📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_شش
ارمیا: چون امون نمیدید، یک ریز حرف
میزنید. گلوله خورده تو کتفم البته نزدیک
گردنم، گلوله رو در آوردن؛سه روزم
بیمارستان بستری بودم، تازه مرخص
شدم!
صدرا: پس چرا بهمون زنگ نزدی؟
ارمیا: نمیخواستم آیه رو نگران کنم، اون
تحمل این اضطرابا رو نداره!
محمد: خوبه میدونی و اینطوری اومدی!
ارمیا: باید یهدفعه میومدم، هر نوع
زمینهچینی باعث ترس بیشترش میشد!
اینطوری دید که سالمم و رو پای خودم
ایستادم.
راستی االان یوسف و مسیح هم میرسن،
غذای اضافی برای سه تا رزمندهیگرسنه
دارید؟
صدرا: نگران نباش، برای ده تای شما هم
دار یم!
ارمیا: خوبه! خیلی وقته غذای خونگی
نخوردن، روشون نمیشد بیان وگرنه
همهی آخر هفتهها اینجا بودن!
صدرا: ما که اهل تعارف نیستیم، چرا
نیومدن؟!
ارمیا: عادت نداریم خودمونو به کسی یا
جایی تحمیل کنیم؛ مهم نیست چند
سالمون باشه اما همیشه اون حس تنها
گذاشته شدن توی وجود ما باقیمیمونه،
برای آدمایی که توی خانواده بزرگ شدن،
شاید راحت باشه که جایی برن اما ما
فرق داریم، ما میترسیم از اینکه باز هم
خواسته نشیم!
محمد دستی به پشت ارمیا زد و گفت:
_قرار بود همگی برادر باشیم؛ قرار بود
خانواده بشیم، قرار بود برای هم
ِ پشت باشیم خجالت تو کار ما نیست.
صدرا: بریم که منتظر مائن، االان هم
پسرا میرسن.
همانطور که از پلهها پایین میرفتند
محمد گفت:
_صبح با من میای بریم بیمارستان تا
ببینم چه بلایی سر خودت آوردی!
ارمیا خندهای کرد و گفت:
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
○•🌱
#آقای_کربلا
هَـوا خواهِـ
توام دائِـم
هَـوایَتــ را بـه سَر دارم
خـیـاݪ انگیزے و شَب ها
خـیـالَتــ را بـہ بَـر دارم
#اللهم_الرزقنا_کربلا...
#شبتون_حسیـــــــــنے
『 @modafehh 』
سلام و عرض ادب 🌱
میخوام ی نیاز و دغدغه مهم رو بگم و یا علی بگیم و با هم کار کنیم .ان شاءالله ❗️❗️
همه میدونیم که مدتیه فضای مجازی به حال خودش رها شده و حضرت آقا بار ها و بار ها توصیه ها تأکیدها و دستور هایی رو دادند توی سخنرانی ها متفاوت
که ان شاءالله بعدا حتما سخنرانی ها رو به مرور خواهم گذاشت ♻️
میخوام بدون مقدمه اینو بگم که باید همه ما بریم و توی فضای مجازی مشغول بشیم به روشنگری 🌀
قرار نیست فقط اینجا (ایتا) باشیم و غافل بشیم از پیام رسان های دیگه 🚫
و فقط توی فضای معنوی و مذهبی ایتا باشیم
توی پیام رسان های دیگه
به اندازه توانمون ✅
و برای رضای خدا ✅
حرفم اینه بیخیال نباشیم . ازتون خواهش دارم واقعا خواهش میکنم بیخیال نباشیم 🙏🏻🙏🏻🙏🏻
دیشب به خاطر این قضیه سردرد گرفتم که چقدر ما کار نکردیم و عقبیم 😔
شاید بعضی ها بگن که ما زیاد بلد نیستیم
نه هر کسی به هر اندازه که میتونه
یکی با استوری
یکی با پاسخگویی به شبهه ها و ....
همه هم میدونن دشمن الان داره حسابی کار میکنه ....
افرادی رو معرفی میکنم برا کمک بهتون
توی زمینه های متفاوت می تونید ازشون کمک بگیرید ...☘🦋
پاسخگویی به شبهات آتئیست ها ، ملحدین و مخالفان اسلام و انقلاب اسلامی .خداناباوری
09399921351
@mustafa_shobhe
پاسخگویی به شبهات و شایعات و مباحث دینی
مدعیان دروغین وعرفانهای کاذب
@sollemassama
عکس نوشته سیاسی
@AXNEVESHTESIYASI
رفقا خواهش میکنم ازتون . بی تفاوت نباشیم . واقعا دیگه نمی دونم چی بگم ...
گروه آنتی شبهه
http://eitaa.com/joinchat/2097479691C3d56138263
اگه صحبتی دارید یا کمکی بود در خدمتم🙂
@begharar3✔️
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد )
شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد)
『 @modafehh 』
🌹🍃🌹🍃
دوستان عزیز
❤️همراهی شما #افتخار ماست...❤️
لطفا با انتشار مطالب کانال
و #معرفی به #دوستانتان
ما را یاری کنید☺️✋🏻
#سپاسگزاریم
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه مردمی
اگر بهت بگن امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف تو اون اتاق پرونده شما
دستشه حاظری بری
داخل اتاق؟؟؟؟؟
#شرمندمکهمدامشرمندم
#پیشنهاد_دانلود 👌👌👌👌👌
@modafehh
💢عارف کامل شیخ حسنعلی نخودکی(ره)
بدانید که مدار و معیار امر و طریقه ما بر سه چیز است؛
شب زندهداری،
لقمه حلال
و توجه به نماز،
به ویژه نماز اول وقت
و حضور قلب در آن
#نماز_اول_وقت
#حی_علی_الصلاة
『 @modafehh 』
#تلنگــــــر ⚠️
یڪے از اینــا براے مــا هــستا.....
『 @modafehh 』
✍️ #خاطره
آنقدر سجده های حمید آقا طولانی بود که همیشه برام سوال بود که تو این سجده های طولانی چی میگه به شوخی میگفتم بسه دیگه بزار خدا یه کم هم وقت داشته باشه برای بقیه بزاره حمید آقا هم لبخند میزد و چیزی نمیگفت حالا میفهمم که با خدا چه دلبری هایی میکرده که خدا هم طاقت دوریش رو نداشت و زود اونو برد پیش خودش
این حرفو خیلی بهش میزدم یادش بخیر
📝روایت از برادر شهید🌷
#شهیـد_حمید_سیاهکالی_مرادی
『 @modafehh 』
✨🍃سیره شهدا🍃✨
💠 توصیه #حاج_قاسم به مداحان: برای دلتان مداحی کنید.
✍شهید سلیمانی با چند تن از مداحان جلسه ای داشت، توصیه هایی کردند که بسیار مطالب ارزشمند و کارشناسی شده ای بود. گفتند بچه ها شما برای مردم زیارت عاشورا می خوانید اما آیا برای حال خودتان هم وقتی اختصاص می دهید و برای دلتان می خوانید؟ در طول هفته جلسات متعددی برای مردم دارید، توصیه می کنم جلسات خاصی برای خودتان داشته باشید. اگر می خواهید توفیق نوکری برای اهل بیت (ع) مستدام باشد و عاقبت بخیر شوید، هر روز زیارت عاشورا بخوانید اگر نمی توانید و توفیق یار نبود، حداقل هفته ای یک بار برای خودتان بخوانید. این کار را حتماً انجام دهید. حاج قاسم مثل بسیاری از علما جمعه ها در منزل شان مراسم هفتگی و خانگی داشتند.
📚راوی آقای مهدی صدفی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله و مداح اهل بیت(ع)
『 @modafehh 』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
سلام و عرض ادب 🌱 میخوام ی نیاز و دغدغه مهم رو بگم و یا علی بگیم و با هم کار کنیم .ان شاءالله ❗️❗️
🔺 امروز #فضای_مجازی یک فرصتی است . حالا فضای مجازی را دشمنان به گونهی دیگری از آن استفاده میکنند اما شما جوانهای عزیز از فضای مجازی جور دیگری استفاده کنید. برای امیدآفرینی، برای توصیه به صبر، برای توصیه به حق، برای بصیرتآفرینی، برای توصیه به خسته نشدن، تنبلی نکردن، بیکاره نماندن و ... ۹۹/۱۲/۲۱
#فضای_مجازی
#حضرت_آقا
@modafehh
اگه ما رها کنیم این فضا رو دیگه کی باید کار بکنه ؟؟ . . .
کدوم حرف حضرت آقا رو درست انجام دادیم ؟؟ . . .
به شخصه فقط حرف زدم و گفتم آقا آقا
ولی تو عمل واقعا کم کاری کردم 😔
امید حضرت آقا به ما هست .
صحبتی بود در خدمتم🌱. @begharar3
#فضای_مجازی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
🔺 امروز #فضای_مجازی یک فرصتی است . حالا فضای مجازی را دشمنان به گونهی دیگری از آن استفاده میکنند ا
این سخنرانی حضرت آقا هست ♥️
به نظرتون #شهید_حمید با شنیدن سخنرانی های آقا در مورد فضای مجازی چیکار میکرد ؟؟
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_هفت
_تخصصت قلبه آقای دکتر، قلب من
االاندر بهترین وضعیته؛ توی کار
همکارات سرک نکش که کلاهتون میره تو
هم ها!
در خانهی محبوبه خانم را که باز
میکردند، صدای زنگ خانه هم آمد
صدرا از همانجا گفت:
_من میرم در رو باز میکنم.
ارمیا که وارد شد آیه هنوز همانجا
نشسته بود. زینب روی پایش نشسته
و با دستهای کوچکش صورت مادر را
نوازش میکرد.
ارمیا که عاشقانههای مادری-دختری را
تماشا میکرد، قند در دلش آب میشد.
نگاه آیه که باالا آمد به چشمان ارمیا که
رسید، موجی از نگرانی به سمت ارمیا
پاشیده شد. ارمیا بیصدا لب زد:
_خوبم، نگران نباش!
به سمت آیه رفت و تا کنارش روی مبل
نشست، در باز شد و مسیح و یوسف
وارد شدند. صدای سر و صدای پسرها که
در خانه پیچید محبوبه خانم گفت:
_خدایا شکرت که توی این خونه هم
صدای شادی پیچید!
صدرا رو به مادرش کرد و گفت:
_بیا مامان، بیا گوش اینا رو بپیچون که
پسرای ناخلف شدن!
یوسف صدرا را نمایشی هل دادوگفت
بهتون میزنی؟
_مکه چیکار کردیم؟ شما چرا توی این
مدت اینجا نمیومدید؟
صدرا: اینا خجالت میکشیدن بیان اینجا،
خودت بیا گوششون رو بپیچون!
محبوبه خانم که غم در چشمانش نشسته
بود با لحن غم انگیزی گفت:
ِ _شما که هستید زندگی رنگ زنده بودن
میگیره، شما که میرید، روزندگی میره؛
هر وقت تونستید بیایید، شما هم برام
مثل سینا و صدرا هستید!
آه کشید و ادامه داد:
_حالا هم بیایید سر سفره غذا سرد شد!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_هشت
مسیح و یوسف به سمت محبوبه خانم
رفتند و کنارش قرار گرفتند. مسیح
گفت:
_ببخشید، دیگه ناراحت نباشید!
یوسف ادامه داد:
_اصالا ما هر روز میایم اینجا!
صدرا اعتراض کرد:
_دیگه پررو نشید، یه تعارف کردیما!
محبوبه خانم لبخندی زد و گفت:
_چیکار به پسرای من داری صدرا؟
کلاهمون میره تو هم ها!
همه خندیدند؛ شاید نیاز بود که فضا از
غم خارج شود. لبخندی که روی لب های ایه نشست دل مردی را آرام کرد که درد
در تمام َتنش نشسته بود.
همه دور سفره نشسته بودند. زینب روی
پای ارمیا نشسته بود و هرچه آیه
میگفت:
_بشین کنار بابا، دست بابا درد میکنه!
لج میکرد و میگفت:
_من که رو دستش ننشستم، رو پاشم!
ارمیا هم میخندید و میگفت:
_کاری با دخترم نداشته باش!
زینب به دست چپ ارمیا که سالم بود
تکیه داده بود و به این ترتیب امکان غذا
خوردن را از او گرفته بود. آیه نگاهی به
سفره انداخت و گفت:
_چی میخوری؟
ارمیا: یهکم از اون کشک بادمجونا برام
میریزی؟
آیه ظرف مقابل ارمیا را برداشت و
برایش غذا ریخت و مقابلش گذاشت.
اشکالی دارد که قند در دل ارمیا آب کنند
برای این غذایی که همسرش برایش
کشیده است؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
امروزمان گذشت...
فردایمان را با گذشتت
شیرین کن...💝
ما به مهربانیت محتاجیم
رهایمان نكن...🌹
خدایا
شب ما را با یادت بخیر کن…💞✨
(قرائت سوره واقعه و نماز شب فرامش نشه
مارو از دعای خیرتون بهرهمند سازید🌿)
#شبتون_خوش
یا علـــے
『 @modafehh 』
○•🌱
#مولاجانم🍀
داشتنت، داشتهای است
بسیار عظیم تر از حد تصورات ما ؛
بسان ذرهای که
خورشید داراییش باشد!!
نمیبینمت ...
نمیشنومت ...
اما همین که هستی خدا را شکر ...
ما که مُردیم بیا پس تو کجایی آقا💔
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفرج
『 @modafehh 』
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
『 @modafehh 』
18.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
#نماهنگ
دلــبر دلـش گرفتــه
دلــدار گریه ڪرده...😭💔
#حاج_مهدی_رسولے
『 @modafehh 』
•••❀•••
بہیکےازدوستاشگفتم:
جملہاۍازشهیدبہیاددارید؟!
گفت:
یکبارکہجلوۍدوستانمقیافہگرفتہبودم،
ابراهیمکنارمآمدوآرامگفت:
نعمتےکہخداوندبہتوداده
بہرخدیگراننکش..
#شهید_ابراهیم_هادی
-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•
#کلام_شهدا🌿
『 @modafehh 』
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_نهم
ارمیا خواست نان بردارد که دید قدرت
حرکتی ندارد. آیه آهی کشید و بشقاب را
به سمت خود کشید. لقمه ای به دست
زینب داد و لقمه ای به سمت ارمیا گرفت.
ارمیا حرکتی برای گرفتن آن از خود
نشان نداد. آیه نگاهش را به او دوخت و
لقمهی در دستش را مقابلش تکان داد:
_نمیگیری؟
ارمیا: اول خودت بخور!
آیه: منکه مجروح نیستم!
ارمیا: منم که دو دقیقهی پیش رنگم به
گچ دیوار شبیه نبود، اول خودت!
زهرا خانم با لبخند به آنها نگاه میکرد.
زیر گوش حاج علی چیزی گفت و نگاه
آنها روی دست آیه ماند و لبخند زدند.
صدرا زیر گوش رها گفت:
_یاد بگیر!
رها ابرویی باالا انداخت و گفت:
_تو هم برو مصدوم برگرد منم برات لقمه
میگیرم!
آیه گفت:
_این برای من بزرگه!
ارمیا از دستش گرفت:
_حاالا برای خودت درست کن و بخور،
بعد من اینو میخورم!
آیه لبخند زد.
اشکالی دارد قند در دل ایندو آب شود؟
سید مهدی، تو که ناراحت نمیشوی؟ تو
که میدانی آیه حق خوشبختی را دارد؟
لبخندت از همینجا هم پیداست!
غذا خوردن هم گاهی شیرینترین
خاطره ها میشود؛ گاهی شوخیها و
خنده های بعد از غذا هم خاطره میشود.
همیشه که در جمع های دو نفره خاطرات
ساخته نمیشوند؛ گاهی میان جمعی که
همه داغ در دل و لبخند بر لب دارند هم
خاطرات زیبایی برای زوجها ساخته
میشود!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_چهل_نهم
ارمیا خواست نان بردارد که دید قدرت
حرکتی ندارد. آیه آهی کشید و بشقاب را
به سمت خود کشید. لقمه ای به دست
زینب داد و لقمه ای به سمت ارمیا گرفت.
ارمیا حرکتی برای گرفتن آن از خود
نشان نداد. آیه نگاهش را به او دوخت و
لقمهی در دستش را مقابلش تکان داد:
_نمیگیری؟
ارمیا: اول خودت بخور!
آیه: منکه مجروح نیستم!
ارمیا: منم که دو دقیقهی پیش رنگم به
گچ دیوار شبیه نبود، اول خودت!
زهرا خانم با لبخند به آنها نگاه میکرد.
زیر گوش حاج علی چیزی گفت و نگاه
آنها روی دست آیه ماند و لبخند زدند.
صدرا زیر گوش رها گفت:
_یاد بگیر!
رها ابرویی باالا انداخت و گفت:
_تو هم برو مصدوم برگرد منم برات لقمه
میگیرم!
آیه گفت:
_این برای من بزرگه!
ارمیا از دستش گرفت:
_حاالا برای خودت درست کن و بخور،
بعد من اینو میخورم!
آیه لبخند زد.
اشکالی دارد قند در دل ایندو آب شود؟
سید مهدی، تو که ناراحت نمیشوی؟ تو
که میدانی آیه حق خوشبختی را دارد؟
لبخندت از همینجا هم پیداست!
غذا خوردن هم گاهی شیرینترین
خاطره ها میشود؛ گاهی شوخیها و
خنده های بعد از غذا هم خاطره میشود.
همیشه که در جمع های دو نفره خاطرات
ساخته نمیشوند؛ گاهی میان جمعی که
همه داغ در دل و لبخند بر لب دارند هم
خاطرات زیبایی برای زوجها ساخته
میشود!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗