•🌤🌱•
صبحاسټوآهدوروبـرمراگرفتہاسټ
باراناشڪچشمتـرمراگرفتہاسټ
اربابجانسلام،ببیندوریازشما
آتشحوالےجگـرمراگرفتہاسټ...💔
#صلےاللہعلیڪیااباعبدلله🍃
@modafehh
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد)
شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد)
┅═══✼ @modafehh ✼═══┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد فروغی
🌷 درمان همه دردها و معدن همه شادی ها خداست خداست خداست!
#نماز_اول_وقت
@modafehh
"شہـدای مدافع حرم"
با یک تیــــر
دو نشــــان زدند!
هم عباس صفت
مدافع حرم #عمـه_سادات شدند
هم حسین وار
مدافع حریم دین جد سادات..✨
#شهید_قدرت_الله_عبودی
@modafehh
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
❗️❗️ مسابــقه ❗️❗️ مهلت شرکت تو مسابقه ... از امروز تا جمعه ( ساعت ۲۰:۰۰ ) به قید قرعه به یه نفر
دوستان عزیز ، هدایای مسابقه بیشتر شد ...
سه تسبیح متبرک به مزار یادبود شهید ابراهیم هادی ( در بهشت زهرا تهران ) و شهید احمد پلارک (شهید عطری) به قید قرعه
و
خوندن زیارت عاشورا به نیابت از تمام افرادی که تو مسابقه شرکت میکنن در کنار مزار شهید حمید سیاهکالی ....
.
وَاَنْتَ مُقيلُ عَثْرَتي،
وَلَوْلا سَتْرُكَ اِيّايَ لَكُنْتُ
مِنَ الْمَفْضُوحينَ
و ناديده گيرنده لغزشم تويی
و اگر پرده پوشیات بر من نبود،
من از رسواشدگان بودم..
#دعایعرفه
#آخدا
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هشتاد_یک
بانو... من حتی مردی ام کهبدون تو توان
زندگی کردن ندارد. تو بال پرواز من بودی
بانو، اما کسی هست که ایمانش را از تو
خواهد داشت!
بانو.. نکند به ایمانت َغره شوی که به
مویی بند است.
آیه بانو... من تمام روزهایی را که کنارت
زندگی کرده ام را عاشقانه به خاطر
سپرده ام، نترس از تنهایی بانو! نترس از
نبود من بانو!
کسی هست که نگاهش را به امانتم
دوخته و امانتدار خوبی هم هست؛ اگر
مادرم غم در دلت نشاند، بر من ببخش...
ببخش بانو، مادر است و دلشکسته،
رفتن پدر کمرش را خم کرده بود. نبود
من درد بر درد کهنه اش گذاشته است.
وصیت اموالم را به پدرت سپردهام.هیچ
در دنیا ندارم و داشته هایم برای مردی
که نیازمند ایمان تو است بانو... مواظب
خودت، دخترکم باش!
حلالم کن که تنهایت گذاشته ام! تو را
اول به خدا و بعد به او میسپارم!
بعد از من زندگی کن و زندگی ببخش!
تو آیه ی زیبای خدایی! من در انتظارت
هستم و به امید دیدار دوباره ات چشم
به راه میمانم.
همسفر نیمه راهت سید مهدی علوی
آیه نامه را خواند و اشک ریخت...
نامه را خواند و نفس زد... "در خوابت
چه دیده ای که مرا رها کردی؟ آن َمرد
کیست که مرا به دستش سپردی؟
َتو که میدانی تا دنیا دنیاست تو مرد منی
در آن خواب چه دیده ای مرد؟"
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هشتاد_دوم
رها: خودم میومدم،لازم نبود اینهمه راه
رو بیای!
صدرا: خودمم میخواستم حاج علی رو
ببینم؛ بالاخره مراسم هفتم بود دیگه،
ارمیا رو هم دیدم نمیدونستم اونا هم از
بچه های تیپ شصت و پنجن!
انگار همکار سید مهدی بودن، همدوره و
همرزم بودن.
رها در جایش جابهجا شد:
_همکارای سید مهدی برای همه مراسمها
اومدن، فردا هم تو مرکزشون مراسم
دارن؛ آیه گفت با حاج علی میاد فردا تا
به مراسم برسه.
صدرا سری تکان داد و سکوت کرد. رها
در جایش جابه جا شد:
_ببخشید این مدت باعث زحمت شما
شدم، نامزدتون خیلی ناراحت شدن؟
صدرا: به خاطر نبودم ناراحت نبود، چون
با تو بودم ناراحت شد و قهر کرد؛ شدم
مثل این مردای دو زنه، هیچوقت فکر
نمیکردم منم بشم مثل اون مردایی که
دوتا زن دارن و هیچ جایی تو زندگی
هیچکدومشون ندارن.
همه جا متهمم، کلی به خاطر این قهر
کردنش پول خرج کردم.
پوزخندی به یاد رویا زد:
_شما زنها عجیبید، تا وقتی براتون پول
خرج کنن، براتون فرق نداره زن چندمید،
مهم نیست شوهرتون اخلاق داره یا نه،
اصلامهم نیست آدمه یامرِد خوشاخلاق
مهربوِن باشه
پول نداشته باش؛ براش تره هم خرد
نمیکنن!
رها: اینجوری نیست، شاید بعضی آدما
اینجوری باشن که اونم زن و مرد نداره؛
َمادیات براشون مهمه؛
پول چیز بدی نیست و بودنش تو زندگی
الزامه، اما بعضیا پول رو اساس زندگی
میدونن!
این اشتباه میتونه زندگیها رو نابود کنه.
عده ای هم هستن که کنار همسرشون کار
میکنن و زندگی رو کنار هم باهمهسختی
هاش میسازن!
مهم اینه که ما از کدوم دسته ایم و
همسرمون رو از کدوم دسته انتخاب
میکنیم.
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
•••:
.
.
روضه میخوانم ولی مستور در لفّافهها
از مدینه دلخورم،از کوچههایش بیشتر
#شبتون_حسینی✨
@modafehh
بسم رب المهدی ...🌿
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با شهادت ببر مرا !
إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ
باورم نمیشه منو آرزو به دل بذاری . . .
#مناجات_شعبانیه
#دلنوشته🌸
دلم یک گوشه دنج میخواهد
شبیه همینجا ، که بنشینم رو به روی
شما و چشم هایم خیره شود
به چشم هایی که آرامش از آنها میبارد
و گوش هایم پر شود از
صدای موسیقیِ روایت فتح #آوینی
و پرواز کنم در خیالم در کنار شما ؛
در آسمان #شهادت!
.
#به_ما_رحم_کن
.
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هشتاد_سوم
صدرا: یه عده ی دیگه هستن که جزء
دسته ی دوم هستن اما وسط راه خسته
میشن و ترجیح میدن برن جزء دسته ی
اول!
رها: شاید اینجوری باشه اما زنهای زیادی
تو کشور ما هستن که با بی پولی و بدیها
وتمام مشکالت همسرشون،باز همخانواده
رو حفظ کردن؛ حتی عشقشون رو هم از
خانواده دریغ نمیکنن!
صدرا: تو جزء کدوم دسته ای؟
رها: من در اون شرایط زندگی نمیکنم!
صدرا: تو الان همسر منی، جزء کدوم
دسته ای؟
رها دهانش تلخ شد:
_من خدمتکارم، اومدم تو خونه ی شما
که زجر بکشم... که دل شما خنک بشه،
همسری این نیست، فراتر ازاینحرفاست؛
از رویا خانم بپرسید جزء کدوم دسته
ست.
تلخی کلام رها، دهان صدرا را هم تلخ
کرد. این دختر گاهی چه تلخ میشود!
صدرا: یه کم بخواب، تا برسیم استراحت
کن که برسی خونه وحشت میکنی؛
مامان خیلی ناخوشه، منم که بلد نیستم
کار خونه رو انجام بدم! خونه جای قدم
برداشتن نداره!
خودت تلخ شدی بانو! خودت دهانم را
تلخ کردی بانو! من که از هر دری وارد
میشوم تو زهر به جانم میپاشی!
رها که چشم باز کرد، نزدیک خانه ی زند
بودند. در خانه انگار جنگ به پا شده بود.
رها: اینجا چه خبر بوده؟
صدرا: رویا و شیدا و امیر و احسان اینجا
بودن، احسان که دید تو نیستی شروع
کرد جیغ زدن و وسایل خونه رو به هم
ریختن؛
بعدشم به من گفت تو چه جور مردی
هستی که میذاری زنت از خونه بره
بیرون!
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#پـارٺ_هشتاد_چهار
این حرفو که زد رویا شروع کرد جیغ
زدن و وسایل خونه رو پرتاب کردن
سمت من؛البته نگران نشو، من جا خالی
دادم!
رها سری به افسوس برایش تکان داد و
بدون تامل مشغول کار شد. فکر کردن به
رویا و کارهایش برای او خوب نبود!
کارهایش که تمام شد، نیمه شب شده
بود. شام را آماده کرد. خانم زند که
پشت میز نشست رها را خطاب قرار داد:
_چرا اینقدر دیر برگشتی؟ اینجا خونهی
بابات نیست که هر وقت میخوای میری و
میای!
صدرا وارد آشپزخانه شد:
_من که بهتون گفتم، اونجا شرایط خوب
نبود، من گذاشتم باشه.
خانم زند: اینجا هم شرایط خوب نبود!
صدرا: مادر جان، تمومش کن! اون با
اجازه ی من رفته، اگه کسی رو میخواید
که سرزنشش کنید، اون منم، چون هر بار
از من خودم بهش گفتم بمونه اونجا،رها
بشین با ما شام بخور!
خانم زند اعتراضی کرد:
_صدرا! چی میگی؟ من با قاتل پسرم سر
یه سفره؟!
صدرا توضیح داد:
_برادر رها باعث مرگ سینا شده، رها
قربانی تصمیم اشتباهه عموئه، از
معصومه چه خبر؟ نمیخواد برگرده
خونه؟
رها هنوز ایستاده بود.
خانم زند: نزدیک وضع حملشه، پیش
مادرش باشه بهتره!
صدرا: آره خب! حاال کی برمیگرده؟
تصمیمش چیه؟ همینجا زندگی میکنه؟
رها... تو چرا هنوز ننشستی؟
خانم زند: اون سر میز نمیشینه! هنوز
تصمیم نگرفته کجا زندگی کنه، میگه
اینجا پر از خاطراته و نمیتونه تحمل کنه،
حالش بد میشه!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
هر نفسی که فـرو می رود ،
با نام حسین
مُمِد حیات است
و چون بر می آید، با نام حسین
مُفرح ذات ...
پس بر هر نفسی
دو روضه نهفته است
و بر هر روضه،
اشکی واجب ...
نفس بی یاد تو ننگ است
يااباعبدالله❤️
#شبتون_حسیـــــــــنے🌙
@modafehh
بسم الله الرحمن الرحیم...🌿
اللهم صل علی محمدو آل محمد و عجل فرجهم
#السلام_حضرٺ_عشق❤️
گفتـند عــطا نمےشود… اما شد
بخشیده خطا نمےشود… اما شد
گفتند بہ این حسین حسین گفتنها
درد تو دوا نمےشود… اما شد
#حضرت_عشق❣
#صبحٺون_حسینۍ 🌤
#حسینجانم🦋
@modafehh