••
میگفت : از هیئت اومدی بیرون
چشمت بھ نامحرم خورد
سرت رو ننداختی پایین ؛
باختی !
+راست میگفت ؛)
#بچههیئتی
@modafehh
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این شبها که تو هیئت سینه میزنید شب عهد و پیمانه!
ڪربلایی رفتن آسان ... ڪربلایے ماندن سخته
#حسین_یکتا
🌷🌹🌷🌹
@modafehh
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_سی_و_دوم
-یه پیشنهاد دو طرفه است؟ ... یا باید باشم یا کلا ...؟ ... دارید چنین حرفی رو به من می زنید؟ ...
و می دیدید؟...
شما حقیقتا زیرک هستید . از این زندگی خسته نشدید؟... -اگر منظورتون شستن توالت هاست ... نه ...... من کشورم و مردمش رو دوست دارم . اما پیش از اون که یه لهستانی باشم به مسلمانم ...
و توی قلبم گفتم...
"قبل از اینکه رئیس جمهور لهستان، رهبر من باشه ... رهبر من جای دیگه است" ... در اون لحظات ... تازه علت ترس اون مردها رو از دژهای اسلام و ایران درک می کردم ... یک لهستانی در سرزمین خودش ... اما تبدیل به مرز و دیوارهای اون دژ شده بود....
سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم..
آیا این دو با هم منافات داره؟...
-دولتی که بیشترین آزادی و ارتباط رو دو قرن گذشته با یهودی ها داشته ... و محدودیت زیادی رو برای مسلمان ها... جایی برای یه مسلمان توی سیستم اون هست؟ ...
پیشنهاد من، بیش از اون که سیاسی باشه؛ کاری بود... محکم توی چشم هاش نگاه کردم... -یعنی من اشتباه می کنم؟ ... لبخند کوتاهی زد ...
برعکس خانم کوتزینگه .. اشتباه نمی کنید ... اما من به وطن پرست كاتولیكم .. و فقط لهستان، عظمتش، پیشرفت و مردمش برام مهمن . و اگر این پیشنهاد رو نپذیرید؛ شما رو سرزنش نمی کنم ...
از جاش بلند شد ... رفت سمت پدرم و باهاش دست داد ...
از دیدار شما خیلی خوشحال شدم قربان ... شما دختر فوق العاده ای رو تربیت کردید...
مادرم تا در خروجی بدرقه اش کرد ... از جا بلند شدم و دنبالش رفتم توی حیاط...
ادامه دارد . . .
#داستان_تمام_زندگی_من
#قسمت_سی_و_سوم
من به کار کردن توی رشته خودم علاقه دارم ..... اما مثل یه آدم عادی ... نه جایی که هر لحظه، در معرض تهمت و سوء ظن باشم ... و نتونم شب با آرامش بخوابم ... و هر روز با خودم بگم، می تونه آخرین روز من باشه... چند روز بعد، داشتم روی پیشنهادهای کاری فکر می کردم... بعضی هاش واقعا جالب بود .... ولی از طرفی دلهره زیادی هم داشتم... زنگ زدم قم . ازشون خواستم برام استخاره كنن . بین اونها، گزینه ای خوب بود که از همه کمتر بهش توجه داشتم...
آیات نجات حضرت یوسف از زندان بود ...
II
"گفت: از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی امین و درستکار میباشي" ... تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ... مورد توجه و احترام همه قرار گرفته بودم .... با تمام وجود زحمت می
کشیدم ..
حال پدرم هم بهتر می شد .... دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت ... همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن ... متین می خواد آرتا رو ازم بگیره ... دوباره ازدواج کرده بود ... تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم ... تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت ... اما حالا ... اشک چشمم بند نمی اومد ... هر شب تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم ... صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار ...
سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم ... تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده اون روز حالم خیلی خراب بود ... رفتم مرخصی بگیرم ..... علت درخواستم رو پرسید ... منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم... نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم ... ازم پرسید پشیمون نیستی؟ ... عمیق، توی فکر فرو رفتم ..... تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد ... اسلام آوردنم ... ازدواجم ... فرارم ..... وعده های رنگارنگ اون غریبه ها ... کارگری کردنم و ... نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم...
ادامه دارد . . .
هر گِره را پنجہهاے ڪوچکش وا مےڪند
صبح محشر با خدا در عرش غوغا مےڪند
حڪم بخشش بر محبّان #علے را #فاطمہ
با پَر گهـوارهے #شـشماهہ اجرا مےڪند
#باب_الحوائج
#همراهان_زهــــــــرایے
#شبتون_حسیـــــــــنے
@modafehh
{به نام خدایی که مهربانیش بی انتهاست.}🕊☘
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
↻ به حشر هم که
↻ برانی مرا زِ خویش هنوز
↻ از اینکه نام تو بردم؛
↻ به تو بدهکارم
#صبحتون_حسینی【♥️】
@modafehh
••
"کشتینجاتاباعبداللهعلیهالسلام"
پذیراۍ هر دلی هست
گنهکار و بیگناه
هرکی جا بمونھ
تقصیر از ارباب مهربانی نیست
تقصیر از خود ماست
در این دنیای پر آشوب
آرامش میخواهی
سوار بر "کشتینجات" شو! :)
@modafehh
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
┅═══✼ @modafehh ✼═══┅