﷽
••
یا صاحـــــــــ♥️ـــــب الزمان
میمردم از فراق تو ،دل بود اگر دلم...
❤️| #سهشنبههایمهدوی
@modafehh
محــو لبـخـنـد آقـا
چنددقیقه ای خیره به عکس حضرت آقانگاهی کردوگفت:می بینی آقا چقدتودل برونورانیه ........
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی ❤️
••✾ @modafehh ✾••
#طنز_جبهه😆
از بچه هاے خط نگهدار گردان
صاحب زمان الزمانـ(عج)بود😎
.ميگفتند شبے به كمين
رفته بود كه صداے مشكوکے شنيد.
با عجله 🏃
به سنگر فرماندهے برگشت
و گفت: بجنبيد كه عراقـےاند
گفتند: شايد نيروهاے خودی باشند؟🤔
گفته بود: نه بابا
با گوشهاي خودم شنيدم
که عربے سرفه میکردند😂
#خنده_حلال😂
#لبخند_بزن_رزمندهツ
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
••✾ @modafehh ✾••
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_شصت_هشت
رها با افتخار گفت: دانشجوی پرستاریه! خانوم و نجیب!آرزوی خیلی از مادرا و پسراست!
احسان: حالا چرا محمدصادق رو قبول نمیکنه؟
محسن: محمدصادق دیکتاتوره!
مهدی ادامه داد: همش میخواد همه چیز رو کنترل کنه.
دوباره محسن: زینب میگه شبیِه عمو مسیحه.
مهدی: میترسه مثل خاله مریم خونه نشین بشه و حق نداشته باشه تنها از خونه جایی بره.
محسن: میگه اینجور مردا زود زناشونو پیر میکنن.
مهدی: حق هم داره!با اینکه خاله مریم از مامان کوچیک تره، اما خیلی شکسته شده!
رها و صدرا نگاهشان بین پسرها در گردش بود. با سکوت آنها رها گفت:
ماشاالله اطلاعات!
صدرا: ماشاالله به َفک! شما ِکی خاله زنک شدین؟
ِ مهدی: زینب خواهر ِ ماست!باید حواسمون بهش باشه!رها به اتاقش رفته و تلفن همراهش را برداشته، تماس را برقرار کرد. صدای آرام آیه
گوشی تلفن همراهش پیچید: جانم رها جان؟
رها لبخند به لبانش راه یافت: جونت سلامت استاد!خوبی؟
آیه: خوبم دکتر!شما چکار میکنید؟پسرات خوبن؟این ورا نیومدی!مادرت چشم به راهته!
رها: پسرا خوبن.این هفته سعی میکنیم بیایم به مادر سر بزنیم. راستش یک چیزی شده، خواستم بدونی!
آیه: خیره ان شاالله
رها: آقا مسیح به صدرا زنگ زده بود که پیگیر جواِب زینب سادات بشه.
میخوای چکار کنی؟ اگه که نمیخواد، ردش کنید، اگه میخواید هم بسم الله، تمومش کنید.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_سوم
#قسمـت_شصت_نه
آیه: امانت سیدمهدی هستش. هم من میترسم هم ارمیا!چکار کنم؟پاره تنمه، نفسمه، چکار کنم؟ خود زینبم راضی نیست دلش.
رها: پس به مریم زنگ بزن بگو جوابت منفیه.بگو راه دوره، بگو اخلاق هاشون به هم نمیخوره، بگو دلش با این ازدواج نیست.
آیه نفسش را به شدت بیرون داد: چند بار گفتم. اما آقا مسیح اصرار داره.
رها پیشنهاد داد: به آقا ارمیا بگو باهاش صحبت کنه.
آیه: با ارمیا صحبت میکنم، همین امشب تمومش کنه.
رها: خوبه. ایلیا چطوره؟خوبه؟
آیه: آره خوبه، درساشو میخونه، بیشتر ساعتای درس خوندنش رو تو اتاق ارمیاست، ارمیا ازش درس میپرسه، درس میخونن،گاهی بازی میکنن.باورت نمیشه، ایلیا میشینه منچ و مار پله بازی میکنه، از بچگی از این بازیا بدش میومد!
رها: خدا لعنت کنه اونارو. خدا لعنت کنه.زندگیتون زیر و رو شد بعد از اون اتفاق.
رها به یاد آورد....
آن روزها پر از اضطراب بود، پر از ترس... پنج نفر از عزیزترین هایشان روی تخت اتاق عمل بودند، پنج نفر که عزیزتر از عزیز بودند. امانت سید مهدی کمرِ سیدمحمد را خم کرده بود. امان از امانت های سیدمهدی...
همه بهوش آمدند جز ارمیا. رفت و آمد همه را خسته کرده بود و بیشتر از همه، پیگیری علت و عوامل ترور بود. تمام دنیای مجازی و حقیقی پر بود از ترور امیر ارمیا پارسا و خانواده اش، ترور امیر مسیح پارسا و همسرش.
شایعه با حقیقت در آمیخت. تا آنکه آن روز صبح که رها هرگز از یاد نمیبرد. سرهنگ فرهنگ را از بس این روزها میدیدند، خوب میشناختند،
احوال ارمیا را پرسید که هنوز بیهوش بود، بعد رو به سیدمحمد ادامه داد:
عوامل ترور دستگیر شدن، بازجویی ها تموم شده و برای رسیدگی به پرونده در دادگاه به وکیلتون بگید اقدام کنه.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
🍃 یار دلسوز من
گاهی آدم قشنگ حس میکند دنیا برایش به آخر رسیده.
هر طرف که میرود، به دیوار میخورد.
صدای قهقهۀ دنیا را هم خوب میشنود.
ایستاده و به حیرتِ آدم از ته دل میخندد.
دوست داری در میان قهقهههای دنیا
کاری کنی که دلش آتش بگیرد
امّا زورت نمیرسد، باید بایستی و آتش بگیری.
این روزها قصّۀ دنیا برای من همین طور ورق میخورد.
صدای قهقهۀ دنیا گوشم را کر کرده.
آقا! وقتی میبینم زورم به دنیا نمیرسد، بدجور دلم میگیرد.
نه این که فکر کنی فقط برای تو دهنی زدن به دنیا دنبال پاسخ این سؤالم
امّا خودت هم میدانی که هیچ چیزی به اندازۀ جواب تو
نمیتواند دل دنیا را آتش بزند؟
آقا! با من دوست میشوی؟
بگو دوست میشوی
تا از دیوارهای تو در تویی که دنیا دورم کشیده رها شوم
بگو دوست میشوی
تا آتشی که دنیا به دلم زده، خاموش شود
بگو دوست میشوی
تا هوس دست انداختن من از سر دنیا برود.
میدانم که اگر نخواهی با من دوست شوی، به زبان نمیآوری
چون میدانی که اگر بگویی با من دوست نمیشوی
صدای قهقهۀ دنیا چنان سر به فلک میگذارد که مرا خواهد کشت.
تو دلسوزتر از این حرفهایی!
شبت بخیر دلسوز من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
••✾ @modafehh ✾••
وضو قبل از خواب و قرائت سوره واقعه رو از یاد نبرید ✨
هدیه ی امشب:⇦۱۴ صلوات برای برادر شهیدمون شهید سیاهکالی
شب خوش🌚
التماس دعا
••✾ @modafehh ✾••
•°🌱
سلام حضرت آرامش، مهدی جان
در این آشفته بازار دلواپسی ، یاد شماست که آراممان می کند ، امیدمان می دهد و زنده مان می دارد ...
اگر پناهگاه امنِ مهر شما نبود چگونه از هجوم فتنه های پیاپی در امان بودیم ؟ چگونه اینهمه غم را تاب می آوردیم؟ ...
شکر خدا که شما را داریم ...
اللهم عجل لولیک الفرج الآن والساعه
••✾ @modafehh ✾••
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد)
شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد)
••✾ @modafehh ✾••
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
• 💞✨• يكى از دوستان مى گفت: با يك كت پاره نماز مى خواندم. يك مرتبه زنگ منزل به صدا درآمد، تا فهم
• 🦋✨•
عوامل حواس پرتی در نماز
در جایی مهمانی بودم صاحبخانه به نماز ایستاد. پسرش در حال تماشای تلویزیون بود. پدرش سرفه کرد.
من گفتم : «پسر جان پدرت در حال نماز خواندن است. صدای تلویزیون حواسش را پرت کرده و الان هم که سرفه کرد یعنی خواست بفهماند که تلویزیون را خاموش کنید.»
پسر گفت: «نه آقا! پدرم دوتا سرفه کرد، منظورش این بود که بزنم کانال دو. الان فیلم مورد علاقه شروع میشود!!»
یکی از عوامل حواس پرتی، نماز خواندن در محیط شلوغ است. تصاویر تلویزیون، صدای رادیو، گریه کودک، صدای بازی و... بچه ها حواس نمازگزار را به خود مشغول میسازد.
هر چه این عوامل را حذف کنیم حضور قلب بیشتری در نماز خواهیم داشت🌱
📚 هشت گام تا حضور قلب / اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۱۱۵
#نماز
#نماز_اول_وقت
••✾ @modafehh ✾••