📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صــد_بیست
گفت: _باید خودش رو پیدا کنه؛ بهش گفتم که مواظب ایمانش باشه، اما براش میترسم!
گفتم: _چرا؟ اونکه خیلی با ایمان و معتقده!
گفت: _از روزی که اشتباه کنه میترسم، روزی که با اشتباهش ایمانشو باد ببره.
گفتم: _مواظبش باش!
گفت: _من دیگه نمیتونم؛ تو مواظبش باش!
همینجا بود که سقوط کردم و از خواب پریدم. دستم هنوز از گرمای دستای سید مهدی گرم بود.
آقا سید... مواظب خانوم سید مهدی باشید!
سید مهدی نگرانشه.
سید محمد سرش را تکان داد و از خاطراتش بیرون آمد:
_دیگه بریم سایه جان؛ آیه نیاز به کسی نداره.
خودش عاقل و بالغه!
آیه روی تختش دراز کشید و به حرفهای رها و سایه و سید محمد فکر کرد. آنهایی که خود را محقق میدانند که برایش تعیین تکلیف کنند...
*************************
مریم نگاهی به خانه انداخت.
از خانه بی بی و سید بهتر بود. همه ی خانه بوی تازگی میداد.
محمدصادق برایش گفته بود که فقط لوازم شخصیشان را به طبقه پایین منتقل کرده اند. از اینکه مزاحم زندگی مردم شده بود راضی نبود.
دلش همان دو اتاق بی بی را میخواست... پدری های سید... دلش تنگ بود برای حاجیوسفی و همسرش... قنادی و کیک پختنهایش ... دلش کمی نقش زدن بر روی آن کیک های نرم و لطیف را میخواست... دلش درس و دانشگاه میخواست، آرزوهای پدر که در خاک رفت، همین یک آرزوی
پدر را میخواست برآورده کند.
موهای زهرای کوچکش را شانه کرد؛
درس های محمدصادقش را دوره کرد. ملاقات مادر در بیمارستان رفتند.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صــد_بیست_یک
غذا پخت... همه کار کرد... از نگاه کردن به صورتی که روزی مادرش عاشقانه نوازششان کرده بود، جای بوسه های پدر که هنوز حس میکرد.
به روزهایی که گذشت فکر کرد. به مسیحی که پابه پایش می آمد. به مسیحی که سایه اش شده بود. مسیحی که پسری میکرد برای مادرش؛
ِ مسیحی که در تمام سختی مرد بود و مردانگی خرج تنهایی هایشان میکرد. برای زهرا کودک میشد و مردانه با محمدصادق قدم میزد؛ اصلا این جماعت را درک نمیکرد...
نمیفهمیدشان، کمی درک این جماعت سخت است؛ جماعتی که هم از جانشان مایه میگذارند هم
از اموالشان؛ اصلا چرا اینگونه اند؟ در این غوغا و آشفتگی دنیا که هر کس میخواهد از دیگری بکند برای خودش، این جماعت چرا وصله ی ناجور
شده اند؟ چرا از خود میکنند و زخم ها را التیام میدهند؟
صورتش میسوخت و نمیدانست زنانی که ندانسته محکوم و مجازاتش کردند حقیقت این جهان اند یا این جماعت وصله ی ناجور زمانه؟
سایه را دوست داشت... پا به پای آن مرد ،همان دکتری که شوهرش بود، می آمد؛ پا به پای تنهایی های مریم میآمد... برای دردهایش گریه میکرد
و برای غصه هایش دل میسوزاند؛ سایه دوستداشتنی تر از دیگران بود؛
شاید چون همسن وسال بودند، شاید همان حرف سایه درست باشد و دارد جبران میکند؛ سایه میگفت روزی آیه برایش اینگونه بوده و پا به
پایش آمده... میگفت آیه ی این روزها را نبین؛ میگفت آیه را باید با سید مهدی میدیدی... میگفت آیه شکسته... میگفت دلش چینی بندزنی میخواهد که خیلی وقت است صدایش در کوچه ها نمیآید؛
همانکه روزگاری در کوچه ها با ارابه اش میآمد و میگفت چینی بندزنه...
چینی دلش که بند زده شود درست میشود؛ کاش آیه دلش را دست چینی بندزن بدهد تا دوباره آیه ی رحمت خدا شود! میگفت میخواهد
مثل آیه ی آن روزها باشد و شوهرش که این جمله را شنیده بود خندیده گفته بود : .....
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•°🌱
عاشقی گفت آنچه میخواهد دل تنگت بگو
با دلی غم بار گفتم:کربلا
گفتم:حسین...
#حسین_جان♥️
#شبتوݩڪربلایی🍃
〖 @modafehh 〗
🍀🌷بسـم ربِّ المَهـــد "عجاللهتعالی"🌷🍀
•°🌱
#السلام_علیک_یاصاحبالزمان
اللّٰهـمَ ڪُـڹ لـولیـڪَ الحُجَّـــة بـْـن الـحَسڹ
صلواٰتڪ علیہِ و علےٰ آبائٖہ فےٖ هذہ السّاعة
وَ فـےٖ ڪُلّ ســٰاعة ولیّاً وحافــظاً و قائــداً
ًوَ ناصِــراً وَ دَلیــلـاً وَ عَیــناً حتـے تُســڪِنہُ
أرضَـڪ طوْعـــاً و تُمتِّـــعَہُ فیٖـــھٰا طویــلـٰا
مـنسـخـتنـمےگـیـرم
سختاست؛جهانبےتو
#ادرڪنی...
#اللهمعجللولیڪالفرج♥️🌱
〖 @modafehh 〗
شنبــــه:
نهار: پیامبر خوبی ها حضرت رسول الله (سلام و صلوات خدا بر او باد)
شام: آقا جانم حضرت امیرالمؤمنین (درود خدا بر او باد)
〖 @modafehh 〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🚫توجه🚫🎥
اتمام حجت مردم با
جمهورى اسلامى در ٢دقيقه
👇🏻👇🏻👇🏻
عاجزانه ازتون ميخوام
چه در انتخابات شركت ميكنيد
و چه نه! حتما اين كليپ رو ببينيد
📡🚫
اسنادى كه نشان مى دهد؛
رئيس جمهور از قبل انتخاب شده
#باهم_براى_ايران
.
@modafehh
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 🌹🌿
🕊بعد از #نماز با دستش تسبیحات فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را می گفت. هنگام ذکر هم انگشت هایش را فشار می داد و در جواب چرایی این کار می گفت:
"بندهای انگشت هایم را فشار می دهم تا یادشان بماند در #قیامت گواهی دهند که با این دست ذکر خدا را گفته ام."
•°{ذکر امروز: یا ربِّ العـالَمیـن}°•
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#سخن_بزرگان🌿 🌹شیخ حسنعلی نخودڪی(ره): هر روز #صـدقه دهید ولو به وجه مخـتصر برای توفیق و گشایش در ڪا
#سخن_بزرگان💚
#حرف_حساب
•
••
به #آیت_الله_بهجت گفتند ڪتابی در زمینهیِ اخلاق معرفێ کنید..
ایشان فرمودند:↯
ڪتاب لازم نیست!همین یڪ جملہ کافیسټ که بدانۍ"خدا میبیند"...:)🌿💛
〖 @modafehh 〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی آنلاین - قدس و فلسطین به من چه ربطی داره؟ - استاد قرائتی.mp3
971.8K
🎙 #بشنوید
⛔️ #قدس و #فلسطین به من چه ربطی داره؟
👈پاسخ قرآنی حجت الاسلام #قرائتی رو بشنوید
✊ #القدس_لنا #القدس_اقرب🇵🇸🇮🇷
#سخنرانی
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
#معرفی_کتاب📙🖇 📚مرتضی آوینی کلمه «روزمرگی» را زیاد به کار می برد و چقدر پرهیز می کرد که گرفتار این ر
ڪټاب راز دࢪخٺ ڪاج ✨
"زندگێ نامہ شھیده زینب کمایۍ از زبان مــٰادر"
•
••
روسری و مانتوی زینب پر از خاک بود، صورتش سرخ شده بود، مادر با تعجب پرسید: «چیزی شده زینب جون؟ چرا اینقدر نامرتبی؟»
زینب چیزی نگفت. خواهرش بغض کرده بود: «او حسابی بحث کرد و بعد با زینب درگیر شد».
مادر با تعجب پرسید: «کی؟»
شهلا گفت:«نمیدونم، فقط بین حرفهاش از کمونیست و مجاهدین خلق دفاع میکرد و به امام خمینی توهین می کرد.»
مادر دلش آشوب شد، سرش گیج رفت، اسم زینب وارد لیست سیاه منافقین شد.
منافقان در اول فروردین سال ۱۳۶۱ هنگام برگشت از مسجد، زینب را ربودند و ...
پیکر زینب همراه با پیکر ۱۶۰ شهید عملیات فتحالمبین تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان، زیر درخت کاج، به خاک سپردند.
#معرفی_کتاب
〖 @modafehh 〗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صـد_بیست_دو
_که بعد از رفتی؟ همون آیه برای هفت
پشت همه ی ما بسه!
ِ به آیه میگفت دختر شهرآشوب و مریم به آشوبی که در این خانه دیدذمیاندیشید.
ارمیایی که رفت... رهایی که فریاد زد... آیه ای که عصبانی بود... زینب سادات بغض کرده... حاج علی کلافه... زهراخانم بیقرار...
محبوبه خانم پریشان... مسیح هم که گویی چیزی را گم کرده... نه ارمیا را درک میکرد و نه آیه و نه مسیح را... این خانه عجیب بود؛ بهتر بود دنبال
کاری باشد تا زودتر از دست این عجیبها راحت شود...
***************
شب دیر زمانی از راه رسیده بود. ارمیا هنوز روی شن زار دراز کشیده و خیره به آسمان سیاهپوش ستاره باران بود. دلتنگی برای کسی که دوستت ندارد عجیب است؟ ارمیا دلتنگ زنش بود. هرچند که هنوز آیه را امانت سیدمهدی میدید؛ هرچند که هنوز آیه دل میشکست و دل میسوزاند و دل میلرزاند.
تلفن همراهش زنگ خورد... تلفنی که هیچگاه نام آیه زینت بخش آن نشد و چقدر حسرت رد!
با بیحوصلگی تلفن را نگاه کرد... باز هم سیدمحمد بود که زنگ میزد.
این چند روز از دست او و صدرا کلافه شده بود؛ از تکرار هایشان خسته نمیشدند؟ چرا نمیفهمیدند ارمیا به سیدمهدی قول داده؟ چرا نمیفهمیدند آیه امانت سیدمهدی است؟
تماس که وصل شد صدای بلند سیدمحمد پیچید:
_چرا جواب نمیدی؟ خوشت میاد گوشیت زنگ بخوره؟ خوب آدمو دق میدی تا جواب بدی؛ حالا چرا ساکتی؟ الو... الو...
ارمیا: تو به آدم امون میدی که حرف بزنه؟
صدای خنده آمد:
_سلام برادر!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_صد_بیست_سه
ارمیا: سلام ؛ چیکار داری هی هرشب هرشب مزاحم خلوت من و آسمون میشی؟
سیدمحمد: میترسم زیاد غرق آسمون شی و تو هم آسمونی بشی، اونوقت دوتا حسرت تا ابد تو دل آیه میمونه.
ارمیا: فعلا که بیخ ریش زمینم؛ کارتو بگو!
سیدمحمد: برگرد!
ارمیا: نه!
سیدمحمد: با رفتت چیزی درست نمیشه؛ آیه باید بفهمه شوهر داره!
ارمیا: مجبور به قبول چیزی که نمیخواد نیست، اونا دستم امانتن.
سیدمحمد: پس چرا نیستی؟! اینه امانتداریت؟
ارمیا: بودنم عذابشون میده؛ رفتم که راحت باشن؛ فکر کنه.
سیدمحمد: آیه نیاز به تلنگر داره تا بیدار بشه
ارمیا: من اون تلنگر نیستم.
سیدمحمد: میترسم از اینکه خوابت تعبیر بشه و ایمان آیه رو باد ببره!
ارمیا: به حاج علی بگو مواظب زندگیم باشه.
سیدمحمد: چرا شبیه وصیت کردن حرف میزنی؟
ارمیا: کی از فرداش خبر داره؟ شاید حرفای آخرم باشه!
سیدمحمد: اینجوری نگو!
ارمیا: چطوری بگم؟
سیدمحمد: بگو میام... بگو زندگیمو میسازم!
ارمیا: میام و میسازم!
سیدمحمد: میترسم
ارمیا: از چی؟
سیدمحمد: از نبودت... از رفتنت... مامان دلتنگته؛ بیا دیدنش!
ارمیا: میام؛ منم دلم تنگه.
سیدمحمد: خداحافظ.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
نوشتہبود:
وَاِنَّمَعَالعُسرِیُسریٰ
یعنی
اگھخدانعمتسختےروداده،
بہهمراهش
امامحسینروهمدادھ(:
#جانمامامحسینم♥️
#شبتون_کربلایی
〖 @modafehh 〗
•°🌱
سلام پدر مهربانم
"نبودنت"
درد است و
درد را از هر طرف بنویسی
"درد"است
و تو از هر طرف که بیایی درمانی …
تا نیایی درد من درمان نمیشود
#یاایهاالعزیز♥
〖 @modafehh 〗
یکشنبه:
نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد)
شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد)
〖 @modafehh 〗
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
دو #حدیث از #رسول_خـدا "صلواتاللهعلیه" در رابطہ با روز #جمعه 🌿🌹 • •• 🔹"هر ڪہ در روز جمعہ صــد مرت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▒#انتخابات🖇
__.___.____.___.___.
عاقل از یک سوراخ،
دوبار گزیده نمیشود!
مایکبارسیلیخوردیم،
نبایدایناشتباهتکراربشه!
#تکراریاتغییر؟
#امام_خمینی ره
〖 @modafehh 〗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•°•°•°
ما ݪقـا را بہ بقـا بخشیدیـم
جـٰان را بہ اهالے زمیـن بخشیدیـم
تڪہ جایۍ در ڪنار مۅلا
مابقے را به خزان بخشیدیـم
شعری از #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی 💕
#استوری
〖 @modafehh 〗
|♥️🌱|
#تلنگر
ازحاجآقاپرسید:
- حاجآقاچیکارکنمسمتگناهنرم؟
+ اولبایدببینےعاملِگناهچیہ!
زمینہشروازبینببری!
امابھترینراهِحلاینہکہخودترو
بہکارخدامشغولکنے..
آدمبیکاربیشتردرمعرضگناهہ..!
#اندکیتفڪر🌱
#سـرباز_رهـبرم
〖 @modafehh 〗