eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
سلام رفقا حالتون چطوره؟! خیلی هاتون راهی شدید🥹 و خیلی ها هم جاموندیم🥺❤️ بیاین یه کاری کنیم که هم کسایی که راه افتادن ثواب بیشتری ببرن هم جامونده ها دلشون یکم آروم بگیره🥺 یه لینک پیام ناشناس میگذارم کسایی که جاموندن حرف دلشون رو به آقا بزنن پیام هاتون رو میگذاریم داخل کانال که رفقایی که راهی شدن به نیابت از ما پیام رو برسوونن به آقامون🥹❤️ https://harfeto.timefriend.net/16937174266742 رفقایی هم که تو مسیر هستید هم میتونید واسمون پیام بگذارید❤️
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
خوشابه‌حال‌شماکه‌گذشته‌ایدازمرز نشسته‌برتنِتان،خاک‌کربلای‌حسین❤️‍🩹..
کربلا به نیابت از شهید عزیز و اعضای کانال 🌹🍃
یکشنبه: نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد) شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی ╔═🍃❤════╗ @modafehh ╚════🍃❤═╝
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
سلام رفقا حالتون چطوره؟! خیلی هاتون راهی شدید🥹 و خیلی ها هم جاموندیم🥺❤️ بیاین یه کاری کنیم که هم کس
💔 یا امام حسین مامانم هرسال پیاده روی اربعین خودش رومیرسوند کربلا امسال شمابرید دیدنش توی اون دنیا ارباب بی کفن 🖤🖤🖤 ........................................................ خدا همه رفتگانمون رو رحمت کنه💔🥺
میگفـت: جاموندۍاز نگـران‌نبـٰاش؛ خیالـت‌راحـت‌باشه... مادرهمیشـہ‌سھـمِ‌بچـہ‌اۍکه‌نیـومـده‌رو ڪِنارمیزاره! بیشترازسھمِـش‌ڪِنارمیزارِه:)
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نوشته:عذراخوئینی لباس طلبگی برازندش بود ابهت خاصی بهش میداد ارام و باوقارقدم برمی داشت وقتی که مقابلم ایستاد سرش روپایین انداخت وآهسته گفت:_سلام،شمااینجاچی کارمی کنید؟.محو هیبتش شده بودم تمام تلاشم برای فراموش کردنش بی فایده بود گفتم:_علیک سلام بنظرتون مردم برای چی میان؟منم اومدم زیارت ._پس چرا بی خبر اومدید ؟همه رونگران کردید مادرتون بامن تماس گرفت احتمال میدادبیاییداینجا.! چون توحال وهوای خودم بودم یادم رفت خبربدم گوشیش که زنگ خورد منم فاصله ای گرفتم وبه ماشین تکیه دادم. گوشی روبه سمتم گرفت _مادرتون می خوادباشماحرف بزنه. حالاچه جوابی میدادم؟.صداش خیلی گرفته بود:_ماشین روبرداشتی وبی خبررفتی نمیگی دق می کنم! موبایلت هم که خاموشه چندتامسکن خوردم تااین دردلعنتی اروم بشه. _ببخشیدنمی خواستم ناراحتت کنم یکدفعه به سرم زد، دارم برمی گردم تاچندساعت دیگه میرسم. _ این وقت شب خطرناکه به سیدهم سپردم، میری خونشون!. دیگه این یکی رونمی تونستم هضم کنم _مامان حالت خوبه؟!سیدهمونیه که ازش بدتون میاد! بعدمیگی برم خونشون!!. _ایناچه ربطی به هم داره؟ من فقط نمی خوام شب راه بیوفتی چون تابرسی ازاسترس مردم!. _دورازجون، باشه هرچی توبگی صبح میام.... قبل ازسوارشدن به ماشین گفتم: _راستش من یه عذرخواهی به شمابدهکارم. _برای چی؟ _اون روزکه تماس گرفتم خیلی بدحرف زدم. بی انصافی کردم.شما همه تلاشتون روکردیداماانگارقسمت نبود. _احتیاجی به عذرخواهی نیست من ازتون دلخور نیستم. تلاشی که به نتیجه نرسه هیچ فایده ای نداره کلی باپدرتون حرف زدم حتی شرکتش هم رفتم.نمی دونم چراازمن خوشش نمیاد.پیش شماهم شرمنده شدم نتونستم خودم روثابت کنم.بابغض گفتم:_ من قبولتون دارم،پس دیگه احساس شرمندگی نکنید.خدا صلاح ماروبهترمیدونه دیگه جای گلگی نیست!.......برق تحسین روتوچشماش دیدم... تا زنگ در رو زد لیلا سراسیمه اومدبیرون.منودراغوش کشید.گفتم:_امروزحسابی همه رونگران کردم.دستم روبه گرمی فشردوبالبخندگفت:_پس بایدتنبیه بشی!.سیدصداش کرد_جانم داداش؟ _ساک ورزشیم رواز اتاق بیار میرم خونه عموسعید. شایدفرداباهم رفتیم باشگاه!.بیچاره روازخواب وخوراک انداختم:_منم بی موقع مزاحم شدم._این چه حرفیه شمامراحمید!درروکه بست لیلاباشیطنت گفت:خوب عروس ماچطوره؟.ازخجالت سرم روپایین انداختم!...... 🌱@modafehh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نوشته عذراخوئینی ‌ باصدای لیلابه خودم اومدم نگاهی بهم انداخت وگفت:_چرا اینقدرتوخودتی؟ ازدفعه قبلی که دیدمت لاغرترشدی.بغض سنگینی گلوم روفشردولی لبخندی چاشنی چهرم کردم نمی خواستم ازخودم ضعف نشون بدم اما اشکام لوم دادکوه غروری که سعی درحفظش داشتم ازبین رفت!خودش هم به گریه افتاد_اون ازحال وروز محسن،اینم ازتو.حالاهم بارفتنش....!بقیه حرفش روخورد رنگش پرید دستموروشقیقه هام گذاشتم که ضرب گونه میزد.احساس می کردم خونه دور سرم می چرخه این بغض لعنتی هم رهام نمی کرد باهمون حال گفتم:_پس بلاخره رفتنی شدامیدوارم بتونه همه چیزروفراموش کنه.خواست چیزی بگه امامنصرف شد_من ناراحت نیستم فقط یکم شوکه شدم سیدازاول هم موندنی نبود، تمام تلاشش روکردتارضایت خانوادم روجلب کنه نبایددلخورمیشدم به حرمت پدرم پارودلش گذاشت.این برام باارزشه... تاخودصبح پلک روهم نذاشتم یعنی بدون خداحافظی میرفت؟البته اینطوری برای من بهتربود چون هیچ وقت ازخداحافظی خوشم نمی اومد این همه بی تابی وبی قراریم بی موردبود بایدتسلیم خواسته خدامی شدم حتماقسمت هم نبودیم وشایدحکمتی داشت که من ازدرکش عاجزبودم ولی ته دلم خوشحال بودم که خداهمچین عشق پاکی نصیبم کرد دلبسته مردی شدم که پرازخوبی ومهربونی بود غیرتش قبول نمی کرد حرم حضرت زینب توخطرباشه همین عشق باعث شدراه درست روپیداکنم ونوری توقلبم ایجادشدکه همه تاریکی هاروازبین برد... بعدازنمازصبح یاداشتی برای لیلاگذاشتم واومدم بیرون.همیشه فکرمی کردم اگه یه روزی این خبر رو بشنوم حتما می میرم اماحالازنده بودم !بادخنک به صورتم خوردوروحم روجلاداد خداروشکرکردم بابت صبروطاقتی که بهم داد.. مامانم رومبل خوابش برده بود ازدردزیاد هم دستمال به سرش بسته بود نمی دونم چطورشدکه یهوبیدارشد ازقرمزی چشماش می شدحدس زدکه مثل من تاصبح بیداربوده کنارش نشستم دستموگرفت وگفت:_همش تقصیرمن وباباته باخودخواهیمون نابودت کردیم ،دیشب کلی فکرکردم بعدش ازخداخواستم اگه صحیح وسلامت برگردی دیگه بااین ازدواج مخالفت نکنم،بااینکه سیدوصله مانیست اماقبول دارم مردزندگیه وصاف وصادقه. اشک چشمام روپاک کردم وبادلخوری بلندشدم _خیلی دیربه این نتیجه رسیدی فایده ای نداره. به قدری خسته بودم که توان ایستادن نداشتم _چرا؟مگه چی شده؟ بدون اینکه به عقب برگردم گفتم:_سید میره سوریه می خوادمدافع حرم بشه شایدهم هیچ وقت برنگردهازسکوتش متوجه شدم که حیرت کرده!...... عاشق ترینم من کجاوحضرت زینب؟ حق داشتی اینقدرراحت بگذری ازمن ادامه دارد... 💖 🌱@modafehh
📌دوشنبہ: ناهار: سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا (درود خدا بر ان ها باد) شـام: زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد (درود خـدا بر او باد) ✨@modafehh
پرچم آلمان مزین به عکس آقا در پیاده روی اربعین 🌹
. ❤️ این قسمت: قرآن📖😍 شهید حمید ارادت خاص و ویژه ای به قرآن داشتند😊 بیاین یکم از زبان همسرشون این ویژگی شهید رو بشنویم😊: حمید عادت داشت که هر روز دو صفحه از قرآن را در ابتدای روز و پایان روز با معنی بخواند✨ و اگر مفهوم و معنای آیه‌ای را به درستی متوجه نمی‌شد، در تماس با دوستان طلبه‌اش می‌خواست که معنا و مفهوم آیه را برایش توضیح دهند و بی‌تفاوت و بدون درک معنی از آیات عبور نمی‌کرد.🧐 شهید حمید حتی به شدت به حفظ قرآن علاقه داشتن طوری که همسرشون میگن: ایشان هر وقت که در منزل فرصتی پیدا می‌کرد، شروع به حفظ قرآن می‌کرد و موفق شده بود که 5 جزء از قرآن را حفظ کند.😊❤️ یه نکته زیبایی از شهید حمید توی زندگیشون هست که کار های زیبا و معنوی تنهایی بهشون نمیچسبید😁 حتما باید بقیه رو هم درگیر میکردن😍 (بعدا بازم از این ویژگی شهید میگیم🌱) این ویژگی رو هم از زبان همسرشون بشنوید😊: ایشان همواره توصیه می‌کرد که خواندن قرآن به‌همراه تامل و تدبر باشد و پیشقدم در برگزاری برنامه‌ها و دوره‌های انس و ختم قرآن بود، به‌طوری که در محل کار با اجرای طرح ختم قرآن دائماً سایر همکارانش را تشویق می‌کرد تا روزی دو صفحه قرآن بخوانند و با مشخص کردن صفحات موردنظر برای هر نفر، در طول یک هفته، یک بار کل قرآن را به این شکل ختم می‌کردند. وکلام اخر.... شهید به هر ماموریتی که اعزام می‌شد، همیشه یک قرآن کوچک هم به همراه خود می‌برد و در جیب لباس نظامی خود می‌گذاشت. قبل از اعزام به سوریه که وسایلش را آماده می‌کردم، گفت وسایل اضافی نگذار و اصلاً همه وسایل را بردار و فقط قرآن را بگذار و در ایامی که در سوریه بود، به گفته همکارانش در آن روزها و حتی تا لحظات قبل از شهادت، انس دائم با قرآن داشت و در لحظه شهادت هم، قرآن همراه شهید که آغشته به خونش شده بود...🥺🥺💔 ...................................... خلاصه رفیق... فرقه؛ فرقه بین زمین بودن و آسمانی شدن بیا آسمانی بشیم زمین چیزی نداره😊❤️ آسمونی شدن راه بلد میخواد چه کسی راه بلد تر از شهدا✨❤️ منتظر قسمت های بعدی باشید😊✨ 🍃@modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
. #میخوام_بشناسمت ❤️ این قسمت: قرآن📖😍 شهید حمید ارادت خاص و ویژه ای به قرآن داشتند😊 بیاین یکم از
راستی از فردا یه برنامه قرآنی داریم که قراره اول هر صبح و اخر هر شب یک صفحه قرآن بگذاریم توی کانال 😍 تا ماهم اینجوری خودمون رو شبیه کنیم به شهدا🥹
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
راستی از فردا یه برنامه قرآنی داریم که قراره اول هر صبح و اخر هر شب یک صفحه قرآن بگذاریم توی کانال
فقط یه نکته خیییلی مهم بگم‼️ رفقا درسته ما قراره روزی دو صفحه بگذاریم ولیییی هرکسی به اندازه که دوست داره بخونه حتی حتی حتی شده فققققط یه آیه با معنی‼️ ولی حداقل یه آیه رو بخونیم😊❤️ بیشتر از دوصفحه هم خوندیم که چه بهتر❤️ پس ان شاالله از فردا صبح قرآن خوانیمون رو شروع میکنیم😊✨
audio.ogg
222.1K
اکنون وویس مادر شهید حمید ، برای همه عزیزانی که به نیابت از شهید به پیاده روی اربعین رفتند🌹🍃
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نوشته:عذراخوئینی پای کامپیوترنشسته بودم که مامانم اومدکنارم،لیوان آب پرتغال روروی میزگذاشت_حسابی مشغولی ماروفراموش کردیا!. _برای پایگاه سایت درست کردم اینطوری سرگرم میشم وکمترفکروخیال می کنم. _آخرش که چی؟فرارازواقعیت چیزی رودرست می کنه؟برات آینده میشه؟.این همه درد رو ریختی توخودت !خوب یه کلمه بگوکه ازمادلخوری!مثل گذشته دادوفریادکن فقط ساکت نباش نمی خوام مثل من خسته ازکارروزندگی بشی! سربلندکردم وباحیرت نگاهش کردم لبخندتلخی رولبش بود. _عشق وعاشقی برای سالهای اول زندگیه بعدیه مدت عادی میشه همه چیزیادت میره وزندگیت سردویکنواخت میشه درست مثل من وبابات! هرکدوم باکارروسفرسرگرم شدیم خوبیش اینه وقت نمی کنیم زیادسرهم غربزنیم!تموم حرف من این بودکه تواین اشتباه روتکرارنکنی وعاقلانه شریک زندگیت روانتخاب کنی.. _مامان توکه باعشق ازدواج کردی چرااینومیگی! مشکلات توزندگی همه هست بلاخره یکی بایدکوتاه بیاد والاتاابدحل نمیشه. اگه به من اعتمادداشتید متوجه می شدید که انتخابم اشتباه نبود هرچنددیگه همه چیزتموم شدگفتنش دردی رودوانمی کنه...... بعدازجلسه سخنرانی رفتیم خونه مادرشهید.سالگردپسرش بود هرکدوم گوشه ای ازکارروگرفتیم تامجلس خوب وآبرومندانه برگزاربشه مسئول پذیرایی ازمهمون هابودم مادرشهیدهمش دعامون می کرد بااینکه خونشون کوچیک بود اماخیلی هااومده بودند . خانم عباسی سینی چایی روازم گرفت وگفت:_من انجام میدم. برای مداحمون کاری پیش اومده نمی تونه بیاد توبجاش می خونی؟! خیلی ثواب داره!.توعمل انجام شده قرارگرفتم نمی دونستم چی کارکنم هول کرده بودم امابه حرمت مادرشهیدقبول کردم پایین مجلس جایی برای نشستن پیداکردم نگاهم به عکس شهیدافتاد خانومی که کنارم نشسته بود گفت:_ تازه دکتراش روگرفته بودکه راهی سوریه شد!بهترین دوستش که شهیدشد دیگه نمی تونست بمونه. تنهابچه حاج خانم بود موقعی که جنازش برگشت گفت:خداازت راضی باشه من روپیش جدم روسفیدکردی.. باچندبیت شعرشروع کردم ازخداخواستم تااخرمجلس کمکم کنه کارسختی بود ای جبرئیلم تا خدایت پرکشیدی از مادر چشم انتظارت دل بریدی جز ام لیلا کس نمی فهمد غمم را من پیر گشتم تا چنین تو قد کشیدی تنها نه دل گرمی مادر بوده ای تو بر خاندان فاطمه روح امیدی بر گردنم انداختی با دستهایت زیبا مدال عزت اُمّ الشهیدی زینب کنار گوش من آهسته می گفت هرگز مپرس از دخترت از چه خمیدی از خواری بعد از تو گفت و گفت دیگر بر پیکر ما نیست جایی از سپیدی این تکه مشک پاره را تا داد دستم فهمیدم ای بالا بلند من چه دیدی از مشک معلوم است با جسمت چه کردند وای از زمین افتادن، وای از نا امیدی باور نخواهم کرد تا روز قیامت بی دست افتادی به خاک و خون تپیدی در سینه پنهان می کنم یک عمر رازم پس شکل قبرت را دگر کوچک بسازم شاعر : قاسم نعمتی 🌱@modafehh
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نوشته:عذراخوئینی صبحانه مختصری خوردم ومدارک لازم روبرداشتم هنوزبه مامانم نگفته بودم کارپیداکردم هرچنداگه می دونست دوباره حرفش روتکرارمی کردکه خودم روخسته نکنم. به پولش احتیاجی نداشتم فقط می خواستم ازفکروغصه دورباشم... به طرف مهدکودک رفتم یکی ازدوستام اینجاروبهم معرفی کرد.دنیای بچه هارودوست داشتم وقتی که واردحیاط شدم عموزنجیرباف بازی می کردند صدای خنده هاشون دلم روآروم می کرد داخل دفترکه شدم مسئول مهدبه گرمی ازم استقبال کردخانم خوش برخوردومهربونی بود.قرارشدبه صورت آزمایشی وباکمک یکی ازمربیان باسابقه کارم روشروع کنم.... سرراه شیرینی خریدم احساس خوبی داشتم اولین قدم برای ورودبه دنیای کار برام لذت بخش بود.مامانم باتلفن حرف میزدوقتی شیرینی روتودستم دیدسریع قطع کرد.صورتش روبوسیدم وگفتم:_ازامروز مربی شدم.تبریک نمیگی؟چندثانیه ای نگام کردوبالبخندگفت:_مبارکت باشه.راستی امشب مهمون داریم یکم به خودت برس.برات لباس خریدم خیالت راحت باشه سنگین وپوشیده اس. _الان چه وقت مهمونیه من که خیلی خسته ام حتی ناهارهم نخوردم. چشم غره ای بهم رفت که یعنی حرف اضافه نزنم!! هفته ای یک بارشب نشینی داشتیم.بیشترشون دوستای مامانم بودند.چندروزبعدش هم اونادعوت می کردند! مامانم هیچ وقت اصرارنمی کردتوجمعشون باشم اما امروز رفتارش یکم عجیب بود! یک لحظه چشمام گرم شد داشت خوابم می برد که دراتاق بازشد_توکه هنوزآماده نشدی مهمونارسیدند.زودباش دیگه. خمیازه ای کشیدم،بی حوصله بلندشدم ولباس هام روعوض کردم واردپذیرایی که شدم خشکم زد! سیدوخانوادش اینجاچی کارمی کردند!! ادامه دارد.... 🌱@modafehh
صبحتون بخیر رفقا بریم واسه شروع طرح قرآن شهید حمید 😊
📌سه شنبه ناهار: باقر العلوم؛امام محمد باقر (درود خدا بر او باد) شام: شیخ الائمه؛امام صادق (درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی ╔═🍃❤════╗ @modafehh ╚════🍃❤═╝