📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_صد_بیست_نهم
رها: با خونبس بودن من چیکار میکنید؟
صدرا: فعلا فقط به جواب تو فکر میکنم!
جواب مثبت گرفتن از تو سخت تر از روبه
رو شدن با اوناست!
رها: رویا چی؟!
صدرا: رویا تموم شده رها، باورکن! از
وقتی اومدی به این خونه، همه رو
کمرنگ کردی، تو رنگ زندگی من شدی، تو
با اون قلب مهربونت!
رها منو ببخش و قبولم کن، به این فکر
کن اگه این اتفاقات نمی افتاد،هیچ وقت
سر راه هم قرار نگرفته بودیم؛ خدا بهم
نگاه کرده که تو رو برام فرستاده!
رها: شما، چطور بگم... نماز، روزه، محرم،
نامحرم!
صدرا: یه روزی گفتم از جنس تو نیستم
و بهت فکر نمیکنم اما دروغ گفتم،
همون موقع هم میخواستم شبیه تو
باشم و تو رو برای خودم داشته باشم.
رها: فرصت بدید باورتون کنم!
صدرا: تو فرصت نمیخوای، آیه میخوای!
تا آیه خانم بهت نگه، تو راضی نمیشی!
َ "چقدر خوب ناگفته های قلبم را میدانی
صدرا تلفنش را به سمت رها گرفت:
_بهش زنگ بزن! الان دل میزنی برای بودنش!
رها تلفن را گرفت و شماره گرفت. صدرا
از اتاق بیرون رفت. خاتونشخواهرانه های
آیه اش را میخواست.
رها: آیه! سلام!
آیه: سلام ! چی شده تو هی یاِد من
میکنی؟
رها: کی میای؟
آیه: چی شده که اینجوری بیتاب شدی؟
به خاطر آقا صدراست؟
رها: تو از کجا میدونی؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗