دلنوشته زینب سلیمانی به یاد پدر
من به فدای خواهر حسین(ع)
«بابای عزیزتر از جانم چه قدر خوب شد نام مرا زینب گذاشتید. مادرم میگفت شما وقت انتخاب اسمم گفتید «بعدها متوجه میشید چرا اسم زینب را انتخاب کردم برای دخترم». شهادتتان از درون، خیمه سوزان من بود و تمام وجودم یکییکی از درون میسوخت و روی هم فرومیریخت اما وقتی عظمت حضور مردم را دیدم که چه باشکوه و با عزت و با تمام وجود برایتان به میدان آمدند، دلم کمی آرام گرفت.
همیشه به من میگفتید عزت دست خداست و بدانید اگر گمنامترین هم باشید ولی نیت شما یاری مردم باشد، میبینید خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد. میدانم راز آن چهره نورانیتان و آن همه عزت و عظمتتان فقط در نمازهای نافله و گریههای شبانه و گرسنگی در بیابانها و گرمای صحراها و آن همه خطر را به جان خریدن نبود... بلکه شما جان و مال و دنیا و آخرتتان را با خداوند متعال، فاطمه زهرا(س) و عمه سادات(س) معامله کردید.
آن روز که رسم «کلنا عباسک یا زینب» را نوشتید، این نوشته وِرد زبان همه عالم شد. شما علمدار خیمه خواهر حسین(ع) شدید و من تا آخرین نفس فدایی بانویی میشوم که نام مبارکش را بر من نهادید تا حق این نام را ادا کنم».
#کلنا_عباسک_یازینب
@modafeharamnarimani
خوشا بحال مدافعان حرم که عشق را با عمل نشان دادند🌷
#میلادش_مبارک
#کلنا_عباسک_یازینب
@modafeharamnarimani
پاسداری که عباس گونه شهید شد💜
در تاریخ ۱۲ دی ۱۳۶۶ متولد شد
بعد از دوران دبیرستان وارد دانشگاه امام حسین ع شد
در سال ۱۳۹۲ حدود ۵۰ روز سوریه بود
در همان دوره اول که رفت سوریه در وصیت نامش نوشته بود:
《خدایا مرگ بی شهادت در نظرم حقیر و کوچک است خدایا فقط با شهادت از دنیا ببرم 》
چند دوره رفت و آمد داشت و در اردیبهشت ۹۵ ماه ساک خودش را بست اما هربار مشکلی پیش میومد که نمیتونست بره سوریه
به مادرش گفت که شما
دلبسته من هستی و به همین دلیل من نمیتونم برم
مادر همونجا دل ازش کند و اجازه رفتن داد
و محمود راهی دیار عشق شد
قبل رفتن به مربی آموزش مداحیش گفت:
《 روز تشییع من روضه حضرت عباس بخون. دوست دارم که مثل آقام ابالفضل شهید بشم》
متن روضه هم گفته بود
روز ۱۰ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۵ بر اثر انفجار مین شهید شد
شهادتی که خودش درخواست کرده بود
هنگام انفجار مین محمود زانو زده بود و بعد از انفجار هر دو دست از مچ قطع شده بود و یک طرف صورت هم نبود. چشمش از جا در اومده بود و بدن پر شده بود از ترکش و همان شد که خواسته بود
روز تشییع مربی مراحیش اومد و گفت باید من روضه ابالفضل بخونم
سقای دشت کربلا ابوالفضل
دست ش شده از تن جدا ابوالفضل
شادی روح همه شهدا صلوات🌷
#شهیدمحمودنریمانی
#کُلُّنا_عَباسُکِ_یازینب
@modafeharamnarimani