خاطره ای از حمید آقا🌱✉
نماز باصفا میخوند.تو اتاق ارام و تاریک نماز میخوند سجدهای طولانی داشت دل از نماز نمیکند😔ادبش عالی بود صداش هیچ وقت بلند نبود مهربان بود همه چیز رو برای همه میخواست جز خودمون...مثلا اگه مغازه نزدیک خونه بسته بود سعی میکرد خرید نکنه و صبر کنه تا مغازه باز بشه چون میگفت همسایه هست و حق داره گردنمون😔😔😔هیچ کس دست خالی از منزل ما نمیرفت اگه تقاضای کمک میکرد😔مزار شهدا میرفت و حسابی با شهدا درد و دل میکرد😔هر کس بهش ظلم هم میکرد باز با اخلاق و احترام باهاش برخورد میکرد😔به مال حلال اهمیت میداد😔مراقب حق الناس بود مثلا از چراغ قرمز رد نمیشد تا ماشین ترمز کنه و باعث اصطحلاک ترمز بشه و بشه حق الناس
مثل شهید باشیم🥀
شهید میشویم
#کانال_رسمی_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
Γ🌱••
<🍂🧡>
ـ ـ ـ ـ❥︎
روۍکاغذبنویسید:
حسد،بخل،بدخواهۍ،تنبلۍ،بدبینۍو . .
ماھِرمضانفرصتۍاستکھیکۍیکۍ
اینبیمارۍهارا،ازبینببریم !
- مقاممعظمرهبرۍ」❀
ـ ـ ـ ـ❥︎
••| #عـآرفـآنھ
••| #أمٰانِھۡ
↳⸽ °•○●@modafehh ●○•°
•| انتخابات۱۴۰۰|•
-رایمیدی؟
+نه! اصلااا! مگهدیوونهام؟!😳
-چراخب؟
+رایبدمکهدوبارهاینهشتسالتکراربشه؟
-خبچراسعینمیکنیبارایدادندرست، آیندهخوبیبسازی؟!
+یهباررایدادمنتیجشوهمدیدم...!😏
ترجیحمیدمرایندمکهبرایخرابکاریاشونحرصنخورم!😒🙄
.
.
.
.
《راینمیدهم!》
همیندوکلمهشدهتوجیحبرایرهاکردنآیندهکشور!
بهخاطراشتباهیکهدرگذشتهپیشاومد، همهمیخواناینپایسمیروازتهقطعکنن!
نهعزیزم!
راهشایننیست!
بهجایقطعپا، بایددرمانشکرد!
بایداینبار باانتخابفرداصلح، کاریکنیمکهحتیاینهشتسالهمجبرانبشه...
البتهاگهخودمونبخوایمویاریکنیم!!!
✍🏻ح.م
#روشنگری
#انتخابات
#من_رای_میدهم
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
گویند جواز ڪربلا دسٺ رضاسٺ
شاهے ڪہ تجلّیگہِ الطاف خداسٺ
جایے ڪه براٺ ڪربلا مے گیرند💔
آنجابہیقینپنجره فولاد رضاسٺ✨
#السلام_علیک_یا_سلطان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی💛
°•○●@modafehh ●○•°
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_هشتاد_نـه
چشماتو باز کن آیه، من میرم! مثل تمام روزایی که نخواستی باشم و رفتم! آیه من تو عمرم هیچ چیزی نداشتم، من به نداشتن عادت دارم؛
زینب بهت احتیاج داره! من نباشم تو خوب میشی، آیه میشی، ستون میشی، سقف میشی... من باشم میشکنی آیه!
سرش را روی تخت کنار آیه گذاشت و قطره ی دیگری اشک از چشمانش فروریخت. دستی روی شانه اش نشست. سرش را که بلند کرد محمد را
دید:
_آیه بیشتر از هر وقتی بهت نیاز داره! اینکه میبینی دیگه اون آیه ای نیست که روز اول دیدی، برای اینه که تکیه گاه داره! برای اینه که وقت
کرده ضعیف باشه، برای اینه که تازه داره درداش رو بروز میده... بذار داد بزنه، بذار گریه کنه، بذار ضعیف باشه، بذار زخماش سر باز کنن؛ اگه این
زخما درمان نشه روزای بدی در انتظارشه! آیه بهت نیازداره... زن برادرم بهت نیاز داره که داد میزنه میگه برو! بهت نیاز داره و میخواد باشی!
اینو منی بهت میگم که دوازده ساله میشناسمش؛ اینو رها میگه که دکتره، سایه میگه که دکتره؛ ارمیا شونه خالی نکن. شونه خالی کنی آیه
میشکنه! مطمئنش کن که هستی! مطمئنش کن که میمونی... که دوستشون داری!
ارمیا: دوستشون دارم، مگه میشه آیه رو دوست نداشت؟ مگه میشه زینب رو دوست نداشت؟
**************************
فردای آن روز ارمیا، آیه و زینبش را مرخص کرد و همراه محمد به خانه ی حاج یوسفی رفتند.
آیه گفت:
_بازم اینجا؟ چرا از اینجا نمیریم؟
ارمیا با تمام محبتی که در دل داشت به همسرش نگاه کرد:
⏪ #ادامہ_دارد...
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_نـــــود
_دیروز تا دیروقت همه بیمارستان بودن و از بس نگران شماها بودن که به ذهنشونم نرسید کار دیگه ای هم دارن! آخر شب به زور فرستادمشون
که استراحت کنن و تازه یادشون اومد.
الان میریم ساک و چمدونا رو برمیداریم و میریم یه مهمانسرا نزدیک حرم اتاق میگیریم! خوبه بانو؟
آیه دستی به سر دخترکش که در خواب بود کشید و گفت:
_به خاطر دیروز ببخشید!
ارمیا لبخند زد... محمد لبخند زد... آیه هنوز نگاهش به دخترکش بود:
ِ _نمیدونم چرا داد زدم؛ نمیدونم چرا اونجا پیش زینب اونجوری کردم. یادم میافتم دوست دارم بمیرم!
ارمیا ابرو در هم کشید:
_اینجوری نگو؛ خدا نکنه! دیروزم تقصیر تو نبود.
فشارای زیادی رو تحمل میکردی؛ طبیعیه یه جایی کم بیاری، من هستم... همیشه هستم! داد
بزنی هستم... گریه کنی هستم، بغض کنی هستم، بترسی هستم، بخندی هستم... همیشه هستم بانو!
لبخند کمرنگی روی لبهای آیه نشست. تو که ناراحت نمیشوی سیدمهدی؟ تو که تنهایی آیه را نمیخواهی؟ تو که لبخند آیه را دوست داری!
ارمیا که زینب را غرق در خواب به درون خانه حاج یوسفی برد، آیه و محمد پشت سرش قصد داخل شدن داشتند که صدای داد و فریادی را از
کوچه ی کناری شنیدند. نگران به هم نگاهی انداخته و به سمت کوچه دویدند... چند قدم بیشتر نبود اما آیه با دردی که صورتش را جمع کرده بود دست روی قلبش گذاشت. دختری چادری در میان زنانی که او را میزدند ناله میکرد.
محمد داد زد:
_اینجا چه خبره؟
زنها مکث کرده و نگاهی به محمد و آیه انداختند. یکی از زنان چیزی از دیوار برداشت و بقیه کنار رفتند. یکی از زنان صورت دختر را گرفت و ...
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
#شبتون_شهدایـی🍃
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:🌹
بر شما باد به #نماز_شب اگرچه يك ركعت باشد، زيرا نماز شب انسان را از گناه باز مى دارد، و خشم پروردگار را (نسبت به انسان) خاموش مى كند و سوزش آتش را در قيامت از انسان دفع مى كند.🍃🌹🍃
#التماس_دعای_فرج🌱
یاعلی مدد
°•○●@modafehh ●○•°
سر صبح بردن نام #حسین﴿علیه السلام ﴾ بن علے
میچسبد !
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ،
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ🌱
•°
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
°•○●@modafehh●○•°
☆∞🦋∞☆
امام سجاد(ع):
نشانہهاے مومن در پنج چیز استـــــ :
_پرهیزگارے در خلوتـــــ
_صدقہ در حالتـــــ نیازمندے
_شڪیبایے هنگام مصیبتـــــ
_بردبارے هنگام خشم
_راستگویے هنگام ترس
#حدیثـــــ🌿
°•○●@modafehh●○•°
دعای روز شانزدهم ماه رمضان🌱
اللَّهُمَّ وَفِّقْنِي فِيهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ، وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مُرَافَقَةَ الْأَشْرَارِ، وَ آوِنِي فِيهِ بِرَحْمَتِكَ إِلَى [فِي ] دَارِ الْقَرَارِ، بِإِلَهِيَّتِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.
خدایا مرا در این ماه به همراهی و همسویی با نیکان توفیق ده، و از همنشینی با بدان دور بدار، و به حق رحمتت به خانه آرامش جایم ده، به پرستیدگی ات ای پرستیده جهانیان.
°•○●@modafehh ●○•°
🌿•| #تلنگــرانه |•
یک عمر فکر میکردیم فکر گناه ، گناه نیست
امان از جهل ...😓
🌿وَلَٰكِنْ يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ ۗ🌿
🍃خداوند به آنچه در دل دارید شمارا #مواخذه خواهد کرد..🍃
(بقرهــ225)
ılı.ı. ʝơıŋ➘ lıl.l
°•○●@modafehh●○•°
#تلنگࢪانـه
قرار بود شہید شه...🕊
یہ تك نگاه انداخت به نامحرم
پرونده اش رفت آخر لیست...💔
#حیفنیس...؟!
@modafehh
[وَالْحَمْدُلِلَّهِالَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لاَذَنْبَ لِی،فَرَبِّی أَحْمَدُ شَیْءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی
خدا را سپاس که بر من بردباری میکند تا آنجا که گویی مرا گناهی نیست!
پروردگارم ستودهترین موجود نزد من بوده♥️ و به ستایش من سزاوارتر است؛
•ابوحمزه ثمالی
#مهربانم
#چشمهایترابستهایتابدیهایمنرانبینی
#وحالآنکهمنباچشمانبازهم
#خوبیهایتورانمیبینم
@modafehh
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_نــود_یک
محمد دوید.
قبل از آنکه محمد به دختر بینوا برسد، صدای جیغ دختر و افتادن دبه ی خالی و دویدن زنها و محمدی که فریاد میزد:
_آب بیارید... آب!
**************************
آیه به همراه ارمیا و محمد و سایه روی نیمکتهای بیمارستان نشسته بودند که مرد سبزپوشی از مردا ها نزدیک شد.
محمد بلند شده و به مرد نزدیک شد و مدتی صحبت کردند.
سایه گفت:
_مطمئنی مریم بود؟
آیه: آره مطمئنم!
ارمیا: باید به حاج یوسفی زنگ بزنم!
بلند شد و کمی آن طرف تر مشغول صحبت با تلفن شد. محمد که برگشت گفت:
_عجب سفری شد این سفر!
سایه: وضعش چطور بود محمد؟
ِ مقابلش دوخت محمد آهی کشید و نگاهش را به دیوار :
_خیلی بد... اسیدی که پاشیدن روش خیلی قوی نیست اما پوستش رو داغون کرده! امیدوارم آسیبها به حداقل رسیده باشه!
آیه: آخه چرا باهاش اینکارو کردن؟
محمد: نمیدونم.
ارمیا کنار آیه نشست:
_حاجی و زنش دارن میان؛ مسیحم همراهشونه، تازه داشت چشماش رنگ عشق میگرفت، این چه مصیبتی بود؟
آیه با تعجب به ارمیا نگاه کرد:
_آقا مسیح؟ مریم؟ اونکه تازه دیدتش!
ارمیا لبخند تلخی زد: .......
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_دوم
#قسمـت_نــود_دو
_مگه مهمه که چقدر کسی رو میشناسی؟ آدم درست که مقابلت قراربگیره، دلت از سر به زیری در میاد. مسیح هم عین من تو نگاه اول فهمید
میخواد... نگاهش رنگ گرفت، اما فرصت نکرد، فرصت نکرد عاشقی کنه!
سایه: مریم هنوز زندهستا! چرا فرصت نکرد؟
محمد: حواست هست سایه؟ تو صورت اون دختر اسید پاشیدن!
سایه اخم کرد:
_بله! حواسم هست؛ اگه عاشق باشه بهش کمک میکنه و میتونن با هم زندگی کنن!
محمد: مسیح تازه اون دختر رو دیده، عشقش عمق نداره، اون تازه ازش خوشش اومده؛ زن زندگی دیده و دلش خواسته!
سایه: اما اگه بخواد من کمکشون میکنم!
ارمیا: مسیح حقشه که یه زندگی خوب داشته باشه!
آیه: مگه مریم نمیتونه یک زندگی خوب بهش بده!
ارمیا: اگه مسیح بخواد تا ته دنیا کنارشم که به هم برسن؛ اگه مسیح بخواد همه کاری میکنم!
آیه: باید صبر کنیم دکترش بیاد؛ آقا مسیح هم توی این چند روز مشخص میشه.
ارمیا: اگه خدایی نکرده این اتفاق برای تو میافتاد من بازم تو ازدواج باهات شک نمیکردم آیه!
مسیح هم برادر منه، نیمهی گم شدهش رو پیدا
کرده، ولش نمیکنه؛ باید به فکر بهترین دکترا باشیم، محمد پرسوجو کن و ببین اگه لازمه ببریمش تهران!
محمد :به خاطر مسیح؟
ارمیا: این بهخاطر خود دخترهست. یکی نیاز به کمک داره و من قصدندارم تنهاش بذارم، شما رو نمیدونم!
⏪ #ادامہ_دارد
@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
🌷بســـم الله الࢪحمـٰن الࢪحیـــم🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...🌱
❣ #سلام_امام_زمانم❣
اول هر سپیده
سلام امام زمانم
صبح در کوچه های ما
منتظر خندهی توست
وقت آن است
که خورشید مجدد باشی ...
سلام خورشیــد عالم تابم
🌹تعجیل در فرج #پنج صلوات🌹
╔══•°🌹°•══╗
@modafehh
╚══════╝
دعای روز هفدهم #ماه_مبارك_رمضان 🌿
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
╔══•°🌹°•══╗
@modafehh
╚══════╝
○•°💞✨°•○
خداوندا ما را تۅفیق بہ #نماز_اول_وقت ، به همان شیـۅه ای که دوستانت (اولیـــٰاء خدا) به ما دستــوࢪ داده اند که #نماز بگزاریم عنـٰایټ فرما ، که در نتیجه به همان درڪ لذت معنوۍ و منافع عملێ که خـداوند برای بندگان مخلــــص خود محفوظ داشتـہ ، در زندگۍ این دنیـــا و جهان آخــــرٺ برسیم..
آمیــــن
╔══•°🌹°•══╗
@modafehh
╚══════╝
#شهیدانه🍃
•°مے گفت:
✨چـــــــٰادر یادگاࢪ حضرت زهــــرا(سلاماللهعلیها) است
•°ایمان یک زن وقتے کامل مے شود
✨که حجاب را ڪامل رعایت ڪند...
#شہید_ابراهیم_هادی
#یادشھیدباصلوات
#یازینب 🍃🌹
╔══•°🌹°•══╗
@modafehh
╚══════╝