eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.6هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون: @modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh @khaleghiii
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق هیاتی بار رو بذار زمین... بار رو بگیر روشونه‌هات اصحاب‌ُ شو نشے ! میشے ...! @modafehh
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
نایب زیاره شما عزیزان در امامزاده حسین(ع) که مزار شهیدحمید مجاور این امامزاده می باشد @modafehh
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 وجعلنا 》 🖇و جعلنا خوندم … پام تا ته روی پدال گاز بود … ویراژ می‌دادم و می‌رفتم … 💢حق با اون بود … جاده پر بود از لاشه ماشین‌های سوخته…بدن‌های سوخته و تکه تکه شده … آتیش دشمن وحشتناک بود … چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود … 🔹تازه منظورش رو می‌فهمیدم … وقتی گفت … دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن … واضح گرا می‌دادن… آتیش🔥 خیلی دقیق بود … 🔸باورم نمی‌شد … توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو … 🍃تا چشم کار می‌کرد … شهید بود و شهید 🌹… بعضی‌ها روی همدیگه افتاده بودن … با چشم‌های پر اشک فقط نگاه می‌کردم … دیگه هیچی نمی فهمیدم … صدای سوت خمپاره‌ها رو نمی‌شنیدم … دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می‌زدن … 🔻چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم … بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می‌گشتم … 🌷غرق در خون … تکه تکه و پاره پاره … بعضی‌ها بی‌دست… بی‌پا … بی‌سر … بعضی‌ها با بدن‌های سوراخ و پهلوهای دریده … هر تیکه از بدن یکی‌شون یه طرف افتاده بود … تعبیر خوابم رو به چشم می‌دیدم … 😭🌹 🔻بالاخره پیداش کردم … به سینه افتاده بود روی خاک …چرخوندمش … هنوز زنده بود … به زحمت و بی‌رمق، پلک‌هاش حرکت می‌کرد … سینه‌اش سوراخ سوراخ و غرق خون … از بینی و دهنش، خون می‌جوشید … با هر نفسش حباب خون می‌ترکید و سینه‌اش می‌پرید … 😭😭 🌺چشمش که بهم افتاد … لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد … با اون شرایط … هنوز می‌خندید … ▫️زمان برای من متوقف شده بود … 💢سرش رو چرخوند … چشم‌هاش پر از اشک شد … محو تصویری که من نمی‌دیدم … لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد … آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم … پرش‌های سینه‌اش آرام‌تر می‌شد … آرام آرام … آرام‌تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش …خوابیده بود … 🍃✨ 💢 پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا … علی‌الخصوص شهدای گمنام … و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره‌های وجودشان … سوختند و چشم از دنیا بستند … صلوات …📿 🔻ان شاء الله به حرمت صلوات … ادامه دهنده راه شهدا باشیم … نه سربار اسلام … ✍ ادامه دارد ... @modafehh •┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
بسم رب الشهداء. . ‌.🌷
۱۵ بهمن ۱۳۹۸
روے دیوار هر ڪوچه‌اے ڪه نگاه مےڪنے عڪس یه رو زدن اماچند نفراز آدماے این شهر دلشون رو زدن←به نام ... یاعلے(ع)ڪه بگـویـی خوشـان دستت رامیـگیرند♥️ @modafehh
۱۵ بهمن ۱۳۹۸
🔸" حدیـــــثِ روز ".... پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند: اللّهمّ اجعلنی من الّذین إدا أحسنوا استبشروا و إذا أساؤا استغفروا؛ خدایا مرا از جمله کسانى قرار ده که وقتى نیکى کنند، خوشحال می شوند و وقتى بد کنند، آمرزش مى طلبند. 📚نهج الفصاحه @modafehh
۱۵ بهمن ۱۳۹۸
۱۵ بهمن ۱۳۹۸
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 بر می‌گردم 》 🖇وجودم آتش گرفته بود … می‌سوختم و ضجه می‌زدم … محکم علی رو توی بغل گرفته بودم … صدای ناله‌های من بین سوت خمپاره‌ها گم می‌شد … 🔻از جا بلند شدم … بین جنازه شهدا … علی رو روی زمین می‌کشیدم … بدنم قدرت و توان نداشت … هر قدم که علی رو می‌کشیدم … محکم روی زمین می‌افتادم … تمام دست و پام زخم شده بود … دوباره بلند می‌شدم و سمت ماشین می‌کشیدمش … آخرین بار که افتادم … چشمم به یه مجروح افتاد … 💔 🔸علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش … بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن … هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن … تا حرکتشون می‌دادم… ناله درد، فضا رو پر می‌کرد … 🔹دیگه جا نبود … مجروح‌ها رو روی همدیگه می‌گذاشتم … با این امید … که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن … نفس کشیدن با جراحت و خونریزی … اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه … 😔 🚑آمبولانس دیگه جا نداشت … چند لحظه کوتاه … ایستادم و محو علی شدم … 🍀کشیدمش بیرون … پیشونیش رو بوسیدم … برمی‌گردم علی جان❤️ … برمی گردم دنبالت … و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس … 🚑 ✍ ادامه دارد ... @modafehh •┈┈•✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈•
۱۵ بهمن ۱۳۹۸