14.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتوگو با آقا پسری که در نماز
جماعت به #سردار_سلیمانی گل داد!🌹
ツ↓
@modafehh
| سلام امروز سر مزار این دو شهید در گیلان دعا گوی اعضای کانال بودیم |
#ارسالی_از_اعضا
@modafehh
مجتبی رمضانی .mp3
3.21M
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄
⏯ #تک احساسی #امام_زمان (عج)
چقدر غمگینه غروبای جمعه💔
سینه ها سنگینه غروبای جمعه💔
🎤 #مجتبی_رمضانی
💔 #غروب_جمعه.. 💗#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@modafehh
5dfa44506181fc7c780f67e4_3442953247031891137.mp3
36.04M
🎙روایتگری زیبای خادم الشهدا #جلالیان
دلتون شکست برای ما هم دعا کنید😔💔
#روایتگری
#هفتهدفاعمقدس
@modafehh
#داستان_فرار_از_جهنم
( #قسمت_هفدهم: وصیت )
داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد ... هی استنلی، یه خانم
دم در باهات كار داره ...
- یه خانم کی هست؟ ..
- هیچی مرد ... و با خنده های خاصی ادامه داد ... نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه ....
پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در ... چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد ... زن حنیف
بود ... یه گوشه ایستاده بود ... اولش باور نمی کردم ....
یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود .. کم کم حواس ها داشت جمع می شد ... با
عجله رفتم سمتش .. هنوز توی شوک بودم ..
- شما اینجا چه کار می کنید؟ ...
چشم هاش قرمز بود ... دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ..... بغض سنگینی توی گلوش
بود ...
- آخرین خواسته حنيفه ... خواسته بود اینها رو برسونم به شما ... خیلی گشتم تا پیداتون کردم ..
نفسم به شماره افتاد ... زبونم بند اومده بود ... آخرین ... خواسته ... ؟ دو هفته قبل از اینکه ....
بغضش ترکید ...
- میگن رگش رو زده و خودکشی کرده .... حنیف، چنین آدمی نبود ..
گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده ...
ادامه دارد . . .
❁﷽❁
ڪاش امشب، حَرمٺ، مذاڪراتے بشود
#پنجویڪگوشہے تو ، راه نجاتے بشود
#اربعین ، نامہ ے تحریمِ حَرم را، بشڪن
حاضرم جان بدهم، توافقاتے بشود
#بطلب_آقاجان
#دلتنگم💔
#شب_حسینی
@modafehh
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
@modafehh