eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
✨🌿 _ گـٰاهےدلتنگ‌میشوی . . . برای‌خلوت‌های‌تک‌نفره‌ات":) برای‌قدم‌زدن‌هایت،روی‌خـٰاك‌هایِ فکھ‌،شلمچھ و…! اَشـک‌ریختن‌هایت برای‌مناجـٰات‌ودعاهـٰایت‌درمنطقھ . . . دلتنگ‌شو^^! کـه‌اولین‌قدم‌طریق‌آسِمـٰا‌نے‌شدن همین‌دلتنگـیست💔🌿'! شهادت همینه=) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#منبر_مجازی📖🖊 +آیت اللّہ جوادے آملی : اگر بخواهید به جایی برسید با کار حوزه و دانشگاه مشکلتان حل ن
⌚️ حضرت علامه حسن زاده آملی: به جای اینکه “عابد” باشی “عبد” باش! شیطان هم قریب به شش هزار سال عبادت کرد ، عابد شد ، اما “عبد” نشد ... تا عبد نشوی ، عبادتت سودی به حالت ندارد عبد بودن یعنی : ببین خدایت چه میخواهد نه دلت ...((:'🌿! شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ ایلیا داشت با همگروهی هایش خوش و بش میکرد که صدای خواهرش را شنید که با صدای بلندی نامش را صدا میزند. سابقه نداشت زینب سادات جلوی این همه نامحرم اینگونه بلند حرف بزند. ترس به قلب ایلیا دوید. به سمت خواهرش رفت: چی شده؟ زینب سادات: لباسارو عوض کن بیا بیرون باید بریم بیمارستان! دکتر باباحاجی میخواد باهامون صحبت کنه. ُایلیا رنگش پرید: مرده که میخواد باهامون صحبت کنه؟ زینب سادات سعی کرد ٱرام باشد: نترس! هیچی نشده! فقط زود بیا بریم. تا رسیدن به بیمارستان هر دو ساکت بودند. زینب سادات خودش را به زهرا خانم رساند: چی شده مامان زهرا؟ زهرا خانم در ٱغوشش گرفت: چیزی نیست مادر. بریم دکترش منتظره. مقابل دکتر نشستند و به دهنش چشم دوختند. دکتر سماوات: حقیقتا گفتن این حرفها برای ما هم که سالهاست کارمون دادن خبرهای خوب و بد هستش هم سخت هست اما باید با شما صادقانه صحبت کنم. سن حاج ٱقا بالاست! این چند ماه هم خیلی بهش فشار وارد کردیم. بدنشون بیشتر از این طاقت نداره و در واقع ما مقابل تقدیر ایشون قرار گرفتیم. ایشون با دستگاه زنده هستن و فقط بخاطر سفارشات سید بود که این چند ماه صبر کردیم. به نظر تیم پزشکی بهتره دستگاه ها رو قطع کنیم. داریم حاجی رو با بستن به اون تخت، عذاب میدیم. ایلیا گریه کرد. زینب سادات اشک هایش را پاک کرد و شماره عمویش را گرفت. سید محمد: جانم عمو؟ زینب سادات: عمو تو میدونستی؟ سید محمد نگران شد: چی رو عمو جون؟ چراگریه میکنی؟ چی شده؟ ایلیا خوبه؟ ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ زینب سادات: پیش دکتر سماواتیم. میگه میخوان دستگاه های بابا علی رو قطع کنن! عمو نذار بابا علی هم بره. سیدمحمد گفت: گوشی رو بده دکتر سماوات. سید محمد با دکتر صحبت کرد. بعد به زینب سادات گفت: دیگه نمیشه کاری کرد. متاسفم عزیزم. زینب سادات گفت: حالا ما چکار کنیم؟ با غم بابا حاجی چکار کنیم؟ سیدمحمد: حاج علی برای همه ما پدر بود! همه ما دوباره یتیم شدیم عموجون! زینب سادات تلفن را رها کرد و صورتش را میان دستانش گرفت. بی صدا اشک ریخت. مثل مادرش.... حاج علی رفت. رفت تا به دختر دردانه اش ملحق شود. رفت که به ارمیا برسد. رفت تا به آرامش برسد. رفت اما دلنگران دو نوه اش بود. رفت و امانت های آیه جا ماندند. تنها وارثان آیه، ارمیا و سید مهدی! مهر بدون مهربانی های حاج علی رسید. بدون لبخند های پدرانه ارمیا رسید. بدون بوی مادرانه آیه رسید. ِمهری که ِمهر مادری نداشت. به خواست و اصرار صدرا و رها، سید محمد و سایه، زهرا خانم و بچه ها از خانه خود دل کنده و راهی تهران شدند. طبقه بالای خانه صدرا. همان که روزی میزبان صدرا و رها بود. همان که روزی میزبان مریم و مادرش بود. این خانه عطر و بوی آشنایی داشت. رهای همیشه صبور و مهربان را داشت. رهایی که رها از بغض و حسد بود. رهایی که آیه شدن را بلد بود. بی تابی های ایلیا کمتر شده بود. مهدی و محسن تمام سعی خود را برای روحیه بخشی مجدد به ایلیا به کار میبردند. زهرا خانم عزم کرده بود تا زینب سادات را کدبانو کرده و اصول زندگی داری را به او بیاموزد. خودش را مسئول روزهایی که نخواهد بود میدانست. مسئول تنهایی های این دو یادگار عزیز میدانست. ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
•°🌱 و (ع) آغوش گرم خداست تا نوکرانش را از گرداب طوفانی دنیا، به ساحل آرامش رساند... شبتون حسینی 🌙✨ شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•°🌱 سلام امام زمانم✋🌸 با هرنفسی سلام کردن عشق است آقا به تو احترام کردن عشق است اسم قشنگت به میان چون آید از روی ادب قیام کردن عشق است السلام علیک یا بقیة الله💛 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
سه شنبه: ناهار: امام محمد باقر (درود خدا بر او باد) شام: امام صادق (درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#آیه_گرافی ✨🦋 ___________ ۞{إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْم حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِ
🌵🌿 .... ۞﴿بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم...:﴾۞ ... آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را یاری خواهد کرد...» (آل‌عمران/125)؛  .... شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
【‌❌】 یک نگاه به نامحرم میتواند سالها عبادتت را بسوزاند🔥 و یک نگاه نکردن میتواند برتراز سالها عبادت باشد..📿 • فقط یک نگاه را برگردان🚫 • چشمت را ببند👀 • باخدا معامله کن🕋 • چکهای خدا سر وقت پاس میشود.💵 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
خاطره ای از حمید آقا 🌻🌾 روزی که شهید همدانی شهید شدن ناهار حمید با خانمش اومد خونه ما...یادمه ناراحت بود هرچیزی میاوردم نمیخورد و فقط سرش پایین بود.وقتی دلیلشو از خانمش پرسیدم گفت برای شهادت سردار همدانی ناراحت شده و گریه کرده.حمید سرش رو بلند کرد که چرا خانمش به من گفته که گریه کرده...و خندید و رفت داخل اتاق شروع کرد با بچه ها بازی هنوز خواهر زاده اش میگه نمیشه دایی حمید بیاد باهم با توپ بازی کنیم🥀 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ دختر آیه، متین و با حجب و حیا بود، آرام و صبور بود. بر خلتف کودکی های پر شیطنتش، دختری شده بود پر از نجابت مادرش! وارث آیه، وارث ارمیا و وارث سیدمهدی بود و رسم وارث بودن را خوب بلد بود. ****************** احسان از آمدن این همسایه های جدید معذب شد. در حالی که زمان کمی را در خانه بود، اما خود را غریبه ای میان جمعشان میدید. به صدرا گفت: فکر کنم بهتر باشه من برگردم خونه. صدرا به کارش ادامه داد: خسته ای؟ خب برو بالا استراحت کن. احسان: نه، منظورم برگشت به خونه امیر هست. صدرا اخم کرده، عینکش را از چشم برداشت: چرا؟ احسان: دیگه خیلی مزاحم شدن. تمام زحمت های من با رهایی هستش. دیگه خیلی شرمنده ام. هر وقت میام خونه رو مرتب کرده و لباسهامو شسته و اتو کرده تو کمد گذاشته. خودش سرکار میره، شما و پسرا هم هستید الانم که مادرش و بچه ها اومدن. من شدم بار اضافه. صدرا: رها بودنت رو دوست داره. هر شب میگه خداروشکر احسان اینجاست و خیالم راحته! در ثانی، امیر خونه رو فروخت. احسان شوکه شد: فروخت؟ صدرا به صندلی تکیه داد: آره. فروخت. داره ازدواج میکنه. گفت دوست نداره دوباره به این خونه و خاطرات شیدا برگرده. احسان: ازدواج؟ با کی؟ صدرا از ندانستن شانه ای بالاانداخت و گفت: نمیدونم. دیگه هم حرف رفتن رو نزن. تو پسر منی. الانم برو پیش بچه ها که فردا دادگاه مهمی دارم. احسان بلند شد و شب بخیری گفت و رفت.صدرا وارد خانه شد و با صدای بلند گفت: مهدی! مهدی کجایی؟ بدو بیا! ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ مهدی و محسن و ایلیا، از اتاق خارج شدند و سلام کردند. چشمان صدرا از شادی برق میزد. رو به مهدی گفت: مادرت فردا آزاد میشه. مهدی با ناباوری پرسید: چطور؟ رضایت داد؟ صدرا گفت: نه! یک شاهد پیدا شد. اون روز خدمتکاری که هفتگی میرفت، خونه بود. بعد از افتادن بچه، رامین میرسه و اونو مرخص میکنه. زن بیچاره وقتی فهمید مادرت این همه وقت زندان هست، خیلی ناراحت شد. این چند وقت درگیرش بودم. امروز حکم رو گرفتم. فردا صبح میریم دنبالش زندان. مهدی به سمت صدرا میدود و او را در آغوش میگرد. صدرا پدر بود و پدری میکرد برای برادرزاده عزیزش، یادگار برادرش. مهدی: عاشقتم بابا! صدرا محکم تر او را بغل کرد: فقط بخاطر تو. بخاطرت کوه رو هم جا به جا میکنم. مهدی از آغوشش بیرون آمد: حالاکجا میره؟ صدرا خودش را روی مبل انداخت و گفت: مادرت خیلی سختی کشید. با انتخاب اشتباهش، هم زندگی تو رو خراب کرد، هم خودش رو! گفت میخواد دادخواست طالق بده تو خونه پدریش زندگی کند. میخواد تو هم بری با اون زندگی کنی! مهدی اخم کرد: من نمیخوام برم. به سمت اتاقش رفت و در را بست. محسن گفت: من نمیخوام داداشم بره. صدرا چشمانش را بست و گفت: منم نمیخوام بره. اما این تصمیم رو خودش باید بگیره. امیدوارم رفتن رو انتخاب نکنه. رها بدون مهدی دق میکنه. ایلیا کنار صدرا نشست: عمو! صدرا چشمانش را باز کرد و با لبخند به ایلیا نگاه کرد: جان عمو؟ ⏪ ... 📝@modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
❤️ باهمین سوز که ‌دارم بنویسید حسین هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین هر که ‌پرسید چه‌دارد مگر از دار جهان همه‌ی دار و ندارم بنویسید حسین شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
❤️ زمیڹ بہار را بہانہ مي‌ڪند، و زنده مي‌شود... و مڹ براے زندگي تو را بہانہ مي‌ڪنم و چشمـانم را ڪہ هر صبــح براے زودتر دیدنت، بیـدار مي‌شوند. سلام بہانہ زندگي‌ام طلوع ڪڹ🌸 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
چهارشنبه: ناهار: امام کاظم (درود خدا بر او باد ) شام: امام رضا (درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
"نماز اول ماه رو چطور بخونیم؟؟🤔 امروز اول ماه ِ صفر ست نماز اول ماه و صدقه را فراموش نکنیم 🌺 نماز اول ماه دو رکعت است: رکعت اول: سوره حمد و سی بار سوره توحید رکعت دوم: سوره حمد و سی بار سوره قدر +هر چه به او نزدیک تر آرامشمون بیشتر! @modafehh
الان نائب الزیاره اعضای کانال شهید مرادی سیاهکالی و خود شهید هستم بر مزار شهید حاج قاسم از اعضاء🌹 @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
"نماز اول ماه رو چطور بخونیم؟؟🤔 امروز اول ماه ِ صفر ست نماز اول ماه و صدقه را فراموش نکنیم 🌺 نماز
🌖 ۱- خواندن‌نمازاول‌ماه‌دورکعت: ‌(دررکعت‌اول‌بعد‌ازحمدسی‌مرتبه‌سوره‌قل‌هوالله‌احد دررکعت‌دوم‌بعدازحمدسی‌مرتبه‌سوره‌قدربعدازنمازصدقه‌دهد.) ۲- خوانده این‌دعاروزی۱۰مرتبه: " یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُذَلَّتْ‌بِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَ‌فَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ‌وَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. " ۳- روزسوم‌نمازی‌داردبه‌این‌نحو: (دورکعت‌دررکعت‌اول‌سوره‌حمدوسوره‌فتح‌ ودررکعت‌دوم‌حمد‌وتوحید. بعدازنمازصدمرتبه‌صلوات، صدمرتبه‌بگوید: اللهم‌العن‌آل‌ابی‌سفیان وصدمرتبه‌استغفار کند.) ۴-صدقه‌دادن‌وامروزوهم‌درطول‌ماه‌مطلوب‌است. 🌱 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
📚 "رنج‌مقدس"🖇 قسمتےاز‌کتاب"رنج‌مقدس": نمیدانم چگونه از کنار شهدای گمنام بلند میشوم تا بروم پیش دایی‌ای که همیشه وقتی علی لبخند میزند، یاد او می‌افتم. کنار مزار دایی که میرسم، انگار شانه‌ای پیدا کرده‌ام تا سر روی آن بگذارم. دوباره گریه‌ام می‌گیرد. مادر هم با من آرام گریه میکند. می‌دانم به خاطر دل من است که بی‌تاب است، و الا رنج دنیا که تقدیر نوشته‌اش بوده و هست و آن‌قدر هم با رضایت در آغوش گرفته که دنیا اگر انسان بود، حتما دست در گردن مادر، عکس یادگاری جهانی می‌گرفت. آوار می‌شوم کنار مزار. دیگر برایم مهم نیست چادرم خاکی شود و اتویش به‌هم بخورد. رنگ دنیا کاملا پاک شده و حالا ماتِ مات است. قبلا گاهی فکر میکردم سبز است. یک وقتی آبی آسمانی بود... صفحه³¹² به‌قلم✍🏻"نرجس‌شکوریان‌فرد"🌱 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
لبخند بزن و امید داشته باش! ッ زمين را گِرد آفريد تا به انسان بگوید همان لحظه كه فكر میكنی به آخر دنيا رسيده‌ای درست در نقطه‌یِ آغاز هستی💙🌎 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•°🌱 هرکجا افتاده بینی دست گیری می‌کنی دست ما را هم بگیر جانا، ز چشم افتاده‌ایم . . . شبتون حسینی 🌙 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
🌻 بہ نامش در پناہش🌻
•°🌱 سلام آقای جهان ، مهدی جان سلام بر مهربانیِ بی نهایتت ... سلام بر صبر بزرگت ... سلام بر قلب رئوفت ... سلام بر دعای شبانگاهت ... سلام بر انتظار دیر پایت .... سلام بر تو و بر همه ی فضائلت ... 🌱 🌱 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد) شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی