○•🌱
صبحدمڋڪرۍبهجزنامش،نگویمبهتراست
جزرهورسمولایشرا،نپویمبهتراست
سمتقبله،روبهاربابمحسینبنعلے
باسلامصبحگاهۍ،خُلقوخویمبهتراست!
#اݪسلامعلیڪیااباعبدالله🌿
#صبحتون حسینے✨
✧❁🌷@modafehh🌷❁✧
سہ شنبہ:
نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
امام على علیه السلام :
هیچ عملى نزد خداوند، محبوب تر از نماز نیست
پس هیچ کار دنیایى شما را در وقت نماز به خود مشغول ندارد.
#نماز_اول_وقت
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
خاطره ای از حمید آقا ↯
روزی که شهید همدانی شهید شدن ناهار حمید با خانمش اومد خونه ما...یادمه ناراحت بود هرچیزی میاوردم نمیخورد و فقط سرش پایین بود.وقتی دلیلشو از خانمش پرسیدم گفت برای شهادت سردار همدانی ناراحت شده و گریه کرده.حمید سرش رو بلند کرد که چرا خانمش به من گفته که گریه کرده...و خندید و رفت داخل اتاق شروع کرد با بچه ها بازی هنوز خواهر زاده اش میگه نمیشه دایی حمید بیاد باهم با توپ بازی کنیم🥀
#روایت_از_مادر_شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
💞💎💞💎💞💎💞💎
⭕️ نقش #باور ها بر تک تک اعمال، رفتار و حتی اندام ما
🔶 دانشمندان براي بررسي ميزان قدرت باورها بر كيفيت زندگي انسانها آزمايشي را در دانشگاه هاروارد انجام دادند،
به طوری که ۸۰ پيرمرد و ۸۰ پيرزن را انتخاب كردند. يك شهرك را به دور از هياهو به شکل ۴۰ سال پيش ساختند.
غذاهاي ۴۰ سال پيش در اين شهرك پخته مي شد. خط روي شيشه هاي مغازه ها، فرم مبلمان، آهنگ ها، فيلم هاي قديمي، اخباري كه از راديو و تلويزيون پخش
مي شد را مطابق با ۴۰ سال قبل ساختند.
ابتدا اين ۱۶۰ نفر را از هر نظر آزمايش كردند؛ تعداد موي سر، رنگ موي سر، نوع استخوان، خميدگي بدن، لرزش دستها، لرزش صدا، ميزان فشار خون و غيره. سپس اين ۱۶۰ نفر را به داخل اين شهرك بردند.
🔷 بعد از گذشت ۵ الي ۶ ماه كم كم پشتشان کمی صاف شد،
راست مي ايستادند، لرزش دستها بطور ناخودآگاه کمتر شد، لرزش صدا کمتر شد، ضربان قلب منظم تر و حتی چين و چروكهاي دست و صورت کمی بهتر شد.
🔷 علت چه بود؟
خيلي ساده است. آنها چون مطابق با ۴۰ سال پيش زندگي كردند، باور كرده بودند ۴۰ سال جوان تر شده اند.
▫️قانون زندگي قانون باورهاست. باورهاي عالي سرچشمه موفقيتهاي بزرگ هستند.
توانمندي يك انسان را باورهاي او تعيين مي كند. باورهاي شما دستاوردهاي شما را در زندگي مي سازند زيرا باورها تعيين كننده كيفيت انديشه ها، انديشه ها عامل اوليه اقدام ها و اقدام ها عامل اصلي دستاوردها هستند.
🖋 آکادمی مدیریت
🎖انجمن مدیران، بزرگترین تشکل مدیریتی ایران
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
﷽
❗️#معجزه_برای_رفع_سردرد_حتی_از_نوعمیگرنی❗️
دعای زیر را با ایمان قلبی کامل به اثر آن زمزمه کرده و بخوانید همچنان که سرتان را با دستتان آرام ماساژ میدهید:
لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ﴿۲۱﴾(سوره حشر)
❗️اثر این آیه بینظیر است❗️
#دینی
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_بیستـم
ارمیا نگاهش را به آیه داد:
_شرمنده، باید بهتر برنامهریزی میکردم
اما چون ناگهانی بود یه چیزایی ازدستم
در رفت.
آیه: غذاتونو بخورید، سرد شد. تقصیر
منه که باعث این اتفاقات شدم.
ارمیا گوشی تلفن همراهش را کنارش
گذاشت و قاشق را در دست گرفت.
خواست قاشق را در دهان بگذارد که
گردن زینب شل شد نگاهش به زینب
افتاد که خوابیده بود:
_ببرمش تو تخت؟خوابش برده.
آیه بلند شد که زینب را بگیرد که ارمیا
مانع شد:
_برای شما سنگینه؛وقتی من هستم لطفا
بلندش نکنید!
ارمیا بلند شد و زینب را به سمت اتاقش
برد که آیه گفت:
_بذاریدش روی تخت من، اتاق بغلیشه!
ارمیا سری تکان داد و راهش را به سمت
در دیگر برد. همان دری که آیه را بارها
دیده بود که از آن خارج شده بود.
وارداتاق که شد، زینب را روی تخت
گذاشت و صورت غرق در آرامشش را
بوسید.
وقتی صاف ایستاد نگاهش در اتاق
چرخید. تصاویر زیادی از آیه و سید
مهدی روی دیوار بود.
چیزی در دلش درد گرفت که باعث شد
سرش را پایین بیندازد و از اتاق خارج
بشه.
ارمیا که خارج شدآیه دِم دراتاق گفت
بفرمایید غذاتون سردشد!
_ممنون دیگه سیر شدم!
آیه: لطفا غذاتونو بخورید، شما از
ماموریت اومدید، سید مهدی که از
ماموریت برمیگشت اندازهی سه نفر غذا
میخورد!
آهی کشید و ادامه داد:
_شما هم بفرمایید؛ میدونم تا به
دستپخت من عادت کنید کمی طول
میکشه!
آیه به سمت سفره رفت و نشست...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_بیست_یڪ
_برای کسی مثل منکه کسی نبوده به
میل اون غذا بپزد و هرچی میذاشتن
جلوش باید میخورد، اونم جاهایی مثل
پرورشگاه و ارتش، این غذا عین زندگیه
و آدما به زندگی کردن زودعادت میکنن!
حق داشت سید مهدی که اندازهی سه
نفرمیخورد،منم اگه روم میشدمیخوردم!
آیه نشست و اندکی برای خودش غذا
کشید؛ شاید ارمیا هم از تنها غذا خوردن
بدش میآید... مثل سید مهدی!
آیه بیشتر با غذایش بازی میکرد اما ارمیا
شوق در دلش آمد که بانویش مقابلش
نشسته و این ساعت از شب بهخاطر او
سفره انداخته و با او همراه شده؛
گاهی توجههای کوچک هم دل غمزدگان
محروم مانده از توجه را خوب بازی
میدهد!
ارمیا تمام غذای فردای آیه و زینب را که
خورد، تشکر کرد:
_خیلی عالی بود!اولینباره که دستپخت
شما رو خوردم و میتونم بگم بهترین
غذای عمرم بود، بهتره رفع زحمت کنم!
آیه که ظرفها را جمع کرده و در سینی
بزرگی میچید، دست نگه،داشت و به
ارمیایی که قیام کرده بود برای رفتن نگاه
کرد:
_اینجا دیگه خونهی شما هم هست، کجا
میخواید برید؟
_نمیخوام حضورم اذیتتون کنه، میرم
پیش بچهها، هنوز توی اون خونه جا
دارم.
_حضورتون منو اذیت نمیکنه!
_پس این چادر چیه؟ چهل روزه عقد
کردیم.
آیه چادر را روی سرش مرتب کرد:
_با رفتنتون که بهتر نمیشه، بذارید آروم
آروم حضورتونو بپذیرم!
ارمیا روی دو زانو مقابل آیه نشست:
_تو دوست داری من بمونم؟
_زینب...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
ݕـڛــْݥـ رݕــــْ أݪځڛـــےݩ🌹
ݥآ تݜنہ عݜقيݥ و ݜنیڋيݥ ڪہ ڲڣټݩڋ ڔڣع عطݜ عݜق...فقط ݩآݥ#حڛیݩ اڛٺ...
#سلام_ارباب_دلم ❤️
دِلـَم شِکسته،دلـم را نمی خـری آقا!؟
مرا به صحن بهشتـت نِمی بَری آقا!؟
اگـرچه غـَرقِ گناهـَم ولی خبـر دارم
تـو آبـِـروی کسـی را نمی بـَـری آقا...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صبحتون_حسینی 🌤
@modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
✧❁🌷@modafehh🌷❁✧
🌸🌸🌸🌸
مسابقه طبق جزوه ندبه های عاشقی
هدیه ی مسابقه : برا سه نفر به قید قرعه ، سه تا تسبیح متبرک به مزار دوازده شهید (از جمله یادبود شهید ابراهیم هادی ، شهید رسول خلیلی ، شهید سجادزبرجدی ، شهید حسین معز غلامی و ..... ) در نظر گرفتیم ...
+
به نیابت از تمام دوستانی که تو مسابقه شرکت میکنن ، یه مبلغی به گروه جهادی میدیم برای خیرات نان بین نیازمندان ...
🌸🌸🌸🌸
برای شرکت تو مسابقه ، بعد از مطالعه جزوه ، به آیدی زیر پیام بدید ....
@Mahdiyavaar
🌸🌸🌸🌸
مهلت شرکت تو مسابقه تا روز یکشنبه هشت فروردین ، ساعت دوازده ظهر
🌸🌸🌸🌸👇
آیا می دانید شاه کلیدی که می تواند هر قفلی در زندگی را بگشاید، چیست؟
قطعا نماز اول وقت است.
#حی_علی_الصلاة 💞
#نماز_اول_وقت
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
#کلام_شهید
می گفـت :
طوری تلاش کنید ،
ڪہ اگــــر روزی . . .
امام_زمان(عج) فرمودند
یک سربازمتخصص میخام
بفرمایند فلانی بیاید ...
میگفت سربازی که هیچکارایی نداشته باشه بدرد اقا نمیخوره
برید امادگی جسمانی خودتون رو ببرید بالا
مومن باشید همراه با امادگی جسمانی
(العقل السلیم فی الجسم السلیم)
شهید مدافع حرم حسین مغزغلامی
سالگرد شهادټ
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
✅فایده خوردن تکهای نان بعد از نماز صبح
✍امام صادق علیه السلام فرمودند: چون نماز صبح را خواندی، پاره نانی بخور تا با آن:
🍞 دهان خویش را خوش بو بسازی؛
🍞 حرارت خود را فرو بنشانی؛
🍞 دندان هایت را استوار سازی؛
🍞 لثه ات را استحکام بخشی؛
🍞 روزی خویش را به چنگ آوری؛
🍞 و خوی خود را نیکو سازی.
📚 بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۲۴
#طب_سنتی
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
خاطره ای از حمیدآقا 💫
موقعی که برای خدا حافظی رفته بودم پیشش اصلا نتونستم حرفی بهش بگم فقط آروم بهش گفتم نمیشه حمید جان تو نری،هیچی نگفت اما وقتی نگاش کردم لبخند میزد اما نگاهش طوری بود که هنوزم شرمندم که چرا این حرف و زدم
#كلنا_عباسک_یا_زينب
#روایت_از_خواهر_شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
سفره هفت سین به همراه قاب عکس شهید حمید سیاهکالی مرادی و شهید قاسم سلیمانی
#ارسالی_اعضا
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧
حیدر کرارِ کربلا.mp3
6.64M
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_بیست_دوم
حرفش را برید:
_پرسیدم تو آیه، خود تو چی میخوای؟
اگه من و تو زن و شوهریم بهخاطر
خواست زینبه، اما بودن و نبودن من توی
این خونه فقط به خواست تو انجام
میشه؛ من به پدر شدن برای زینبت هم
راضیام!
تو بخواه که باشم، هستم، تو نخوای فقط
پدر زینب میمونم!
آیه باقی وسایل سفره را درون سینی
گذاشت و تا خواست بلندش کند،ارمیا
آن را برداشت و به آشپزخانه برد:
_سلیقهی خوبی داری، خونه عجیب
آرامشبخش چیده شده!
آیه آرام گفت:
_براتون تو اتاق زینب رختخواب میاندازم!
ارمیا سینی را روی اپن گذاشت و به آیه
با لبخند نگاه کرد:
_یه پتو و بالشم بدید کافیه!
آیه رختخواب را پهن کرد و حوله و لباس
راحتی روی آن گذاشت. ارمیا وارد اتاق
شد که آیه گفت:
_شرمنده لباس نداشتم، اینا مال سید مهدیه، اگه دوس نداشتید نپوشید؛ آدما
دوست ندارن لباس مرده هارا بپوشن.
دیر وقته و رها اینا هم خوابن وگرنه از
آقا صدرا میگرفتم! حاال تا فردا که
وسایلتون رو میارید یه جور سر کنید.
وسیله هم گذاشتم اگه خواستید برید
حموم، آمادهست.
_تو ساکم لباس دارم اما خب چهل روزه
که شسته نشده!
_بذارید من میاندازم تو ماشین
لباسشویی، اگه با همونا راحتید، همونا
رو بپوشید؛
ملافهها تمیزن و بعد از استفادهی شما
هم دوباره شسته میشن،وسواس نیستم
اما ممکنه مهمونا وسواس باشن،بهخاطر
همین سعی میکنم همیشه تمیز باشن!
چرا برای ارمیا توضیح میداد؟ شاید
چون باید کم کم با اخلاق و رفتار هم
آشنا میشدند!
ارمیا حوله و لباسها را برداشت و گفت..
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_بیست_سـوم
_با اجازه من یه دوش بگیرم!
آیه به اتاقش رفت و زینب را در آغوش
کشید. خواب به چشمانشَ نمی امدمردی
مهمان خانهاش شده بود که غریبه ی
آشنایی بود با نامی که در شناسنامهی
آیه داشت.
نماز صبح را که خواند، صبحانه را آماده
کرد. نوری که از اتاق زینب میآمد، نشان
میداد ارمیا هم بیدار است؛ شاید او هم
شب را خواب نداشته است.
زینب چشمانش را میمالید که از اتاق
بیرون آمد:
_مامان! مامان!
آیه به سمتش آمد:
_هیس... بابا خوابه عزیزم!
چشمان زینب برق زد:
_پس کو؟
آیه به دخترکش لبخند زد:
_تو اتاق تو خوابیده.
نتوانست زینب را بگیرد. به سمت اتاق
دوید و داد زد:
_بابایی!
ارمیا تازه داشت روی رختخواب دراز
میکشید که زینب خود را به آغوشش
انداخت.
"جان پدر! من فدای بابایی گفتنهایت
دردانهی سید مهدی!"
آیه لباسهایش را مرتب کرد. بلوز، دامن و
روسری بزرگی روی سرش تمام موهایش
را پوشانده بود. ارمیا با زینب حرف میزد
که صدای آیه آمد:
_پدر و دختر نمیان سر سفره؟
شاید سخت بود برایش صدا کردن ارمیا!
برای شروع که بد نبود؟ بود؟
ارمیا زینب به بغل از اتاق خارج شد و با
لبخند سر سفره نشست:
_همیشه اینموقع صبحونه میخورید؟
آیه همانطور که استکان چای زیرفون را
مقابل ارمیا میگذاشت گفت:
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
قرائت سوره بقره و وضو قبل از خواب یادتون نره 🖇
اعمال که در طول روز انجام دادین رو مرور کنید که اگر چیزی بود بتونید تصحیحش کنید 📌
مارو دعای خیرتون بهرهمند کنید ✨
حلالمون کنید 🙏🏻
شبتون خوش
یا علـے
✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧