#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨جانبازی در آغوش شهید
مرحله دوم #عملیات_فتح_المبین بود سال ۶۱ ، در این عملیات قرار بود سایتهای ۴ و ۵ آزاد شود. آن روزها اهواز در تیررس دوربردهای عراقی بود. اتفاقاً شبی که عملیات شروع شد شب جمعه بود ما را بردند #دعای_کمیل.
بعد از دعا مسیری را که طی کردیم تا به منطقه عملیاتی برسیم ، پیاده بردند ، تا دشمن متوجه ما نشود. آن شب از ساعت ۱۱ تا ۳ صبح فردایش پیادهروی کردیم. در داخل #شیاری ما را صف کردند فکر میکنم حدود ۵۰ متری با دشمن فاصله داشتیم.
ساعت حدود ۴:۳۰ صبح بود که عملیات آغاز شد.دشمن امانمان نداد توپ و خمپاره بود که زمین و زمان را پر از دود و آتش کرده بود آن روز با حمله بچهها #سه_خاکریز دشمن را پی در پی و بدون مقاومت گرفتند. به خاک ریز چهارم که رسیدیم کار کمی سنگین شد. #مقاومت دشمن عجیب شده بود از طرفی هم آنها از زمین و هوا با هر امکاناتی که تصورش را بکنی به میدان آمده بودند ، تا به خیال خود پیروز آن مرحله از جنگ باشند.
هوا #گرگومیش و ساعت حدود ۶ نیم ، ۷ صبح بود چشمم به #گلوله_آتشینی افتاد که با سرعت به طرف من میآمد.
بلافاصله تصمیم گرفتم دراز بکشم. قبل از اینکه تمام بدنم بر روی زمین آرام بگیرد، بخشی از گلوله به من #اصابت_کرد و به پشت افتادم روی زمین.
خون بود که توی هوا میپیچید و به سر صورتم میریخت بخشهای زیادی از بدنم داغ شده بود یکی از رزمندهها هم #ترکش خورده بود و کنارم دراز کشیده بود.
من جایی افتاده بودم روی زمین که نمیدانستم به درستی وضعیت خودم را ببینم فکر میکردم خونی که به هوا پاشیده از رزمنده ی بود که در کنارم افتاده بود.
ادامه دارد ...