~🕊
انقدر سـینه میزد
بهش گفتن ڪم خودتُ اذیت ڪن
گـفت:
این سینـه نمۍسـوزه..
موقع شهادٺ هـمهجاش
ٺرڪش بود
جز سـینهاش...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🕊🎋
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀⃟🕯
بابا! باباحسینم!
امشبنیاۍ . .
کےدیگهازخولےگوشوارههاۍ
منوپسمیگیره؟!💔
#استوری📲
#بوےپیراهنخونینکسےمےآید🥀
#یا_رقیه
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
وصیټ نامه #شهید_محسن_حججی : خودتانرابرایظهورامامزمان(عج)وجنگباڪفاربخصوص«اسرائیل»آمادهک
#شهیدانه🌙🥀
جاے شهید همت خالی ڪه:
همیشه آرزو میکرد مانند امام حسین(علیه السلام)شهید بشودو چه زیبا به آرزویش رسید،خمپاره سرش را از بدنش جدا ڪرد
#شهید_ابراهیم_همت
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به قولت عمل کن #حاج_قاسم...
.
ویژه شب سوم محرم ، شب #حضرت_رقیه💔
.
#محرم
#حاج_محمود_کریمی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
@southosein.mp3_۲۰۲۱_۰۸_۱۲_۱۹_۴۹_۱۶_۲۴۱.mp3
4.51M
[💔]
بزار برو میدون جان مادرت جان مادرت
بزار فدایی بشن جای خواهرت جای خواهرت
#شب_چهارم
#روضه
#محرم
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
+#نگاشکنتواینوضعیتهیئتممیره😏
-شعور حسینی
یعنی اون پسری که هر شب از یک ساعت قبل و تا یک ساعت بعد از هیئت
کلی فرش سنگین و بلندگو رو میزاره رو دوششو جا به جا میکنه
تا مبادا به من و توعه هموطنش آسیبی بزنه ..!
شعور حسینی نشستن تو خونه نیست
شعور حسینی
یعنی اهمیت دادن به عزای کسی که اگر یاد و خاطرش در خاطره ها نباشه ، هیچ انسانیتی هم نیست
و درکنار این ،
حواست باشه که به کسی ضرر نزنی :))
#هیئت
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_نوزده
_این رو که من از اول گفتم.
_زینب حق نداشت نامزدی رو به هم بزنه.
_من به هم زدم!
_به شما چه که وسط زندگی ما اومدید؟!
_به همون حقی که نه ماه تمام زحمت کشیدم... به همون حق که بیست سال زحمت کشیدم... به همون حق که مادرشم! حرف من همون حرف
سیدمحمد و ارمیاست. دیگه دور و بر دخترم نبینمت.
محمدصادق نگاهش را به زینب دوخت:
_حرف توئم همینه؟
زینب سادات سری به تایید تکان داد.
محمدصادق از روی مبل بلند شد:
_لیاقت نداشتی زینب! توی جامعه ای که نامزد کرده با عقد کرده فرقی نداره، تو یه مطلقه محسوب میشی! حالا ببینم کی میتونی یه ازدواج موفق داشته باشی! تا آخر عمرت تو حسرت این میمونی که اجازه دادی مادرت برات تصمیم بگیره.
_تصمیم مادر بهتر از تصمیمیه که تو براش بگیری!
محمدصادق بغضش را پنهان کرد. دلش زینب را میخواست؛ کاش کمی سیاست داشت و زبان به دهان میگرفت! شاید الان زینبی که در کنار آیه
ایستاده، در کنارش بود...زینب سادات در آغوش مادر خزید و بغض کرد:
نمیخواستم دلش رو بشکنم مامان.
آیه سرش را نوازش کرد: زندگی از این لحظات سخت زیاد داره. اگه قسمتت باشه، دوباره بر میگرده، این بار خودش رو درست میکنه و میاد
سراغت! اما اگه قسمت نباشه، میره سراغ قسمتش. زندگی خاله بازی نیست. کتاب و فیلم هم نیست. نمیتونی ببینی آخرش خوبه یا بد. اگه بد تموم شد، اگه تلخ تموم شد، نمیتونی تلویزیون رو خاموش کنی و بری.
عزیزم، زندگی یک بار اتفاق می افتد و همین یک بار شانس داری درست....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_بیست
انتخاب کنی. از سر دلسوزی برای این و اون، جوانی خودت رو، آینده خودت را حرام نکن.
زینب اون تو را دوست دارد، اما تو دوستش داری؟نه! جوابش یک نه بزرگ است. زینبم، هیچ حسرتی بعدا قابل قبول نیست. یک سال تحمل، ده سال تحمل، یک روز به یک جایی میرسی میشوی مثل مریم؛ کسی که خودش را گم کرده. کسی که هیچ چیزی ندارد. هویت تو، اعتقادات تو است. هویت خودت را از دست بدهی، هیچ میشوی!
احسان سراپا گوش بود. درس زندگی میگرفت از مادری که هم پای ایمان و اعتقادش سفت بود، هم پای مادری و ایثار کردن خوب می ایستاد!
خوش به حال آن کس که چنین مادری دارد. کاش شیدا کمی مادری بلد بود. کاش شیدا، کمتر شیدای زرق و برق دنیا بود.
احسان دلش مادر میخواست، دلش از این حرف ها میخواست. دلش آرامش میخواست. دلش استدلال عاشقانه میخواست. چقدر زیبا و
مادرانه زینب را از چاه بیرون میکشید. چقدر مادرانه پای دخترکش میماند. دلش داد و جیغ و فریاد نمیخواست. دلش پر بود از حسرت. پر
بود از آرزو. احسان همه چیز داشت و هیچ نداشت. احسان تنها بود. این تنهایی را اکنون بیشتر حس میکرد. چرا او مادری نداشت که برایش بجنگد؟ که نه تنها اکنون، که فردا و فردا و فرداها را ببیند. که نگرانی از چشمانش هویدا باشد.
صدرا زیر گوشش گفت: چه شده؟ در فکر هستی؟
احسان: چیزایی امروز شنیدم که در عمرم یک گوشه از انها را نشنیده بودم.
صدرا: مغزت ِارور نده!
احسان: داده!
صدرا: بهش فکر نکن. تو از جنس اینها نیستی. برو دنبال هم تیپ های خودت....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
[💔]
#یااباعبداللہ ♥️
ما را علے براے حسینش بزرگ ڪرد
از ڪودڪے بزرگ شده بین هیأتیم
منصب چہ منصبے!همگے عبد زینبیم
ما نوڪریم و تا بہ قیامت رعیتیم
شبتون حسینی🌙✨
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
[💔]
#سلام_امام_زمانم
ما عهد ڪرده ایم، بہ هر بزم روضہ ای
اول برای روز ظهورٺ دعا کنیم
صاحب عزا بیا ڪہ بہ اذن نگاه تو
در سینه باز خیمہ ی ماتم بپاڪنیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#هرروز_یک_عادت_خوب ³🌱 [دستـگیــر بــاش] اینروزاگهجاییرفتینیازمندیدیدییایکیبهکمکتنیازداش
#هرروز_یک_عادت_خوب ⁴🌱
[قــرآن بخـون]
امروزبروقرآنروبازکن،ورقبزن،یکمدلبده،یهسورهروبشینبخون.بههمراهمعنی!
یامثلخیلیوقتهکهدلتمیخوادیکسورهایروبخونیاماوقتنمیشه،یادتمیرهو... همینامروزبشیناونسورهروبخون.
واگرتونستیبهیکعادتتبدیلشکن:)
التماسدعایفرج
امروز۱۰۰صلواتهمفراموشتوننشه
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
جـمـعـــــہ:
ناهار: امام حسن عسکری(درود خدا بر او باد)
شام: حضرت ولیعصر (درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#آیه_گرافی ✨ لا تحزن! سیخلق لك اللّٰہ من ظلمة الأيام نوراً.. غم مخور!💔 خداوند از تاریکے هاۍ روزگار
#آیه_گرافی 🌿🐥
لا تحزن!
سیخلق لك اللّٰہ من ظلمة الأيام نوراً..
غم مخور!💔
خداوند از تاریکے هاۍ روزگار
برایت روشنایے مےآفـریند🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
مداحی_آنلاین_غربت_نشینم_و_هوای_آشنا_داریم_حاج_منصور_ارضی.mp3
14.95M
🔳 #روضه #روز_چهارم #محرم
🌴روضه طفلان حضرت زینب(س)
🌴غربت نشینم و هوای آشنا داریم
🎤حاج #منصور_ارضی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#ڪمیازحرّ
ظاهراًحربااذنامامحسیناولینفردیاست ڪهبهمیدانرفتودرخطابہایمؤثر،سپاه ڪوفهرابهخاطرجنگیدن
باحسینتوبیخ ڪرد..🍃
چیزینماندهبود
ڪهسخناناو،گروهےاز سربازانعمربنسعدراتحتتأثیرقراردادهاز جنگباحسینمنصرفسازد،
ڪهسپاهعمر سعد،اوراهدفتیرها قرار داد..🥀
نزدحسینبازگشت
وپسازلحظاتےدوباره بهمیدانرفتوبارجزخوانے،بهمبارزه پرداختوڪشتهشد..🕊🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀دݪـخۅنزمـأن⛓️اݪعـجِّـلْ
اونیڪہتنهاےتنهاس...
دلشازهمہبریده..💔
❏العجلمنـتقـم❏
☀تانیایدگرهازڪارجهانوانشود☀
#استوری
#امام_زمان عجلاللهتعالی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
خاطـره از آقـا حمیــد 🌼🌾
------------
•
وقتۍ نوجوان بود و هییت تشکیل داده بودن... آقا حمیـد بہ همـراه برادر دوقلـۅش میرفتن کارگرێ تا با پولی که بہ دست میاوردن برای هییت وسیلہ بخرن.....خیلی به گستـرش هییت و ڪار فرهنگے علاقہمند بود.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
•
--------------
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_بیست_دو
آیه لبخند زد، از همان هایی پر از حجب است و حیا و شرم: تو این زبون رو نداشتی چکار میکردی؟
ارمیا: الان تو یک سالمندان داشتم روزای باقی مونده رو میشمردم تا تموم بشه.
آیه: نزن این حرف رو. یعنی زندگی بدون من رو میتونی تصور کنی؟
ارمیا: بی تو بودن قابل تصور هم نیست. من بی تو، من نبود، هیچ بود.پوچ بود.
آیه: اومدن محمدصادق خیلی اذیتت کرد؟
ارمیا: بیشتر از این ناراحت شدم که چنین آدمایی با چنین افکاری هنوز هم هستن.
آیه: در هر قشری این آدما هستن. آدمایی که خودشون رو محور دنیا میدونن.
ارمیا: زینبم این مدل آدما رو ندیده بود.
آیه: زینب پدری مثل تو داشت، عمویی مثل سیدمحمد، بابا علی و مامان زهرا رو دیده. زینب هر چه که دیده احترام به زن و زندگی بوده. هر چه دیده عشق متقابل بوده. زینب نازدونه بار اومده.
ارمیا: نازدونه بوده و هست! میترسم اون دنیا شرمنده سیدمهدی بشم.
آیه: بیشتر از من نگران نیستی. بیشتر از من شرمنده نیستی.
ارمیا: تو بهتر از چیزی که باید یادگاری سید رو بزرگ کردی. نگران نباش.
من اگه جای سید بودم، از تو راضی بودم. بعد از من از ایلیا هم خوب نگهداری کن.
آیه اخم کرد: این بار نوبت منه که برم! من طاقت ندارم بری تنهام بذاری!
طاقت ندارم دوباره روی عشق خاک بریزن و تماشا کنم! طاقت ندارم خم بشم و نشکنم! طاقت ندارم خون گریه کنم و صدام به گوش نامرد و
نامحرم نرسد! این بار من اول میرم!
ارمیا لبخندش پر از آرامش بود: من رفتن تو رو نمیبینم!
آیه: منم نمیبینم رفتن تو رو!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_صد_بیست_سه
صدرا مشغول کار روی پرونده اخیرش بود که رها کنارش نشست.
رها: خسته نباشی.
صدرا نگاه خسته اش را به خاتونش داد: خیلی خسته ام.
رها: به جایی هم رسیدی؟
صدرا: همه چیز بن بسته. هیچ راهی نیست. رامین هم یک کلمه میگه تو رو پس بدم.
رها سرش را پایین انداخت: اگه لازم باشه میتونیم یک مدتی...
صدرا حرفش را قطع کرد: گفته سه طلاقه! تا زمانی که سه بار عقد کنیم و طلاق بگیریم هم معصومه زندان میمونه!
رها بغض کرد: چرا دست از سرم بر نمیداره؟
صدرا: تو خودت رو اذیت نکن! من خودم درست میکنم. تو غصه چی رو میخوری؟
رها با انگشتان دستش بازی کرد و نگاهش خیره زخم گوشه ناخونش بود: دوست ندارم دوباره برگردم به بیست سال پیش!
صدرا: تا من زنده باشم، روز به روز خوشبخت تر میکنم تو و پسرامون رو!
رها: برای معصومه یک کاری بکن. مهدی دق میکنه!حتی محسن هم از شور افتاده!
صدرا زمزمه کرد: درست میشه!
**********************
مسیح فریاد کشید: یعنی چی نامزدی رو بهم زدن؟ الان باید به من بگی؟ چرا تنها و سرخود رفتی اونجا؟ عقل داری؟ چرا بهانه دادی دست اونها؟ مگه نگفتم تا عروسی حرف حرف زینبه؟ مگه نگفتم صبر کن خرت از پل بگذره؟ این چه گندی بود زدی؟
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[💔]
بســیـاردلــۍ :) !!
اگہدنیــاوآخرتمیخاۍ
دستازحسێݩ؏برندار :)💔′
#یـااباعبداللہ
شبتون کربلایی🌙✨
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
[💔]
#سلام_امام_زمانم
ما عهد ڪرده ایم، بہ هر بزم روضہ ای
اول برای روز ظهورٺ دعا کنیم
صاحب عزا بیا ڪہ بہ اذن نگاه تو
در سینه باز خیمہ ی ماتم بپاڪنیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی