eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
• ❤️🎈 • امام باقر (علیه‌السلام) می فرمایند: اگر نماز در اول وقت از سوی بنده به سمت خدا بالا برود،
😇🧡 سخنانی از بزرگوارمان آیت الله مجتهدی تهرانی🍂 🍀یڪے از فواید اول وقت این است ڪہ بھ برڪت امام زمان «ع» نماز های ما مقبول مے شود ؛ چون امام زمان «ع» اول وقت نماز مے خوانند و نماز ما با نماز حضرت * بالا* مے رود .✨🕊 ‍‎‌‌‎ آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) ‍‎‌ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑فووووووري فوووووووري🛑 بدون شك مهمترين كليپ امسال ديدنش فقط امروز(جمعه) براى هر ايرانى واجب البته اگر بذارن پخش بشه 😉 📡🎥 حتمااااا تا آخرش ببينيد؛ مطمئنم پشيمون نميشين! واسه هركسي كه ميتونى بفرس تا خبردار شه . براى دانلود كليپ هاى بيشتر به كانالمـــون يه ســرى بزنين دست پُــر مياين بيرون😉👇🏻 @seyedoona_eitaa @seyedoona_eitaa @seyedoona_eitaa لطفا نشر دهيد🎥💫
مداحی آنلاین - ای اهل حرم وقت دفاع از حرم ماست - مهدی رسولی.mp3
3M
『.•°📌♥️°•.』 حماسی ویژه انتخاب درست✌️🏼 |•🌱ای اهل حرم وقتـــــ دفاع از حرم ماست🌱•| |•🌱 پر از خون علم ماست🌱•| ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
🔅امام علی(علیه السلام) 🔰 فإنّما البَصیرُ مَن سمِعَ فتَفَکّرَ، و نَظرَ فأبْصرَ، و انْتَفعَ بالعِبَر
💛 حضرت‌ محمد ‌(صلوات‌الله‌علیه)✨ هر کس مسئولی را بر مسلمین بگذارد ، در حالی که بداند در میام آن افراد شایسه تر و از آن فرد داناتر از او به کتاب خدا و سنت پیامبرش هست،به خدا و پیامبرش و به همه ی مومنان خیانت کرده است. ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
🥰 🌹 سلام من رأی اولی هستم😍😍 امروز که 28خرداده،من همین 5روز پیش 18سالم تموم شد😱😍 رفتم اونجا ناظر پای صندوق فکر کرد سنم بیشتره ولی از اینکه نمیدونستم باید چیکار کنم فهمید رأی اولی هستم😂 از اعضاء @modafehh
سلام من رای اولی هستم وامسال 12 خرداد 18 سالم کامل شد. ازاین که توانستم به پیروی از رهبرعزیزم 🌹امروز رای بدم خیلی خیلی خوش حالم. 😊 از اعضاء @modafehh
❤️😍 من ✌️🏻 به نیابت از شهید حاج قاسم سلیمانی💕 از اعضاء @modafehh
💚 رابطه بین و امام زمان(عج) 🔹 رابطه بین جمعه و امام زمان علیه السلام قابل توجه است؛ ولادتش روزجمعه بود و اولین روز امامت او در روزجمعه آغازشد و یکی از نام هاي ایشان جمعه است. 🔹 برحسب روایات؛ امام زمان علیه السـلام در روزجمعه اي ظهورخواهنـدکرد و بر همین اساس بود که شیعیـان از دیربـاز، حتی در موقعیتی که حکومت در دست دشـمنان دین بوده، در روز جمعه، خود را براي پـذیرش امـام زمـان علیه السـلام آماده می کردندکه به صورت سـّنت در آمد، وگاهی سوار بر اسب می شدندو مسـلح به بیرون شهر می رفتند ومعتقدبودندچون امام زمان علیه السلام در روزجمعه ظهور می کندبایدآماده باشیم. 🔹و همچنین امام جمعه، در روزجمعه که درجایگاه خطابه قرار می گیرد، مسـتحب است که تکیه برسـلاح نموده و رو به روي نمازگزاران بایستدو نمازگزاران هم در مقابل امام جمعه بنشینندو به سخنان وي درحالتی که تکیه برسلاح کرده است گوش فرا دهند. 🔹 شایـدهمه اینها بیانگر این پیام باشدکه امام جمعه و مأمومین که در روزجمعه در محل نمازجمعه حضور پیدا می کنند، در حقیقت، به معنی اعلام آمـادگی براي حضـور در رکـاب امـام زمـان علیه السـلام باشـدو معنای انتظـار فرج را بـا این حضور مسـلحانه و آماده باش عمومی اعلام می کنند. ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ در را که باز کردند، عمو و زن عمو وارد شدند. تعارفات معمول در میان اخم و رو رو ترش کردن های سید عطا و مرضیه خانوم،همسرش انجام شد. سفره را پهن کردند و مهمان ناخوانده را دعوت کردند. آیه هنوز قاشق را در دهانش نگذاشته بود که بوی مرغ زیر بینی اش زد و حالش را منقلب کرد. به سرعت بلند شد و به سمت سرویس بهداشتی رفت. بلا فاصله ارمیا دنبالش روان شد. آیه عق میزد و ارمیا در میزد. آیه عق میزد و ارمیا صدایش میزد. یکی منقلب از حال بد بود و یکی منقلب از بدحالی دیگری. یکی دل میزد از آبروریزی بر سر سفره، یکی دل میزد از خرابی حال دل محبوب. ارمیا هیچ چیز جز آیه اش برایش مهم نبود. کاش این در باز میشد تا آیه اش را ببیند. ببیند نفسش چرا نفس نفس میزند؟ ببیند چرا حالش منقلب است. اصلا همین الان به دکتر میرفتند تا ببیند آیه اش را چه شده...آیه در را باز کرد. ارمیا مضطرب دستهایش را در دست گرفت: چیشده آیه جان؟رنگ به صورتت نمونده؟ بیا بریم دکتر! آیه لبهایش را به لبخندی باز کرد: خوبم. نگران نباش! ارمیا نگران بود، خیلی هم نگران بود. مگر میشود جانت، جانانت، درد داشته باشد و نگران نباشی؟ ارمیا: فکر نکن نفهمیدم این مدتی که نبودم چقدر وزن کم کردی!فکر نکن نمیفهم میخوای یک چیزی بگی و نمیتونی بگی. بگو آیه جان!بگو. آیه: چرا اینجوری میکنی ارمیا. من خوبم. نگران نباش. ارمیا: پس بیا بریم دکتر. آیه: کلی آدم سر سفره منتظرن. بعدا صحبت میکنیم. ارمیا: نه!اول بگو بعد میریم . با این نگرانی من چیزی از گلوم پایین نمیره جانان! آیه: آخه الان؟اینجا؟دم در دستشویی؟ ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ ارمیا سرزنش گونه صدایش زد: آیه! آیه: باشه. نفس عمیقی گرفت: من حامله ام. ارمیا نگاِه ماتش را به آیه دوخت. لحظاتی گذشت و ارمیا ناباور به آیه اش نگاه میکرد. باورش نمیشد. واژه ی پدر در سرش چرخید. لذتی شیرین در جانش نشست. دوست داشت پدر بودن را. لحظه ای تصویرنوزاد کوچکی در آغوشش دید. غرق این لذت شیرین بود که صدایی تصوراتش را بر هم زد: بابا! صدای زینبش بود. یک لحظه حس بدی در جان ارمیا ریخته شد. وجدانش درد گرفت. چطور توانسته بود حتی لحظه ای زینبش را فراموش کند؟چطور توانسته بود بابا گفتن های شیرین دخترکش را از یاد ببرد؟چطور میتوانست از یاد ببرد سالها پدر بودنش را. خجالت کشید از زینبش: جانم بابا؟ زینب سادات: مامان فخری گفت نمیایید؟ ارمیا دست آیه را که در دست داشت بوسید و آرام زمزمه کرد: ممنون. بعد لبخندی به زینبش زد: بریم بابایی. دست زینبش را در دست دیگرش گرفت. لبخندی به این جمع چهار نفره زد و لبخندش را آیه دید و نفس راحتی کشید. با عذرخواهی ها و تعارفات دوباره همه مشغول شدند. ارمیا بشقاب غذای آیه را برداشت و بشقاب دست نخورده ی خودش که فقط در آن برنج کشیده شده بود را مقابل آیه گذاشت. آیه اش از بوی مرغ بدش می آمد و ارمیا خوب شش دونگ حواسش را به خانواده اش داده بود. کمی حواسش به غذا خوردن زینب بود، کمی به آیه و کودک در بطنش و درآخر خودش با بی حواسی تمام غذایش را خورد. آیه آسوده خاطر از برخورد ارمیا، کمی قیمه روی برنجش ریخت و مشغول شد. @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
•°🌱 ❤️🌱 اَسیرِ عِشقِ حٌسِینَم اَسیرْ میمیرَم بِه شٌوقِ کَربٌبلاٰیَشْ حَقیِر میمیرَم لِباٰسِ نٌوکَریَت داٰدِهْ اِعتِباٰر مَراٰ اَگَر چِه نوٌکَرَم اَماّ اَمیر میمیرَم شبتون حسینی 🌙✨ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•°🌱 سلام مولای من یاامام زمان (عج) سلام بر تو به تعداد وزنه عرش و هر چه که نوشته شده به عدد هر چه خدا بر آن علم دارد به شماسلام و درود میفرستم السَّلامُ علیکَ یاصاحب الزمان✨🌱 ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
شنبہ: ناهار : پیامبر خوبی ها؛ حضرت رسول الله(سلام و صلوات خدا بر او باد) شـام : اقا جانم حضرت امیر المومنین؛ (درود خـدا بر او باد) ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
❤️ یه عزیزی میگفت با پیروزی آقای رئیسی این همه خوشحال شدیم و داریم بال در میاریم. ان شالله وقتی خبر ظهور امام زمانمون رو میدن چقدر خوشحال میشیم؟! 😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آمار اولیه شمارش آراء انتخابات ریاست جمهوری رئیس ستاد انتخابات کشور: تعرفه مصرفی تا کنون: ۲۸.۶۰۰.۰۰۰ رئیسی: ۱۷.۸۰۰.۰۰۰ رضایی: ۳.۳۰۰.۰۰۰ همتی: ۲.۴۰۰.۰۰۰ قاضی زاده هاشمی: ۱.۰۰۰.۰۰۰ 🆔 @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#سخن_بزرگان💚 #حرف_حساب • •• به #آیت_الله_بهجت گفتند ڪتابی در زمینه‌یِ اخلاق معرفێ کنید.. ایشان فرمود
✨ از شیخ‌ انصآرۍ پرسیدند↓ چگونہ‌ میشود‌ یڪ‌ ساعت "فڪرڪردن" برتر از هـــــفتاد سال "عبادت" باشد ؟! فرمودند↓ «فڪرۍ مانند‌ فڪرِ‌ جنابـــــِ حُـــــر در‌ روزِ عآشورا💔» قشنگہ‌نہ؟ ★آرزوی ڪربلا ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
⭕️ تاریخی‌ترین انتخابات جهان برگزار شد ❇️ نسل آینده‌ی ایران با میزان مشارکت بالای مردم در ۱۴۰۰ تضمین شد 💎 این حضور، نوید ظهور حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه) را اعلام و آغاز قرن جدید انقلاب اسلامی ایران را در جهان پرطنین کرد... ❤️ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
🙂🌱 خاطره ای از حمید آقا🔗📝 اگه یه وقت مهمون داشتیم و نزدیک ترین مغازه به خونه بسته بود،جای دیگه نمیرفت برای خرید!!!!میگفت این بنده خدا به گردن ما حق داره!!!حق همسایه رو باید بجا بیاریم و از ایشون وسیله بخریم چون نزدیک منزل ما هستن...بعد از شهادتش هر وقت بخوام برای نذری چیزی بخرم نگاه میکنم و نزدیک ترین رو به مزار شهدا انتخاب میکنم که حق همسایگی همسرمو به جا بیارم. ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
آب رو درست بخوریم✔ ✍رسول اکرم(صلی الله علیه و آله): آب را باید به صورت مکیدن و چشیدن بنوشید و بیکباره در حلق نریزید، زیرا سبب بیمای های کبدی می شود. 📚 الکافی|جلد6|صفحه381 ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
پیام رهبر انقلاب به مناسبت حضور حماسی مردم در انتخابات و پیروزی بزرگ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ سفره که جمع شد، استکان های چای بِه که توسط سایه و سید محمد ریخته و پخش شد،در جلوی همه قرار گرفت، صدرا رو به ارمیا پرسید: اونجا چه خبرا بود؟ ارمیا: جز گرفتاری مردم هیچی نبود. همه چیز از بین رفته بود. سیدمحمد: کاری از دست ما برمیاد؟ ارمیا: هنوز جون داری؟ سیدمحمد تک خنده ای کرد: نگران من نباش. من به شیفتای طولانی عادت دارم! سایه: شما که بله!عادت داری! باور کنید وقتی از خونه بیرون میره، نمیدونم کی برمیگرده!دیروز گفت برم نون بخرم، دوازده ساعت بعد از بیمارستان زنگ زدن، برگشته بدون نون! میگه توی صف بودم،حال بیمارم بد شده بود رفتم بیمارستان، کارم تموم شد، داشتم برمیگشتم خونه که برای دکتر کشیک مشکلی پیش اومد ازم خواست چند ساعت بمونم تا برگرده، منم موندم و پنج ساعت بعد هم خبری نشد، همون موقع هم بیمار اورژانسی آوردن، رفتم اتاق عمل و چهار ساعت بعد از اتاق عمل اومدم بیرون و موندم تا وضع بیمار تثبیت شد و دیگه حال نون گرفتن نداشتم! صدای خنده ی جمع بلند شد که حرِف زن عمو خنده ها را خاموش کرد: زِن دکتر شدی!کم چیزی نیست! فقط کلاس گذاشتن و پول خرج کردن که نیست، این چیزا رو هم داره! فخرالسادات از عروس کوچکش دفاع کرد: سایه جان هم خانوم دکتره! تازه اصلا هم اهل خرج اضافه و اینا نیست. سید عطا پوزخندی زد. آیه نفس عمیقی کشید. اضطراب داشت بودن این عمو و همسرش. ارمیا نگاهش را به آیه و نفس های عمیقش داد و گفت نگرانی؟ ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗