روایتی از زندگی شهید مدافع حرم؛ بابک نوری هریس
🔺#بیست_و_هفت_روز_و_یک_لبخند
🔺#فاطمه_رهبر
🔹#خط_مقدم
📚معرفی کتاب:
بیست و هفت روز و یک لبخند، روایتی است از زندگی شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس به قلم سرکار خانم فاطمه رهبر از زبان خانواده و دوستان و همرزمان شهید. شهید نوری هریس دانشجوی بسیجی که داوطلبانه به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه بوکمال در سن 25 سالگی، دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
#بابک_نوری_هریس
#معرفی_کتاب
『 @modafehh 』
•{کتاب پسرم حسین}•
🌹 شهید حسین مالکی نژاد به روایت مادر 🌹
بخشی از کتاب :
".. هر بار که به صورتم در آینه نگاه میکنم، انگار یک چین به چروکهای پیشانیام اضافه شده. هر چینِ صورتم قصهای دارد. خوب میدانم اولین چین وقتی به صورتم افتاد که از خانهی باباجی برگشتم خانه. معصومه خانم را دیدم، همراه یکی از زنهای همسایه ایستاده بودند جلوی درِ خانهمان و حرف میزدند. همینکه چشمشان به من افتاد، حرفشان را قطع کردند. دیدن دو زن، که در گوش هم پچپچ میکنند و لب به دندان میگیرند، شاید یک اتفاق عادی باشد، اما برای مادری که دو پسرش را فرستاده جنگ، ترسناک است...."
#معرفی_کتاب
『 @modafehh 』
#معرفی_کتاب📙🖇
📚مرتضی آوینی کلمه «روزمرگی» را زیاد به کار می برد و چقدر پرهیز می کرد که گرفتار این روزمرگی نشود. اینها را همسرش مریم امینی می گوید، در گفت و گویی که با مرتضی سرهنگی و هدایت الله بهبودی انجام داده است، در همین کتاب «مرتضی آیینه زندگی ام بود».
💕شاید به همین خاطر است که در این کتاب هم ردپای چندانی از روزمرگری های زندگی مشترک آن ها نیست و امینی بیشتر به سیر و سلوک همسر شهیدش و اندیشه های او پرداخته است. حتی وقتی صحبت از ازدواج آن ها می شود، به سادگی می گوید: «چیز خاصی ندارد که بشود به آن اشاره کرد. خیلی معمولی بود. سال 1354 بود که نامزد شدیم و خردادماه سال 1357 بود که ازدواج کردیم.»
🖋نویسنده : مرتضی سرهنگ، هدایت الله بهبودی
╔══•°🌹°•══╗
@modafehh
╚══════╝
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#معرفی_کتاب📙🖇 📚مرتضی آوینی کلمه «روزمرگی» را زیاد به کار می برد و چقدر پرهیز می کرد که گرفتار این ر
ڪټاب راز دࢪخٺ ڪاج ✨
"زندگێ نامہ شھیده زینب کمایۍ از زبان مــٰادر"
•
••
روسری و مانتوی زینب پر از خاک بود، صورتش سرخ شده بود، مادر با تعجب پرسید: «چیزی شده زینب جون؟ چرا اینقدر نامرتبی؟»
زینب چیزی نگفت. خواهرش بغض کرده بود: «او حسابی بحث کرد و بعد با زینب درگیر شد».
مادر با تعجب پرسید: «کی؟»
شهلا گفت:«نمیدونم، فقط بین حرفهاش از کمونیست و مجاهدین خلق دفاع میکرد و به امام خمینی توهین می کرد.»
مادر دلش آشوب شد، سرش گیج رفت، اسم زینب وارد لیست سیاه منافقین شد.
منافقان در اول فروردین سال ۱۳۶۱ هنگام برگشت از مسجد، زینب را ربودند و ...
پیکر زینب همراه با پیکر ۱۶۰ شهید عملیات فتحالمبین تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان، زیر درخت کاج، به خاک سپردند.
#معرفی_کتاب
〖 @modafehh 〗
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
#معرفی_کتاب 📚
کتاب هایی که تا کنون درباره شهید و شهادت نوشته شده اغلب درباره سیر و سلوک و سیره رفتاری مردانیست که در جنگی که حدود ۳۰ سال پیش اتفاق افتاده جانشان را از دست داده اند. راض بابا اما درباره دختر نوجوانی است که در سال ۸۷ در حادثه ای تروریستی در شیراز به شهادت می رسد. کتاب مجموعه ای خاطرات از زبان دوستان و خانواده شهید راضیه کشاورز است که از زمان وقوع انفجاری که باعث زخمی شدن شدید وی شده آغاز می شود و تا زمان به شهادت رسیدن وی ادامه می یابد. مطالعه این کتاب اگرچه برای کسانی که موضوع شهادت علاقه دارند توصیه می شود اما دختران نوجوان و همین طور خانم هایی که در زندگی به دنبال الگویی امروز و از جنس خود هستند، قطعا از خواندن آن لذت بیشتری خواهند برد.
••✾ @modafehh ✾••
#معرفی_کتاب📚
"رنجمقدس"🖇
قسمتےازکتاب"رنجمقدس":
نمیدانم چگونه از کنار شهدای گمنام بلند میشوم تا بروم پیش داییای که همیشه وقتی علی لبخند میزند، یاد او میافتم. کنار مزار دایی که میرسم، انگار شانهای پیدا کردهام تا سر روی آن بگذارم. دوباره گریهام میگیرد. مادر هم با من آرام گریه میکند. میدانم به خاطر دل من است که بیتاب است، و الا رنج دنیا که تقدیر نوشتهاش بوده و هست و آنقدر هم با رضایت در آغوش گرفته که دنیا اگر انسان بود، حتما دست در گردن مادر، عکس یادگاری جهانی میگرفت.
آوار میشوم کنار مزار. دیگر برایم مهم نیست چادرم خاکی شود و اتویش بههم بخورد. رنگ دنیا کاملا پاک شده و حالا ماتِ مات است. قبلا گاهی فکر میکردم سبز است. یک وقتی آبی آسمانی بود...
صفحه³¹²
بهقلم✍🏻"نرجسشکوریانفرد"🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
#معرفی_کتاب
📚 دخترها بابایی اند
✨#شهید_مدافع_حرم
🦋 #شهید جواد محمدی
🌀 به روایت خانواده
✍🏻 نویسنده: بهزاد دانشگر
نشر: شهید کاظمی
📖 تعداد صفحه : ۲۷۲
در این کتاب شرحی از روابط پر احساس این شهید با خانواده اش را می خوانید.
در این کتاب هر راوی از منظر شخصیِ خود دربارۀ قهرمانش می گوید.
این روایات به گونه ای در هم آمیخته اند که یکدیگر را کامل می کنند و در عین حال استقلال دارند و همه در نهایت تصویری از خُلق و خو و روش و منش شهید محمدی به ما می دهند.
📖 بخشی از کتاب
بیست و یکی دو سالش که بود، یک شب منزل بابایم بودیم. جواد معمولاً با "باباحاجی" خیلی جور بود و باهاش شوخی می کرد.
آن شب، باباحاجی بین شوخی هایشان رو کرد به ما که
👈🏻 چرا فکری به حال زن گرفتن این بچّه نمی کنید؟
من خندیدم و گفتم باشد...
گفت می گویم خدا حفظشان کند یک آقا و ننۀ دسته گل. با یک فامیل که مثل کوه پشتم هستند. این خانه هم که هست.
گفتم خدا این هایی را که گفتین حفظ کند؛ ولی این ها را که نمی توانی بیندازی پشت قبالۀ عروس! این خانه هم توی قبالۀ من است...🍃
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
📚 #معرفی_کتاب
"کتاب صعود چهل ساله"
جهت آشنایـے بیشتر با دستاوردهاۍ غرور آفرین ملت مسلمان ایران، این کتاب کہ ثمره تلاش نزدیک بہ ۷۰ نفر از نخبگان دانشگاهی و حوزوی و مطالعہ بیش از ۱۷هزار ساعت است در دسترس علاقہ مندان قرار گرفتہ🌿!
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
(معرفی کتاب ، به مناسبت سالروز تولد شهید حمید سیاهکالی🎈)
«یادت باشد»کتابی است که میشود ساعتها با آن خندید و روزها با آن اشک ریخت. کتاب را که ورق میزنی انگار برایت همه شهدا تصویر می شوند و تازه میفهمی آنهایی که فدایی زینب شدند، چقدر شبیه هم هستند. فرقی نمیکند اسمشان چه باشد! محمد بلباسی، محسن حججی، مصطفی صدرزاده، مهدی نوروزی یا حمید سیاهکالی و... اینها همگی «یادشان بود» تا ما «یادمان باشد»
راه، از آسمان میگذرد!
تولدتون مبارک آشناے آسماݩ ها...🎈
#معرفی_کتاب