📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_سیزدهم
دختر آیه، متین و با حجب و حیا بود، آرام و صبور بود. بر خلتف کودکی های پر شیطنتش، دختری شده بود پر از نجابت مادرش! وارث آیه، وارث ارمیا و وارث سیدمهدی بود و رسم وارث بودن را خوب بلد بود.
******************
احسان از آمدن این همسایه های جدید معذب شد. در حالی که زمان کمی را در خانه بود، اما خود را غریبه ای میان جمعشان میدید.
به صدرا گفت: فکر کنم بهتر باشه من برگردم خونه.
صدرا به کارش ادامه داد: خسته ای؟ خب برو بالا استراحت کن.
احسان: نه، منظورم برگشت به خونه امیر هست.
صدرا اخم کرده، عینکش را از چشم برداشت: چرا؟
احسان: دیگه خیلی مزاحم شدن. تمام زحمت های من با رهایی هستش. دیگه خیلی شرمنده ام. هر وقت میام خونه رو مرتب کرده و لباسهامو شسته و اتو کرده تو کمد گذاشته. خودش سرکار میره، شما و پسرا هم هستید الانم که مادرش و بچه ها اومدن. من شدم بار اضافه.
صدرا: رها بودنت رو دوست داره. هر شب میگه خداروشکر احسان اینجاست و خیالم راحته! در ثانی، امیر خونه رو فروخت.
احسان شوکه شد: فروخت؟
صدرا به صندلی تکیه داد: آره. فروخت. داره ازدواج میکنه. گفت دوست نداره دوباره به این خونه و خاطرات شیدا برگرده.
احسان: ازدواج؟ با کی؟
صدرا از ندانستن شانه ای بالاانداخت و گفت: نمیدونم. دیگه هم حرف رفتن رو نزن. تو پسر منی. الانم برو پیش بچه ها که فردا دادگاه مهمی دارم.
احسان بلند شد و شب بخیری گفت و رفت.صدرا وارد خانه شد و با صدای بلند گفت: مهدی! مهدی کجایی؟ بدو بیا!
⏪ #ادامہ_دارد...
📝 @modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
۱۶ شهریور ۱۴۰۰
📗📙📗
📙📗
📗
༻﷽༺
#فصـل_چهارم
#قسمـت_چهاردهم
مهدی و محسن و ایلیا، از اتاق خارج شدند و سلام کردند. چشمان صدرا از شادی برق میزد. رو به مهدی گفت: مادرت فردا آزاد میشه.
مهدی با ناباوری پرسید: چطور؟ رضایت داد؟
صدرا گفت: نه! یک شاهد پیدا شد. اون روز خدمتکاری که هفتگی میرفت، خونه بود. بعد از افتادن بچه، رامین میرسه و اونو مرخص میکنه.
زن بیچاره وقتی فهمید مادرت این همه وقت زندان هست، خیلی ناراحت شد. این چند وقت درگیرش بودم. امروز حکم رو گرفتم. فردا صبح
میریم دنبالش زندان.
مهدی به سمت صدرا میدود و او را در آغوش میگرد. صدرا پدر بود و پدری میکرد برای برادرزاده عزیزش، یادگار برادرش.
مهدی: عاشقتم بابا!
صدرا محکم تر او را بغل کرد: فقط بخاطر تو. بخاطرت کوه رو هم جا به جا میکنم.
مهدی از آغوشش بیرون آمد: حالاکجا میره؟
صدرا خودش را روی مبل انداخت و گفت: مادرت خیلی سختی کشید. با انتخاب اشتباهش، هم زندگی تو رو خراب کرد، هم خودش رو! گفت
میخواد دادخواست طالق بده تو خونه پدریش زندگی کند. میخواد تو هم بری با اون زندگی کنی!
مهدی اخم کرد: من نمیخوام برم.
به سمت اتاقش رفت و در را بست.
محسن گفت: من نمیخوام داداشم بره.
صدرا چشمانش را بست و گفت: منم نمیخوام بره. اما این تصمیم رو خودش باید بگیره. امیدوارم رفتن رو انتخاب نکنه. رها بدون مهدی دق
میکنه.
ایلیا کنار صدرا نشست: عمو!
صدرا چشمانش را باز کرد و با لبخند به ایلیا نگاه کرد: جان عمو؟
⏪ #ادامہ_دارد...
📝@modafehh
📗
📙📗
📗📙📗
۱۶ شهریور ۱۴۰۰
#جانمحسیݩ❤️
باهمین سوز که دارم بنویسید حسین
هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین
هر که پرسید چهدارد مگر از دار جهان
همهی دار و ندارم بنویسید حسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۶ شهریور ۱۴۰۰
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
#سلام_امام_زمانم❤️
زمیڹ بہار را بہانہ ميڪند،
و زنده ميشود...
و مڹ براے زندگي
تو را بہانہ ميڪنم
و چشمـانم را ڪہ هر صبــح
براے زودتر دیدنت،
بیـدار ميشوند.
سلام بہانہ زندگيام طلوع ڪڹ🌸
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
چهارشنبه:
ناهار: امام کاظم (درود خدا بر او باد )
شام: امام رضا (درود خدا بر او باد)
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
"نماز اول ماه رو چطور بخونیم؟؟🤔
امروز اول ماه ِ صفر ست
نماز اول ماه و صدقه را فراموش نکنیم
🌺 نماز اول ماه دو رکعت است:
رکعت اول: سوره حمد و سی بار سوره توحید
رکعت دوم: سوره حمد و سی بار سوره قدر
#التماسدعافراوان
+هر چه به او نزدیک تر
آرامشمون بیشتر!
@modafehh
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
"نماز اول ماه رو چطور بخونیم؟؟🤔 امروز اول ماه ِ صفر ست نماز اول ماه و صدقه را فراموش نکنیم 🌺 نماز
#اعمالماهصفر🌖
۱- خواندننمازاولماهدورکعت:
(دررکعتاولبعدازحمدسیمرتبهسورهقلهواللهاحد
دررکعتدومبعدازحمدسیمرتبهسورهقدربعدازنمازصدقهدهد.)
۲- خوانده ایندعاروزی۱۰مرتبه:
" یَا شَدِیدَ الْقُوَى وَ یَا شَدِیدَ الْمِحَالِ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُ یَا عَزِیزُذَلَّتْبِعَظَمَتِکَ جَمِیعُ خَلْقِکَفَاکْفِنِی شَرَّ خَلْقِکَ
یَا مُحْسِنُ یَا مُجْمِلُ یَا مُنْعِمُ یَا مُفْضِلُ یَا لا إِلَهَ اِلّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَوَ صَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. "
۳- روزسومنمازیداردبهایننحو:
(دورکعتدررکعتاولسورهحمدوسورهفتح
ودررکعتدومحمدوتوحید.
بعدازنمازصدمرتبهصلوات،
صدمرتبهبگوید: اللهمالعنآلابیسفیان
وصدمرتبهاستغفار کند.)
۴-صدقهدادنوامروزوهمدرطولماهمطلوباست.
#التماسدعا 🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
#معرفی_کتاب📚
"رنجمقدس"🖇
قسمتےازکتاب"رنجمقدس":
نمیدانم چگونه از کنار شهدای گمنام بلند میشوم تا بروم پیش داییای که همیشه وقتی علی لبخند میزند، یاد او میافتم. کنار مزار دایی که میرسم، انگار شانهای پیدا کردهام تا سر روی آن بگذارم. دوباره گریهام میگیرد. مادر هم با من آرام گریه میکند. میدانم به خاطر دل من است که بیتاب است، و الا رنج دنیا که تقدیر نوشتهاش بوده و هست و آنقدر هم با رضایت در آغوش گرفته که دنیا اگر انسان بود، حتما دست در گردن مادر، عکس یادگاری جهانی میگرفت.
آوار میشوم کنار مزار. دیگر برایم مهم نیست چادرم خاکی شود و اتویش بههم بخورد. رنگ دنیا کاملا پاک شده و حالا ماتِ مات است. قبلا گاهی فکر میکردم سبز است. یک وقتی آبی آسمانی بود...
صفحه³¹²
بهقلم✍🏻"نرجسشکوریانفرد"🌱
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
لبخند بزن و امید داشته باش! ッ
#خدا زمين را گِرد آفريد تا به انسان بگوید همان لحظه كه فكر میكنی به آخر دنيا رسيدهای درست در نقطهیِ آغاز هستی💙🌎
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۷ شهریور ۱۴۰۰
•|کانالرسمیشهیدحاجحمید سیاهکالی مرادی |•
[💍💕] #ازدواج مانع فعالیت در راهخدا نیست! جوانانی که مشغول کاری در راه خدا هستند، باگرفتن همسر، با ا
「🌿♥️•••」
.⭑
یکبسیجۍهمممکناستدربرهہاۍ
دچارترسیاتردیدشود!
اماهیچگاه
دچاربنبستنمۍشود!-'🌱
-حضرتعشق
#رهبرانه
#بسیجی
شهیدحمیدسیاهکالیمرادی
۱۷ شهریور ۱۴۰۰