eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh @khaleghiii
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ آنقدر سجده های حمید آقا طولانی بود که همیشه برام سوال بود که تو این سجده های طولانی چی میگه به شوخی میگفتم بسه دیگه بزار خدا یه کم هم وقت داشته باشه برای بقیه بزاره حمید آقا هم لبخند میزد و چیزی نمیگفت حالا میفهمم که با خدا چه دلبری هایی میکرده که خدا هم طاقت دوریش رو نداشت و زود اونو برد پیش خودش این حرفو خیلی بهش میزدم یادش بخیر 📝روایت از برادر شهید🌷 @modafehh  』
✨🍃سیره شهدا🍃✨ 💠 توصیه به مداحان: برای دلتان مداحی کنید. ✍شهید سلیمانی با چند تن از مداحان جلسه ای داشت، توصیه هایی کردند که بسیار مطالب ارزشمند و کارشناسی شده ای بود. گفتند بچه ها شما برای مردم زیارت عاشورا می خوانید اما آیا برای حال خودتان هم وقتی اختصاص می دهید و برای دلتان می خوانید؟ در طول هفته جلسات متعددی برای مردم دارید، توصیه می کنم جلسات خاصی برای خودتان داشته باشید. اگر می خواهید توفیق نوکری برای اهل بیت (ع) مستدام باشد و عاقبت بخیر شوید، هر روز زیارت عاشورا بخوانید اگر نمی توانید و توفیق یار نبود، حداقل هفته ای یک بار برای خودتان بخوانید. این کار را حتماً انجام دهید. حاج قاسم مثل بسیاری از علما جمعه ها در منزل شان مراسم هفتگی و خانگی داشتند. 📚راوی آقای مهدی صدفی از رزمندگان لشکر ۴۱ ثارالله و مداح اهل بیت(ع) 『 @modafehh  』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🍀🍀 °• مڹ هستـم یڪـ ســـࢪباز ایرانـــے.... آمـٰاده بھـر جنگــ با سفیـانـــے.... فرمانـدھ‌ ام قــــٰاسم سلیمانـــے.... نیروۍ سیــد خراسـٰانـــے.... •° @modafehh  』
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
سلام و عرض ادب 🌱 میخوام ی نیاز و دغدغه مهم رو بگم و یا علی بگیم و با هم کار کنیم .ان شاءالله ❗️❗️
🔺 امروز یک فرصتی است . حالا فضای مجازی را دشمنان به گونه‌ی دیگری از آن استفاده میکنند اما شما جوانهای عزیز از فضای مجازی جور دیگری استفاده کنید. برای امیدآفرینی، برای توصیه به صبر، برای توصیه به حق، برای بصیرت‌آفرینی، برای توصیه به خسته نشدن، تنبلی نکردن، بیکاره نماندن و ... ۹۹/۱۲/۲۱ @modafehh
اگه ما رها کنیم این فضا رو دیگه کی باید کار بکنه ؟؟ . . . کدوم حرف حضرت آقا رو درست انجام دادیم ؟؟ . . . به شخصه فقط حرف زدم و گفتم آقا آقا ولی تو عمل واقعا کم کاری کردم 😔 امید حضرت آقا به ما هست . صحبتی بود در خدمتم🌱. @begharar3
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ _تخصصت قلبه آقای دکتر، قلب من االان‌در بهترین وضعیته؛ توی کار همکارات سرک نکش که کلاهتون میره تو هم ها! در خانه‌ی محبوبه خانم را که باز میکردند، صدای زنگ خانه هم آمد صدرا از همانجا گفت: _من میرم در رو باز میکنم. ارمیا که وارد شد آیه هنوز همانجا نشسته بود. زینب روی پایش نشسته و با دستهای کوچکش صورت مادر را نوازش میکرد. ارمیا که عاشقانه‌های مادری-دختری را تماشا میکرد، قند در دلش آب میشد. نگاه آیه که باالا آمد به چشمان ارمیا که رسید، موجی از نگرانی به سمت ارمیا پاشیده شد. ارمیا بیصدا لب زد: _خوبم، نگران نباش! به سمت آیه رفت و تا کنارش روی مبل نشست، در باز شد و مسیح و یوسف وارد شدند. صدای سر و صدای پسرها که در خانه پیچید محبوبه خانم گفت: _خدایا شکرت که توی این خونه هم صدای شادی پیچید! صدرا رو به مادرش کرد و گفت: _بیا مامان، بیا گوش اینا رو بپیچون که پسرای ناخلف شدن! یوسف صدرا را نمایشی هل دادوگفت بهتون میزنی؟ _مکه چیکار کردیم؟ شما چرا توی این مدت اینجا نمیومدید؟ صدرا: اینا خجالت میکشیدن بیان اینجا، خودت بیا گوششون رو بپیچون! محبوبه خانم که غم در چشمانش نشسته بود با لحن غم انگیزی گفت: ِ _شما که هستید زندگی رنگ زنده بودن میگیره، شما که میرید، روزندگی میره؛ هر وقت تونستید بیایید، شما هم برام مثل سینا و صدرا هستید! آه کشید و ادامه داد: _حالا هم بیایید سر سفره غذا سرد شد! ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ مسیح و یوسف به سمت محبوبه خانم رفتند و کنارش قرار گرفتند. مسیح گفت: _ببخشید، دیگه ناراحت نباشید! یوسف ادامه داد: _اصالا ما هر روز میایم اینجا! صدرا اعتراض کرد: _دیگه پررو نشید، یه تعارف کردیما! محبوبه خانم لبخندی زد و گفت: _چیکار به پسرای من داری صدرا؟ کلاهمون میره تو هم ها! همه خندیدند؛ شاید نیاز بود که فضا از غم خارج شود. لبخندی که روی لب های ایه نشست دل مردی را آرام کرد که درد در تمام َتنش نشسته بود. همه دور سفره نشسته بودند. زینب روی پای ارمیا نشسته بود و هرچه آیه میگفت: _بشین کنار بابا، دست بابا درد میکنه! لج میکرد و میگفت: _من که رو دستش ننشستم، رو پاشم! ارمیا هم میخندید و میگفت: _کاری با دخترم نداشته باش! زینب به دست چپ ارمیا که سالم بود تکیه داده بود و به این ترتیب امکان غذا خوردن را از او گرفته بود. آیه نگاهی به سفره انداخت و گفت: _چی میخوری؟ ارمیا: یه‌کم از اون کشک بادمجونا برام میریزی؟ آیه ظرف مقابل ارمیا را برداشت و برایش غذا ریخت و مقابلش گذاشت. اشکالی دارد که قند در دل ارمیا آب کنند برای این غذایی که همسرش برایش کشیده است؟ ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
امروزمان گذشت... فردایمان را با گذشتت شیرین کن...💝 ما به مهربانیت محتاجیم رهایمان نكن...🌹 خدایا شب ما را با یادت بخیر کن…💞✨ (قرائت سوره واقعه و نماز شب فرامش نشه مارو از دعای خیرتون بهره‌مند سازید🌿) یا علـــے 『 @modafehh  』
○•🌱 🍀 داشتنت، داشته‌ای است بسیار عظیم تر از حد تصورات ما ؛ بسان ذره‌ای که خورشید داراییش باشد!! نمی‌بینمت ... نمی‌شنومت ... اما همین که هستی خدا را شکر ... ما که مُردیم بیا پس تو کجایی آقا💔 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌『 @modafehh  』
مومنانه🌱 موسسه مردم نهاد شهید عزیز🌹 @modafehh