eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
سَلامْ ميدَهَمُ و دِلْخُوشَمْ كِه فَرمُوديدْ ؛ هَر آنکِه دَر دِلِ خُودْ یادِ ماسْت، زَائِرِ ماست…! صَلی اَللهُ عَلیکْ یا ح س ی ن…♥ @modafehh
سہ شنبہ: نـاهار :باقـر العلـوم؛ امام مــحمد باقـر ( درود خدا بـر او بـاد ) شـام: شیخ الائمہ؛ امـام صادق ( درود خـدا بـر او بـاد) ═✧❁🌷 @modafehh 🌷❁✧═
دیگه داریم به اذان نزدیک میشیم🌝 بریم برا نماز . . . 🌼 از نوع اول وقت . . . 🌼التماس دعا فرج
امام‌جواد(علیه‌السلام): هر که به غیر خدا رو کند خداوند او را به همان واگذارد. @modafehh
💚🍃 همه‌ی ملأ اعلی و همه‌ی خوبان خدا عاشق نمازند. وقتی یک جوان در خلوت به نماز می‌ایستد، همه‌ی آن‌ها به او توجه می‌کنند. @modafehh
بهشت روی زمین(گلزار شهدا)🌹 دعاگویتان هستیم🌸🍃👇
با خنده اومد طرفم ... زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر ... زن گرفتم به همه پز بدم تا چشم هاشون در بیاد که زن های خودشون به زور هزار قلم آرایش، شبیه تو هم نمیشن... دوباره رفت توی اتاق ... این بار قدرت حرکت کردن نداشتم که دنبالش برم ... راستی یه دستم توی صورتت ببر ... اینطوری بی هیچی هم زیاد جالب نیست ... همچین که چشم هاشون بزنه بیرون... دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... یه سال تموم خون دل خورده بودم اما حالا کارش به جایی رسیده بود که می خواست من رو جلوی بقیه، نما نما کنه ... همون طور که به دیوار تکیه داده بودم، چند لحظه چشم هام رو بستم ..... پشت سر هم حرف می زد اما دیگه گوش نمی کردم ... خدایا! خودت گفتی اطاعت از همسر تا جایی درسته که گناه نباشه ... اما از اینجا دیگه گناهه ... دیگه قدرت صبر کردن و لبخند زدن ندارم ... من قدرت اصلاح شوهرم رو ندارم ... چشم هام رو باز کردم و رفتم توی اتاق ... بدون اینکه حرفی بزنم و خیلی جدی ... کت و شلوار رو برداشتم و زدم به چوب لباسی و روش کاور کشیدم ... برگشت سمتم ... -چکار می کنی آنیتا؟ ... مگه بهت نگفتم این رو بپوش؟ ... چرا گفتی ...... منم شنیدم ... تو همون روز اول دیدی من چطور آدمی بودم ..... من همینم . نمی دونم امل یعنی چی .. خوبه یا بد ... اما می دونم، هرگز حاضر نمیشم این طوری لباس بپوشم ... آرایش کنم و بیام بین دوست های تو .. و با اون زن ها که مثل .. فاحشه های اروپایی آرایش می کنن؛ رفت و آمد کنم ... حسابی جا خورده بود ... باورش نمی شد ... داشتم برای اولین بار باهاش مخالفت می کردم... گریه ام گرفته بود ... همه چیز رو تحمل کردم ... همه چیز رو ... اما دیگه این یکی رو نمی تونم ... دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم... چند لحظه با تعجب بهم نگاه کرد .... هنوز توی شوک بود... ادامه دارد... @modafehh
عزیزان همراه وضو یادتون نرهــ 🦋 حلالمون کنید 🤲 دعامون کنید 🍃 شبتون کربلایی🌷 یاعلی 👋
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند | ... فرزند و عیال و خانمان را چه کند | ... دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے | ... دیوانه تو هر دو جهان را چه کند | ... 🌙•┄❁ قرار‌ هر شب‌ ما ❁┄•🌙 فرستادن پنج بہ نیت سلامتی و تعجیل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ♥️شهید حمید سیاهکالی مرادی♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکسته است یا ساکِنِ کَرْبَلآءَ @modafehh
چــهارشنبہ: ناهار : بابـ الحوائج؛امام کاظـــم (درود خدا بر او باد) شـام :شـمس الشـموس ؛امام رضا(درود خـدا بر او باد) ═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
04 Jahad ba Nafs 1395 Ghom.MP3
5.76M
🔈 📚 📣 جلسه چهارم * واجبات و وظایف چشم * ایمان و اعمال جوارح * چشم بستن واجب است نه نگاه نکردن * جنبه ایمانی تکالیف الهی * یکی از سخت‌ترین بخش‌های قرآن * نهی و امر به دست * "صله رحم وظیفه دست است" به چه معناست؟ @modafehh
# اکنون مزار شهدا کنار مادر و پدرشهید عزیز دعاگویتان هستیم🌹💚👇
💕خب امروز روز هاس خاص ترین چپ دست دنیا دست خدا برسرماست رهبــــــــــرماست.😍 @modafehh
-وخدایۍکه‌دࢪاین‌نزدیکی‌میزندلبخندۍ به‌تمام‌گࢪه‌هایۍکه‌تصوࢪدارم همگۍکۅرشدند...🍃 -الأَمل-(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#داستان_تمام_زندگی_من #قسمت_سیزدهم با خنده اومد طرفم ... زن بور اروپایی نگرفتم که بره لای چادر ...
اوه اوه ... خانم رو نگاه کن ... خوبه عکس های کنار دریات رو خودم دیدم ... یه تازه مسلمون از پاپ کاتولیک تر شده ... بزار یه چند سال از ایمان آوردنت بگذره بعد ادای مرجع تقلید از خودت در بیار ... چند بدم از بالای منبر بیای پایین؟... می فهمی چی داری میگی؟ .. شاید من تازه مسلمونم اما حداقل به همون چیزی که بلدم عمل می کنم با عصبانیت اومد سمتم ... -پیاده شو با هم بریم ... فکر کردی دو بار نماز خوندي آدم شدی؟ ... دهنت رو باز می کنی به هر کسی هر چی بخوای میگی؟ . خودت قبل از من با چند نفر بودی؟... من قبل از آشنایی با تو مسلمان شدم .... همون موقع هم ... محکم خوابوند توی گوشم ... همون موقع چی مریم مقدس؟ ... صورتم گر گرفته بود ... نفسم به شماره افتاده بود ... صدام بریده بریده در می اومد... -به من اهانت می کنی، بکن ... فحش میدی، میزنی .. اشکالی نداره ... اما این اسم مقدس تر از اونه که بهش اهانت کنی ... هنوز نفسم بالا نیومده بود و دل دل می زدم ... من به همسر دوست هات اهانت نکردم ... تو خودت اروپا بودی ..... من فقط گفتم آرایش اونها ... این بار محکم تر زد توی گوشم .... پرت شدم روی زمین ...| -این زر زر ها مال توی اروپایی نیست ... من اگه می خواستم این چرت ها رو بشنوم می رفتم از قم زن می گرفتم این رو گفت از خونه زد بیرون... دلم سوخته بود و از درون له شده بودم ... عشق و صبر تمام این سال های من، ریز ریز شده بود ... تازه فهمیده بودم علت ازدواجش با من، علاقه نبود ... می خواست به همه فخر بفروشه ... همون طور که فخر مدرکش رو که از کشور من گرفته بود به همه می فروخت ... می خواست پز بده که به زن خارجی داره... ادامه دارد... @modafehh
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#داستان_تمام_زندگی_من #قسمت_چهاردهم اوه اوه ... خانم رو نگاه کن ... خوبه عکس های کنار دریات رو خود
باورم نمی شد ... تازه تمام اون کارها، حرف ها و رفتارهاش برام مفهوم پیدا کرده بود ... تازه قسمت های گمشده این پازل رو پیدا کرده بودم ... و بدتر از همه ... به گذشته من هم اهانت کرد ... شاید جامعه ما، از هر حیث آزاد بود ... اما در بین ما هم هنجارهای اخلاقی وجود داشت ... هنجارهایی که من به تک تکش پایبند بودم... با صدای بلند وسط خونه گریه می کردم ... به حدی دلم سوخته بود و شخصیتم شکسته شده بود که خارج از تحمل من بود... گریه می کردم و با خدا حرف می زدم ... خدایا! من غریبم ... تنها توی کشوری که هیچ جایی برای رفتن ندارم ...... اسیر دست آدمی که بویی از محبت و انسانیت نبرده ... خدایا! تو رو به عزیزترین و پاک ترین بندگانت قسم میدم؛ کمکم کن... کمی آروم تر شدم . اومدم از جا بلند بشم که درد شدیدی توی شکمم پیچید ... اونقدر که قدرت تكان خوردن رو ازم گرفت ... به زحمت خودم رو به تلفن رسوندم ...... هر چقدر به متین زنگ زدم جواب نداد ..... چاره ای نبود .... به پدرش زنگ زدم پدر و مادرش سراسیمه اومدن ..... با زحمت لباس کمکم کردن، پوشیدم و رفتیم بیمارستان... بعد از معانیه ... دکتر با لبخند گفت... ماه های اول بارداری واقعا مهمه ..... باید خیلی مراقبش باشید ...... استرس و ناراحتی اصلا خوب نیست ... البته همین شوک و فشار باعث شده زودتر متوجه بارداری بشیم... پس از این فرصت استفاده کنید و... پدر و مادر متین خیلی خوشحال شدن ... اما من، نه ... بهتره بگم بیشتر گیج بودم ... من عاشق بچه بودم ولی اضافه شدن به بچه به زندگی ما فقط شرایط رو بدتر می کرد ... حدود ساعت ۱ بود که رسیدیم خونه ... در رو که باز کردم، متین با صدای بلند گفت ... وقتی مودبانه میگم فاحشه ای بهت برمی خوره ... ادامه دارد... @modafehh
♥️ سوخت در آتش و زد شعله به جانش هر شب هر ڪه با آرزوی ڪرب و بلا خوابش برد 🌹 @modafehh
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند | ... فرزند و عیال و خانمان را چه کند | ... دیوانه کنے هر دو جهانش بخشے | ... دیوانه تو هر دو جهان را چه کند | ... 🌙•┄❁ قرار‌ هر شب‌ ما ❁┄•🌙 فرستادن پنج بہ نیت سلامتی و تعجیل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر ♥️شهید حمید سیاهکالی مرادی♥️