Seyed Taleh Bakooei - Saslerem Karbala (128).mp3
3.68M
شده یهویی دلتون خییییلی تنگ شه؟ برای کرببلا برای حال اونجا برای اقامون؟ 😭
جوری که بگید الان میمیرم از دلتنگی ؟💔
دلتون شکست برای دل تنگ من هم دعا کنید 🍁🍂
#حسین کرببلا،حسین کرببلا 🥀
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی_از اعضاء🌼🌸🌺
@modafehh
#داستان_واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو_۱
نویسنده: شهید مدافع حرم
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین 🌹
قسمت اول داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو:
✨با من ازدواج می کنید؟✨
🍃توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه ... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن ...
🍃توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد ... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ ...
🍃کنجکاو شدم ... پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟ ... دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه ... بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ ... .
🍃چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم ... ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم ... حتی حرف نزده بودیم ... حالا یه باره پیشنهاد ازدواج ... ؟ پیشنهاد احمقانه ای بود ... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم ...
🍃بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما ...
پرید وسط حرفم ... به خاطر این نیست ...
🍃در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد ... دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم ... برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم ... شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید ... رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم ...
🍃همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم ... تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه ...
🍃دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش ...
✍ادامــــــه دارد ....
@modafehh
🌷🌷🌷
شبتون سرشار از لطف خدا😇🕋
#شبتون_بخیر
@modafehh
سلام 💐
صبح همگی تون شهدایی
امروز 📆:
🔸 یکشنبه
شمسی 🇮🇷 10 آذر 1398
میلادی ⛪️ 1 دسامبر 2019
قمری 🕋 4 ربیع الثانی 1441
👈 برای شادی روح 🌷شهدا🌷 ، دهانمان را خوش بو کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
🌺🌺 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهُم 🌺🌺
ذکر امروز :یا ذَالجَلالِ وَ اْلاِکْرام ؛ ای صاحب جلال و بزرگواری (صد مرتبه)🤲
#صبح_های_شهدایی
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
#دلنوشته
#عاشقانه_مهدوے
گاهی مرا نگاه کنی و ....
رد شوی بس است،
آنان که بی کسند
به یک در زدن خوشند....😔
سلام_بهار_دل_من
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼🍁به یاد شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی و به نیابت از تک تک شما عزیزان 🌼🍁
@modafehh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🍁😔🍁🌷
لحظه های آخر زندگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی به روایت #دایی ایشان😭
حمید رو با ده تا سمبه ی اسلحه بسته بودن🌷😔
بدن حمید مثل تسبیح شده بود🌹😭
نتونستن سینه خشاب رو از بدنش خارج کنن تا بتونه نفس های آخرشو راحت بکشه😭
تو اوج درد و سختی ، هیچ داد و فریاد و ناله ی نمیزد فقط ذکر میگفت🍂🍁
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
#داستان_واقعی
#عاشقانه_ای_برای_تو_۲
نویسنده: شهید مدافع حرم
#شهید_سید_طاها_ایمانی
🌷بسم رب الشهدا والصدیقین 🌷
قسمت دوم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو:
✨تا لحظه مرگ✨
🍃تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ ... من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ...
🍃از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ...
🍃اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ... اومدی به من پیشنهاد میدی؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط می کنی ... فکر کردی کی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ... یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ...
🍃و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ...
🍃هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... .
🍃خدای من ... باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ... با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ... .
اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ...
🍃باورم نمی شد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ...
✍ادامــــــه دارد ....
@modafehh