eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
•• هیچ "یا‌الله" و "دعایی" در درگاه الهی بی جواب نمی‌ماند ؛ ولی جواب‌ها فرق مےڪند... 🚩 @modafehh
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد ) شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد) ═✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 | سخنرانی 🔸 حجة الاسلام والمسلمین عالی🔸 ◀️ موضوع:راهکار دینی برای جبران گناهان بزرگ @modafehh
←شهدادعاداشتند ادعانداشتند .. ! ←نیایش‌داشتند نمایش‌نداشتند ... ! ←حیاداشتند(:" ریانداشتند ... ! رسم‌داشتند🌱 اسم‌نداشتند ...! •{ @modafehh
گلزار شهدا🌹دعاگویتان هستیم
( قسمت هشتم: هم سلولی عرب ) توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ... دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم ... تنها . وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود ... هر روزم سخت تر از قبل به کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود ... به بن بست کامل رسیده بودم ... همه جا برام جهنم بود ... امیدی جلوم نبود ... این ۹ سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ ... چه کاری بلد بودم؟ فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها .. اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه ... ۶ سال از زمان زندانم می گذشت ... حدودا ۲۳ سالم شده بود ... یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم ... حس خوبی بود ... تنهایی و سکوت ... بدون مزاحم ... اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم . ۲۱ نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو .. قد بلند ... هیکل نسبتا درشت ... پوست تیره .... جرم: قتل ..... اسمش حنیف بود ... ادامه دارد . . .
•• طبیبان بارها گفتند،این غم را علاجے نیست دگـــر غیر از هــوای ڪـربلا بر مــــا نمےسازد @modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ به تو از دور سلام به سلیمان جهان، • از طرف مور سلام ✨ به تو از دور سلام به حسین از طرف • وصله ‌ی ناجور سلام ✨ به تو از دور سلام به سلیمان جهان، •• از طرف مور سلام ✨ به تو از دور سلام می زنه واسه زیارت •• دل من شور سلام 😢 صبحتون حسینیــــــــــ【♥️】 @modafehh
💔 امام على عليه السلام : 🍃🌸دل بستگى به دنيا، عقل را فاسد مى كند، قلب را از شنيدن حكمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناک مى شود. 📚مستدرک الوسایل ج۱۲ ص۴۱ @modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد) شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد) ═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
💕 من تعجب می کنم از مردی که همسرش را می زند در حالیکه خودش به کتک خوردن، شایسته تر است... 💝@modafehh
پآے ‌آدم ‌جایے ‌میره کہ دلش ‌رفتہ! دلها رو مواظب ‌باشیم تـا پاها جاےِ بـد نره :) -حاج‌حسین‌یکتا🌿 ‌〖 @modafehh
( قسمت نهم: تصویر مات ) ساکت بود... نه اون با من حرف می زد، نه من با اون... ولی ازش متنفر بودم. فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود... یه کم هم می ترسیدم.. بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد.... هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی.. و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم.... حدود ۴ سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر می گذشت... حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن حالا به تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت... و من هر شب با استرس می خوابیدم... دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم.... خوب یادمه... اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن... با هم درگیر شدیم. این دفعه خیلی سخت بود... چند تا زدم اما فقط می خوردم... یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم سرم گیج شده بود... دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم... توی همون گیجی با به تصویر تار... هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم.... اون دو تا رو هل داد و از پشت يقه سومی رو گرفت و پرتش کرد... صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم... ادامه دارد . . .
( قسمت دهم: کابوس های شبانه ) بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم... دستبند به دست، زنجیر شده به تخت. هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم... چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم... تمام صورتم کبودی و ورم بود... یه دستم شکسته بود... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن.... همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم.... هنوز حالم خوب نبود... سردرد و سرگیجه داشتم... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد. مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود.... برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم. می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم.. بين زمین و هوا منو گرفت. وسایلم رو گذاشت طبقه پایین... شد پرستارم ... توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد... توی سالن غذاخوری از همهمه. با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم... من حالم اصلا خوب نبود... جسمی یا روحی... بدتر از همه شب ها بود... سخت خوابم می برد. تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد... تمام ترس ها، وحشت ها، دردها. فشار سرم می رفت بالا. حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه.... دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم.. نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود.... ادامه دارد . . .
| وَمَن يَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ‌| -و هر ڪس ڪھ بر خدا توڪل ڪند ؛ خـدا برایش ڪافے خواهد بود ... 🍃 ... بخیر 🌙 @modafehh
به نام خدای توانا بر هر امری . . . 🌷🌸
💔 ڪودڪ و پیر ندارد همه در وادی عشق نوڪر حلقه به گوش پسر فاطمه ایم... @modafehh
اۍمردم! شمایید نیازمندان بہ خدا... ﴿فاطر _۵۱۝‌﴾ ‌•🌱• @modafehh
اعضای جدید به کانالِ رسمی خوش اومدید ....🌱 ♥️|| چقدر خوش سلیقگی کردید این کانال رو انتخاب کردید . . . ♥️
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد) شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد) ┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا