#داستان_فرار_از_جهنم
#قسمت_چهل_و_یکم
این انتخاب من بود ... اما تنها انتخابم نبود ...
فردا صبح، مرخص
شدم . نمی تونستم بی خیال از کنار ماجرای پسرش بگذرم ... حس عجیبی به حاجی
داشتم
پسرش رو پیدا کردم و چند روز زیر نظر گرفتم ... دبیرستانی بود ... و حدسم در موردش
كاملا درست ...
شرایطش
طوری نبود که از دست پدرش کاری بربیاد ... توی یه باند دبیرستانی وارد شده بود ... تنها نقطه مثبت
این بود ... خلافکار و گنگ نبودن ..
از دید خیلی از خانواده های امریکایی تقریبا می شد رفتارشون رو با کلمه بچه آن یا یه نوجوونه و اصطلاح دارن جوانی می کنن، توجیح کرد ... تفننی مواد مصرف می کردن به سیگار می کشیدن . به جای درس
خوندن، دنبال پارتی می گشتن تا مواد و الكل مجانی گیرشون بیاد ... و ...
این رفتارها برای یه نوجوون ۱۶ ساله آمریکایی از خانواده های متوسط به بالای شهری، عاديه ... اما برای به
مسلمان؛ نه....
ادامه دارد . . .