📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_چهلسوم
آیه اشک میریخت و میگفت... رها اشک
میریخت و گوش می داد.
_دیدی رفت؟ دیدی تنها شدم؟ مرَدم
رفت رها... عشقم رفت...رها منبدون
اون میمیرم! رها،زندگیم بود؛جونم بود
رها بچهم به دنیا نیومده یتیم شد
رها! دلم صداشو می خواد!
خندههاشو میخواد!بانو گفتناشومیخواد!
دلم براش تنگه... دلم برای قهر کردنای دو
دقیقهایش تنگه... دلم اخماشو میخواد؛
غیرتی شدناشو میخواد... دلم تنگه! دلم
داره میترکه! دلم داره میمیره رها!
هقهق میکرد، رها محکم در آغوشش
داشت. خواهرانه میبوسیدش؛ مادرانه
نوازشش میکرد.
صدرا فکر کرد "معصومه هم اینقدر
بیتابی کرد؟ اگر خودش بمیرد، رویا
هم اینگونه بیتابی میکند؟ رها چه؟رها
برایش اشک میریزد؟
یا از آزادیاش غرق لذت میشود و مرگش
برای او نجات است؟"نگاهش روی تابلوی
وانیکاد خانه ماند، خانهای که روزی
زندگی در آن جریان داشت.وامروز خاک
مرده برآن پاشیدهاند.
صدرا قصد رفتن کرده بود. با حاج علی
خداحافظی کرد و خواست رها را صدا
کند. رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. اینهمه فشار برای
کودکش عجیب خطرناک است.
حاج علی تقهای به در زد و با صدای
بفرمایید رها، آن را گشود.
_پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل
اینکه میخواد بره.
دل رها در سینهاش فرو ریخت؛ حتما
میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند!
وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را
پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع
کند و انتظارش زیاد طولانی نشد:
_من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم.
هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت
رو بهم بده؛ شمارهی منم داشته باش،اگه
اتفاقی افتاد بهم بگو...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه: ناهار : امام حسن عسگری؛ (درود خدا بر او باد)
شـام : حضرت ولیعصر ؛ (درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
13991019_40520_128k.mp3
12.67M
🎙بشنوید | صوت کامل سخنرانی تلویزیونی رهبر انقلاب در سالروز قیام ۱۹ دی مردم قم. ۹۹/۱۰/۱۹
💻 @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🍃
•شهیدابراهیم!
همیشهمیگفت نمازاولوقت،
مثلمیوهایاستڪه...؛!
•
#شهیدابراهيمهادی•°♥️
@modafehh
انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله فکرش،
شریف نمیشود جز به واسطه رفتارش
و قابل احترام نمیگردد جز به سبب اعمال نیکش.
@modafehh
﷽؛
📌فصل الخطاب..
🔻۳ نکته بسیار مهم در فرمایشات مقام معظّم رهبری :
➖۱. بازهم تاکید بر دولت جوان حزب اللهی
➖۲. قبله بعضی ها هنوز امریکاست
➖۳. ورود واکسن انگلیسی و آمریکایی کرونا به ایران ممنوع است.
اینو هر طور دوس دارین منتشر کنین..
@modafehh
مداحی آنلاین - برگرد انتظار دل هفت آسمان - محمود کریمی.mp3
4.43M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃برگرد انتظار دل هفت آسمان
🍃عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
🎤حاج #محمود_کریمی
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_چهل_پنجم
من زنجیر پایت شوم؟ مگر قول و قرار اول زندگیمان بال پرواز بودن نیست؟
مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم
نشویم؟ زیر لب زمزمه کرد:
_یا زینب کبری ..
مردش زمزمه اش را شنید. لبخند به تمام
اضطرابهایش زد، قلبش آرام َ گرفت.
دست های لرزانش را مشت کرد؛مردش
حمایت میخواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین
محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و
سوریه نداره!
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بالایی سرش بیاد تقصیر توئه!من
که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت
مادرت َمرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد،
حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان
حالش خوبهها، بیمارستانه؛ به محمد
گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم
کارای قم رو انجام بده که برای تدفین
مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید. میدانست این دیدار چقدر
سخت است.دست بر روی شکمشگذاشت
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل
عشقم!
ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا
برمیایم! بهخاطر پدرت، بهخاطر من،
طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد. نگاهش را به پدر
دوخت:
_جانم؟
_تو از پسش بر میای!
_برمیام؛ باید بربیام!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_چهلچهارم
سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه
کاری بود انجام بدم. خبری شدفوری بهم
زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم
نیست؛ متوجه شدی؟
لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که
میدانست رها چه میخواهد...
_چشم حتما...
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش
ذخیره کرد.
صدرا رفت... رها ماند و آیهی شکستهی
حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بودآماده
کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش
بیاعتناست. میدانست آیهی این روزها
گمشده دارد.
میدانست مادرانه میخواهد این آیهی
شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن
مادر میسوخت؛ دلش برای تنهایی های
آیهاش می سوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد.
حاج علی هم با غذایش بازیَ می کرد
َ
در پیچ و تاب ام؟
کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟
و سخت جای خالیاش درد داشت. و
سخت بود نبود این روزها... سخت بود
که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای
پرستاری. سخت بود سختی روزگار او.
سخت بود که مرد شود برای کودکش؛
سخت بود مادر و پدر شدن.
جواب مادرشوهرشرا چه میداد؟ به یاد
آورد آن روز را:
فخر السادات: من اجازه نمیدم بری! اون
از پدرت اینم از تو...آیه تو یه چیزی بگو!
-آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت
میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد. دلش
راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش برای
دین خدا نبود.
َ مردش گفته بود اگردَر کربلا بودی چه
کردی؟ جزو زنان کوفی بودی یا نه؟
مردش سکوت را علامترضایت دانست.
حال مادرت چه میگوید مردمن؟ من
مانعت شوم؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
|حُسِیْـن جـان|
دادم تو را قسـم
به نخِ چادری که سوخت...
شاید دلت بسوزد و
یـک کربــــلا دهـــی...
شبتون حسینی✨
@modafehh
ازهمه آنچه که داشتیم؛
فقط زمینی یخ زده،باقی مانده!
نه مِهری هست که گرممان کند،
و نه ماهــی که روشنمان.
خودمانیم؛
بی تو سرماعضوی ازما شده است!
ماجرای نداشتــنت تا کِی طول میکشد؟
#یاایهاالعزیز
@modafehh
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد)
شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد)
@modafehh
عاشقان وقت نماز است ،
اذان می گویند
التماس دعا🌸🍃
@modafehh
#پای_درس_دل 🍃
اين همه در اينترنت و ڪتاب ميگردے ڪه ببينے آيتاللهقاضے چه گفت؟!
آيتاللهبهجت چه دستورالعملے براۍ سلوڪ داد؟!
فلان عارف چگونه به مقامات رسيد؟!
اين همه دنبال استاد هستے و اين در و آن در ميزنے ، چه شد آخر؟! به ڪجا رسيدے؟!
قدم اول ، #ترڪمعصيت است!
نميگويم معصوم شويد ، اما به اندازهۍ خودتان تلاش ڪنيد
اے جوان عزيز ڪه به دنبال سير و سلوڪ ميباشے ، تو هنوز با پدر و مادرت تند هستے ، به ديگران پرخاش ميڪنے ، آن وقت انتظار دارے سالڪالۍالله هم بشوے؟!
اگر ملاحسينقلےهمدانے«ره» هم از قبر بيرون آيد و استاد سير وسلوڪت شود ، اگر عاقوالدين باشے ، به جايۍ نميرسے!
#استادفاطمینیا
#رفقانڪنهعالمبۍعملباشیم!؟
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_چهل_پنجم
من زنجیر پایت شوم؟ مگر قول و قرار اول زندگیمان بال پرواز بودن نیست؟
مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم
نشویم؟ زیر لب زمزمه کرد:
_یا زینب کبری ..
مردش زمزمه اش را شنید. لبخند به تمام
اضطرابهایش زد، قلبش آرام َ گرفت.
دست های لرزانش را مشت کرد؛مردش
حمایت میخواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین
محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و
سوریه نداره!
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بالایی سرش بیاد تقصیر توئه!من
که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت
مادرت َمرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد،
حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان
حالش خوبهها، بیمارستانه؛ به محمد
گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم
کارای قم رو انجام بده که برای تدفین
مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید. میدانست این دیدار چقدر
سخت است.دست بر روی شکمشگذاشت
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل
عشقم!
ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا
برمیایم! بهخاطر پدرت، بهخاطر من،
طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد. نگاهش را به پدر
دوخت:
_جانم؟
_تو از پسش بر میای!
_برمیام؛ باید بربیام!
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:سِنیه منصوری
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_چهل_ششم
_بهخاطر من... بهخاطر اون بچه...
بهخاطر همه چیزایی که برات مونده از
پسش بربیا!
تو تکیهگاه خیلیها هستی. یه عالمه آدم
اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیازدارن!
دخترت بهت نیاز داره!
_شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من
دختر دوست بود.
_بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر
میکنه!
_تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم!
رها: منم هستم آیه! من مثل تو قوی
نیستم اما هستم، مطمئن باش!
آیه لبخندی زد به دخترک شکستهای که
تازه سر پا شده بود. دختری که همسن و
سال خودش بود اما مادری میکردبرایش.
حالا میخواهد پشت باشد، محکم باشد،
تکیهگاه شود؛ شاید بهخاطر احسان!
_از احسان چه خبر؟ عروسی کی شد؟
رها سر به زیر انداخت و سکوت کرد.
_ازدواج کردم.
آیه شوکه پرسید:
_کی؟ چه بیخبر!
به دستهای رها نگاه کرد... حلقه ای نبود!
صورتش هنوز دخترانه و دست نخورده
بود. قلب داغ دیدهاش ترسید... از این
نبودنها لرزید!
_تعریف کن، میشنوم!
_اما...
_اما نداره، جواب منو بده!
این آیهی دقایقی قبل نبود.
تکیهگاهبیپناهیهای رها بود، دختر دلبند
حاج علی بود، دکتر آیه معتمد بود.
_خب اون آقایی که باهاش اومدم، صدرا
زند... برادر شریک رامینه....
رها تعریف کرد و آیه گوش داد. حاج علی
قصه،ی این مادر و دختر را میدانست،
چه دردناک است این افکار غلط...
⏪ #ادامہ_دارد...
نویسنده:سِنیه منصوری
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗