eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh @khaleghiii
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗 💗 قسمت44 خاله ساعده صبحانه رو آورد توی اتاق ،خوردم نیم ساعت سلما اومد خونه وارد اتاقم شد سلما: به خانم خانومااا ،خیلی واسه مامان خانوم ما عزیزین که صبحانه اتو آورده توی اتاق - ببخشید دیشب تا صبح نخوابیدی ! سلما: (اومد کنارم دستشو گذاشت رو پیشونیم) نه خدا رو شکر تب نداری ،من برم لباسمو عوض کنم میام - سلما به کسی که چیزی نگفتی؟ سلما: چرا اتفاقن به همه گفتم ،فقط مونده خاجه حافظ شیرازی... - بی مزه نزدیکای ظهر بابا و عمو حسین اومدن خونه ،بابا رضا اومد توی اتاقم بابا رضا: خدا رو شکر که بهتری ( لبخندی زدم ) بابا رضا: سارا جان واسه غروب بلیط گرفتم برگردیم - ( خیلی خوشحال بودم که بر میگردیم خونه): باشه بابا جون موقع ناهار سلما با غذاش بازی میکرد و چیزی نمیخورد ( منم با اینکه حالم خوب نبود ،نمیخواستم کسی چیزی بفهمه گفتم) - سلما جوون به همین زودی دلت واسه علی اقا تنگ شده غذا نمیخوری؟ ( همه خندیدن و سلما سرخ شد ) بعد ناهار رفتم اتاقم وسیله هامو گذاشتم داخل چمدون دیدم سلما دم در اتاق داره نگام میکنه - بفرما داخل دم در بده... سلما: نمیشه نرین سارا هنوز دوسه روز مونده تا تعطیلات تمام شه - یه عالم کار دارم باید برگردیم ،تازه میخوام واسه حاج بابا برم خاستگاری ( اومد بغلم کرد): من که از دلت باخبرم چه جوری میخندی تو دختر ( حرفی نزدم) بابا رضا: سارا بابا اماده ای بریم فرود گاه - اره بابا جون ( خاله ساعده رو بغل کردم ) : خاله جون خیلی خسته شدین این مدت خاله ساعده: ای چه حرفیه سارا جان تو هم مثل سلمایی برام - میدونم رو به سلما کردمو : خیلی دلم برات تنگ میشه ،حتمن زود بیاین ایران ( سلما اشک میریخت و چیزی نمیگفت ،فقط منو سلما میدونستیم علت این گریه ها چیه). عمو حسین مارو برد فرودگاه عمو حسین و بابا رضا همدیگه رو بغل کردن و خدا حافظی کردن سوار هواپیما شدیم سرمو گذاشتم روی دستای بابا - بابا جون بابا رضا: جانم بابا -میشه تادو سه روزکسی نفهمه که رسیدیم؟ بابا رضا: چرا سارا جان -میخوام یه کم استراحت کنم ... بابا رضا: چشم بابا... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
عرض ادب خدمت شما همراهان همیشگی به حرمت لحظه بخشیدن لباسی که حضرت زهرا سلام الله علیها موقع عروس خود بخشیدن و دلی را شاد کردن ان شالله همتی کنیم و دل این عروس خانم رو شاد کنیم ان شالله حضرت زهرا سلام الله علیها و حاج حمید آقا دستگیر مون باشند رسمی شهید مدافع حرم حاج حمید سیاهکالی مرادی
سرُّ الحیاة عُیُونک... چشمات راز زندگیه 🥲🙌
سلام حضرت مهدی(عج)، پدر مهربانم، دوسِتون دارم ... «🦋🫀»
🥀 ✨اسم اخوی شما هم توی لیست است مشغول کار بودم که سر و کله ا پیدا شد. سرش را کج کرد و گفت: علی داداشی ، تو لااقل اجازه بده که من بروم جبهه ، همه دوستام دارن می‌رون. قبل از اینکه بیاید پیش من ، سراغ همه و رفته بود و همه ناامیدش کرده بودند. این را که گفت فکری به ذهنم خطور کرد. گفتم: من حرفی ندارم برو. هنوز همه جمله را نگفته بودم که در چشم به هم زدنی بال درآورد و رفت. من که خودم هم نفهمیده بودم چه گفته‌ام. بلافاصله تلفن را برداشتم و شماره را گرفتم و به دوستی که مسئول قسمت فوق بود گفتم: ما دارد می‌آید سراغ شما که اجازه بدهید برود جبهه را بخواه و چون به نرسیده ، بگیر و نگذار به جبهه برود. آن روزها سرمان شلوغ بود. مرتب و می‌آوردند و ما بایستی همه کارهای لازم را انجام میدادیم. بنابراین که موضوع را پیگیری کنم. اتفاقاً چون فردای آن روز هم بایستی برای تشییع پیکر مطهر ۱۶ برنامه‌ریزی میکردیم شب خانه نرفتم و تا صبح بودم. ... ادامه دارد ...
حرف هاتون رو آقا بزنید که بخدا آقامون خووب میشنوه🥹❤️
اکنون گلزار شهدا به نیابت از شما عزیزان 🕊️🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا