مالش دهد. یک مرتبه آقا سیّدی جلو آمد و گفت که بگذارید من پایش را بمالم» و همان طور که گریه می‌کرد، ادامه داد: «بابا! به دلم یقین شده است که باید به جمکران برویم. من نذر کرده‌ام برای حضرت آش بپزیم». گفتم: «عزیزم! من خودم برای امام زاده سیّد علی نذر کرده ام». ⬅️سرانجام با اصرار دختر و دیگر بچه هایم راضی شدیم تا به مسجد مقدّس جمکران برویم و در آن جا نذرمان را ادا کنیم. وسایل لازم را تهیه کردیم. من در حالی که خوابیده بودم، کمی از سبزی‌ها را پاک می‌کردم. گفتم مرا به حمام ببرند. چون می‌خواستم با بدن پاک وارد مسجد شوم. ⬅️صبح که می‌خواستم بلند شوم تا به طرف جمکران حرکت کنیم، درد پاهایم بیش تر شد؛ طوری که اصلاً نمی توانستم از جا بلند شوم. فریادی از درد کشیدم و گفتم: «یا صاحب الزمان! من می‌آیم، امّا اگر خوبم نکنی، بر نمی گردم! » ⬅️وقتی از ماشین پیاده شدیم، همسرم تا وسط حیاط مسجد دستم را گرفت. به او گفتم: «مرا رها کنید و بروید نذری را آماده کنید! » ⬅️وارد مسجد شدم. جای خالی نبود. تمام مسجد مملوّ از نمازگزار بود. خودم را با هر سختی که بود کنار ستونی رساندم. همان جا روی زمین افتادم و از درد پا ناله می‌کردم. گفتم: «یا امام زمان! شفایم را از تو می‌خواهم». ⬅️از شدت خستگی و درد خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی تکانم می‌دهد و می‌گوید یک قرآن بردار و به سر و صورت و سینه ات بگذار. اطاعت کردم. بعد قرآن را زیر بغل گذاشتم. - کسانی که اطرافم بودند، می‌گفتند: آن موقع که در خواب بودی، پاهایت را به زمین می‌کوبیدی.ناگهان سراسیمه از خواب پریدم و شروع به دویدن کردم. درِ مسجد را گم کرده بودم. محکم به دیوار برخورد کردم. وقتی درِ خروجی را نشانم دادند، چنان با عجله حرکت می‌کردم که چند مرتبه زمین خوردم و بلند شدم. اصلا احساس درد نمی کردم. ⬅️ به حمد خدا و با عنایت امام زمان (علیه السلام) شفا گرفتم و الآن هیچ گونه مشکلی ندارم ⬅️ دکتر توانانیا، پزشک دارالشفای حضرت مهدی (علیه السلام) درباره شفای برادر ح. ن با دکتر سعید اعتمادی تماس گرفت و نتیجه را چنین اعلام کرد: در تاریخ ۵/۹/۷۸ ساعت ۲۵/۱ با دکتر سعید اعتمادی تماس حاصل شد و وقوع معجزه و ابعاد پزشکی آن با ایشان در میان گذاشته شد. همچنین از ایشان خواستیم تا از نزدیک شخص مورد نظر را معاینه کند و نظریه کارشناسی خود را بیان نماید. ایشان هم این گونه ابراز داشت که بعد از معاینه بیمار و مشاهده «ام. ار. آی» و از بین رفتن همه نشانه‌های واضح دیسکوپاتی، نتیجه گرفته می‌شود که این مورد، یک معجزه کاملا واقعی و غیر قابل انکار است. ---------- دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، شماره ۳۲۲، آذر ماه ۷۸. 📚 ✍واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران @modafeanzuhur
💐کرامات امام زمان💐 🔵وقتی امام زمان (عجل الله فرجه) اتوبوس حامل مسافر را تعمیر می کنند... ◀️ صدای اذان از رادیو بلند شد، جوانی که صندلی کنار من نشسته بود بلند شد و رفت به راننده گفت : نگه دار نمازمان را بخوانیم، راننده با بی تفاوتی جواب داد : الان که نمی شود، هروقت رسیدیم می‌خوانی، جوان با لحن جدی گفت :بهت می‌گویم نگه دار...، سر و صدا بلند شد، دستِ آخر نگه داشت، جوان نمازش را در جاده خواند و آمد کنارم نشست... ◀️پرسیدم از او چه دلیلی دارد آنقدر مهم است برایت نماز اول وقت؟ جوان جواب داد : «آخر من به امام زمان ارواحنافداه تعهد داده ام نمازم را اول وقت بخوانم»، تعجب کردم! پرسیدم چطور!؟ ◀️ جوان گفت :من در یکی از شهرهای اروپا درس می‌خواندم،فاصله شهر محل سکونتم تا دانشگاه زیاد بود،بالاخره نوبت آخرین امتحان ترم آخر رسید، برای امتحان با اتوبوس راهی دانشگاه شدم، در میانه راه اتوبوسِ پر از مسافر ناگهان خراب شد، از آنجایی که خیلی امتحان مهمی بود نگرانی زیادی داشتم از اینکه به امتحان نرسم و زحماتم برباد برود، شنیده بودم وقتی به لحظه های بحرانی می‌رسید که کاری از شما ساخته نیست به امام زمان عج متوسل بشوید... ◀️ در دلم گفتم یا امام زمان اگر کمکم کنید قول می دهم به شما نمازم را تا آخر عمرم اول وقت بخوانم، در این هنگام جوان بسیار زیبایی را دیدم که از دور نزدیک اتوبوس شد،با زبان و لهجه خودشان به راننده گفت چه شده، راننده جواب داد :خود به خود خاموش شد، جوان زیبارو مدت کمی مشغول به تعمیر موتور شد،بعد کاپوت را بست و به راننده گفت استارت بزن، اتوبوس روشن شد، همه مسافران خوشحال شدند... ◀️ ناگهـــــــــــان دیدم جوان آمد داخل اتوبوس، مرا به اسم صدا زد و گفت : « تعهدی که به ما دادی یادت نرود ! ، نمازِ اول وقت» ،بعد از آن رفت و من متوجه شدم او امام زمان بود... گریه ام بند نمی آمد... ◀️جوان دانشجو یک عهدِ دلی با مولایش بست و پایبند ماند به آن ، اما مولا جان ببخش اگر عهدها بسته ایم با شما و شکسته ایم همه را، قبول داریم خوب نبودیم، اما هرجا هم که برویم برمی گردیم به سمت شما،مانند کبوتران جلدِ گنبد امام رضا، ببخش بی معرفتی هایمان را آقاجان، هر چه باشیم و به هر جا برویم دوست داریمت تورا «عشق جان...» من رشته ی محبتِ تو پاره می کنم شاید گِره خورد، به تو نزدیک تر شَوَم... 📚کتاب نماز و امام زمان (ع) صفحه ۸۵ @modafeanzuhur
💐کرامات امام زمان💐 🔴‌انفجار مهیب 🔷ماه مبارک رمضان بود. موقع افطار صدای مهیبی همه ما را از جا بلند کرد. با عجله خود را به پایین پلّه‌ها رساندیم. 🔷فرزندم بر اثر انفجار ترقه به سختی مجروح شده بود. سوختگی اش آن قدر شدید بود که صورتش قابل شناسایی نبود. نگران و ناراحت او را به بیمارستان شهید مطهری رساندیم. 🔷آن شب مجبور شدم به خانه برگردم. صبح که به بیمارستان رفتیم، او را نشناختم. سر و صورتش را پانسمان کرده بودند. 🔷چند روز بعد رئیس بیمارستان، دکتر کلانتری به من گفت: «بیمار شما وضع وخیمی دارد. درصد سوختگی او خیلی بالا است که متأسفانه امکان زنده ماندن فرزندتان بسیار کم است! ». 🔷او را به خانه بردیم در حالی که دل از همه جا و همه کس کنده و تنها دست نیاز به حلقه اتصال الهی گره زده بودیم. دو هفته بود که او را با سرُم تقویت می‌کردیم و از او پرستاری می‌نمودیم. 🔷فرزندم هر روز ضعیف تر می‌شد و همه وجودش رفته رفته آب می‌شد. برای شفای فرزندم گوسفندی را نذر امام زمان (علیه السلام) کردم. 🔷خواهرم که همسر شهید است در خواب، آقا امام زمان (علیه السلام) را دید که حضرت به ایشان فرموده بود: «من مریض شما را به اذن خدا شفا می‌دهم. نگران نباشید! » 🔷دل سپرده بودیم به دم عیسایی و ید بیضایی آخرین ستاره فروزان آسمان تشیّع، حضرت مهدی. این خواب، امید را به جان ما و حیات را به جسم مجروح بیمار ما دوانده بود. 🔷کم کم حال فرزندم رو به بهبود گذاشت؛ در حالی که دکترها جوابمان کرده بودند، آقا امام زمان (علیه السلام) بچه‌ام را شفا داد. ⭕️پرونده پزشکی برادر م. ح پس از بهبودی کامل از بیمارستان شهید مطهری قم به هیأت پزشکی دار الشفای حضرت مهدی (علیه السلام) ارائه شد که اظهار داشتند: در ارتباط با مصدومیّت م. ح که دارای سوختگی ۶۵ درصد (درجه دو - سه) می‌باشد، باید گفت که در مراکز درمانی بیماران سوختگی کشورهای جهان سوم، از جمله کشور ما حتّی در بهترین شرایط و اصطلاحاً با«CMJ_S. C. U» مصدومِ بالاتر از ۶۰ درصد سوختگی، تقریباً شانسی برای زنده ماندن ندارد و نهایتاً بیمار از دنیا خواهد رفت. ⭕️ بنابر این با استناد به نامه بیمارستان شهید مطهری، مرکز سوانح مورخ ۱/۸/۷۳ سوختگی بیمار م. ح قطعی بوده و ایشان ۶۵ درصد درجه سوختگی داشته است. بی شک او شانس کمی برای زنده ماندن داشت. 📚 ✍واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران @modafeanzuhur
💐کرامات امام زمان💐 💠علیکم بالشّیخ عبدالکریم! ◀️قال الامام المهدی (علیه السلام): «وَامَّا الحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیها إلی رُواةِ حَدِیثِنا فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکمْ وَأَنَا حُجَّةُ اللّهِ». «و امّا در رخدادها و پیش آمدهایی که در آینده روی خواهد داد، درباره آنها به راویان احادیث ما رجوع کنید. زیرا آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدا هستم». ◀️از ابتدا ارادت خاصّی به ائمه اطهار (علیهم السلام) مخصوصاً صاحب الزمان (علیه السلام) داشتم و در مشکلات و گرفتاری‌ها به آن حضرت متوسّل می‌شدم. حضرت هم عنایت می‌نمودند و مشکلاتم برطرف می‌شد. ◀️در همان اوایل طلبگی که در دوره رضاشاه بود، مرحوم آقا روح اللّه اصفهانی (رحمه الله) به قم آمده بود و عدّه ای از علما و بزرگان ایران را بسیج کرده بود تا بر علیه رضا شاه قیام کنند، ولی مرحوم آیة الله العظمی حائری (رحمه الله) این کار را به صلاح حوزه نمی دانست و با آن موافق نبود. ◀️عدّه ای می‌گفتند:باید به دنبال آقا روح اللّه رفت! عده ای هم می‌گفتند: باید دید نظر حاج شیخ چیست؟ باید از ایشان تبعیّت کرد! ◀️این مسأله باعث شده بود که امر بر من مشتبه شود. پس به حضرت حجّت (علیه السلام) متوسّل شدم که در این اوضاع وظیفه من چیست؟ آیا از شیخ تبعیّت کنم یا دنبال آقا روح اللّه اصفهانی بروم؟ رضایت شما در کدام است؟ ◀️ماه مبارک رمضان بود. هنگام ظهر در مدرسه فیضیه خوابیده بودم که در عالم خواب دیدم که در آسمان تابلو سبز رنگی، شبیه نئون، روشن است و با خط سبز بر آن نوشته شده بود: «وَاِذا ظَهَرَتْ عَلَیْکمْ الْبِدَعِ فَعَلَیْکمْ بِالشَّیخ عَبْدُ الْکریم؛ هنگامی که برای شما مسأله تازه و جدیدی اتّفاق افتاد، بر شما باد که به حاج شیخ عبدالکریم رجوع کنید! ». وقتی از خواب بیدار شدم، فهمیدم که باید دنبال حاج شیخ عبدالکریم بروم. ◀️اتّفاقاً حاج آقا روح اللّه اصفهانی هم کاری از پیش نبرد و سیاست حاج شیخ در آن مقطع زمانی باعث حفظ حوزه علمیّه از شرّ رضاخان شد؛ والاّ رضاخان قصد از بین بردن حوزه را داشت. 📚 ✍واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران @modafeanzuhur
💐کرامات امام زمان💐 ⭕️‌‌یک معجزه در عالم پزشکی 🔸دست و پای برادر زاده‌ام فلج بود. کمی پول تهیّه کردیم و او را از نجف آباد به اصفهان بردیم و از سرش عکس گرفتیم. 🔸عکس را در نجف آباد به دکتر زمانی نشان دادیم. وقتی دکتر عکس را دید، گفت: این بچه غده سرطانی دارد و باید هرچه زودتر بستری شود. 🔸عکس را به دکتر دیگری نشان دادیم او هم گفت: هرچه زودتر باید بیمار را بستری کنید. بیماری خطرناکی است و احتیاج به عمل دارد. گفتیم: ما می‌خواهیم برای عمل استخاره کنیم. گفت: وقتی می‌خواهید نماز بخوانید استخاره می‌کنید؟! اگر می‌خواهید مریض شما سالم شود، باید به خدا و امام زمان (علیه السلام) متوسل شوید تا بلکه فرزندتان را به شما برگردانند. 🔸دکتر نوریان گفت: مریض شما دو ماه بیش تر زنده نمی مانَد و اگر قصد عمل او را دارید باید هر چه زودتر تصمیم بگیرید. گفتیم: فکرهایمان را کرده ایم. گفت: بروید و درست و حسابی فکرهای تان را بکنید. هزینه این عمل خیلی زیاد است. 🔸بچه را در اصفهان پیش دکتر معین هم بردیم، او نیز همان حرف را به ما زد و گفت: غدّه، سرطانی است و هر دکتری هم نمی تواند او را عمل کند. چون غده اش سمّی است. هرچه زودتر باید بستری شود. 🔸برادر زاده‌ام را بستری کردیم و سه روز در بیمارستان الزهرای اصفهان بودیم. با این که قرار بود روز چهارم عمل شود، ولی او را مرخص کردند و گفتند که چهارشنبه دیگر بیایید! 🔸او را از بیمارستان مرخص کردیم. نذر کردم تا هر هفته، روزهای چهارشنبه او را به جمکران بیاورم. 🔸برای اوّلین بار که به مسجد مشرّف شدیم، بعد از خواندن نماز امام زمان (علیه السلام) کنار چاه عریضه رفتم. بچه را هم در بغلم گرفته بودم و با دلی شکسته گریه می‌کردم. 🔸اشک هایم روی صورتش می‌چکید. بیدار شد و گفت: عموجان! فکر کردم دارد باران می‌آید. چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: هم برای تو و هم برای خودم. شفای تو را از امام زمان (علیه السلام) می‌خواهم. 🔸بعد از آن، هر وقت او را به جمکران می‌آوردیم، حالش بهتر می‌شد؛ تا این که بعد از چهار ماه وقتی از سرش عکس گرفتیم و پیش دکتر بردیم، گفت: هیچ اثری از غدّه سرطانی نیست. این بچه را خدا و امام زمان (علیه السلام) شفا داده اند. 🔸🔺طبق اظهار نظر هیأت پزشکی، شفای مذکور یکی از مستندترین نمونه‌های عالم پزشکی است. 🔵منبع:دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، شماره ۳۲۱، تاریخ ۱۵/۶/۷۷ @modafeanzuhur