باور دارم
یکی از همین صبح ها
که بی هوا و خسته چشم باز کنم
بوی نرگس در همه عالم دمیده است...
سلام،امام زمانم...آمدن برازنده ی توست🌸🍃
@modafehh
اے #شـــღــید
غرق شده ے وادے دنیایم
با من بگو چگونہ #عاشقےڪردے
ڪہ خدا تو را براےخودش برد
اے #شـــღــید دستم را بگیر
تا سجده ام را #عاشقانہ جان دهم
#شهیدمدافع_حرم_شهید_حمید_مرادی
@modafehh
#اكنون_مزار_شهدا
دعاگويتان هستيم🌷
@modafehh
[اِنَّ النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلّٰا ما رَحِمَ رَبّی]
این نفس امانِ مرا بریده،
مگر اینکه خودت رحم کنی به حالِ من..🌿
#دعای_روز_سهشنبه
@modafehh
.
اگر تمام انتظارهایمان
برای آدمها و هزار تا
موضوع دیگر را
یک جا جمع و
برای تو دعا میکردیم
برای آمدنت..,
ظهور کرده بودی..
اینروزها میفهمیم
چقدر تو را میخواهیم
چقدر زندگی به
زلف شما گره خورده
برگرد آقا..
مضطر شدیم..!
#سهشنبههایمهدوی
#شرحعشقما..
@modafehh
تنها میان داعش - نسخه موبایل.pdf
1.07M
📚 داستان #تنها_میان_داعش
رمانی #عاشقانه با ماجرای حضور #سردار_سلیمانی در محاصره داعش و نجات مردم آمرلی در عراق❤️👆
🌺هدیه مدیریت کانال به شما🌺
#لطفا_در_خانه_بمانیم🙏
@modafehh
.
چشمت به نامحرم می افتد
اگر خوشت نیاید که مریضی..!
اما اگر خوشت آمد..،
فوراً چشمت را ببند
و سرت را پایین بینداز و بگو..
یا خَیرَ حَبیبٍ و مَحبوبْ..
| شیخ رجبعلی خیاط |
#پامنـبری
#یکمیادبگیریم..
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته👇
#قسمتــــ_سیوششم۳۶🔻🔻
👈 این داستان⇦《با من سخن بگو》
❣✨اوایل به حس ها و چیزهایی که به دلم می افتاد بی اعتنا بودم ... اما کم کم حواسم بهشون جمع شد ... دقیق تر از چیزی بودن که بشه روشون چشم بست ... و بهشون توجه نکرد ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم یعنی چی؟ ... با هر کسی هم که صحبت می کردم بی نتیجه بود ... اگر مسخره ام نمی کرد ... جواب درستی هم به دستم نمی رسید ...
و در نهایت ... جوابم رو از میان صحبت های یه هادی دیگه پیدا کردم ... بدون اینکه سوال من رو بدونه ... داشت سخنرانی می کرد ...☺️
- اینطور نیست که خدا فقط با پیامبرش صحبت کنه 👌... نزول وحی و هم کلامی با فرشته وحی ... فقط مختص پیامبران و حضرت زهرا و حضرت مریم بوده ... اما قلب انسان جایگاه خداست ❤️... جایی که شیطان اجازه نزدیک شدن بهش رو نداره ... مگه اینکه خود انسان ... بهش اجازه ورود بده ... قلب جایگاه خداست ... و اگر شخصی سعی کنه وجودش رو برای خدا خالص کنه ... این جاده دو طرفه است ... خدا رو که در قلبت راه بدی ... این رابطه شروع بشه و به پیش بره... قلبت❤️ که لایق بشه ... اون وقت دیگه امر عجیبی نیست... خدا به قلبت الهام می کنه و #هدایتت می کنه ... و شیطان مثل قبل ... با خطواتش حمله می کنه ...
خیابان خلوت ... داشتم رد می شدم ... وسط گل کاری ... همین که اومدم پام رو بزارم طرف دیگه و از گل کاری خارج شم ... به قوی ترین شکل ممکن گفت ... بایست ...🌸🌼
💠از شوک و ناگهانی بودن این حالت ... ناخودآگاه پاهام خشک شد ... و ماشین با سرعت عجیبی ... مثل برق از کنارم رد شد ... به حدی نزدیک ... که آینه بغلش محکم خورد توی دست چپم ... و چند هفته رفت توی گچ ...😢
این آخرین باری بود که شک کردم ... بین توهم و واقعیت ... بین الهام و خطوات ... اما ترس اینکه روزی به جای الهام ... درگیر خطوات بشم ... هنوز هم با منه ... مرزهای باریک اونها... و گاهی درک تفاوتش به باریکی یک موست🌷
اما اون روز ... رسیدیم #مشهد ... مادبزرگم با همون لبخند همیشه اومد دم در ... بقیه جلوتر از من ... بهش که رسیدم... تمام ذوق و لبخندم کور شد ...
اون حس ... تلخ ترین کلام عمرم رو به زبان آورد ...💐✨
ــــــ~~ــــــ~~ــــــ~~ــــــ~~ــ
#ادامــــــــه_دارد....🌸
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_ سی و هفتم ۳۷
👈این داستان⇦ 《 تلخ ترین عید 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▫️توی در خشک شدم ... و مادربزرگم مبهوت که چرا یهو حالتم... صد و هشتاد درجه تغییر کرد ... چشم هایی که از شادی می درخشید ... منتظر تکانی بود ... تا کنترل اشک از اختیارم خارج بشه ... و سرازیر بشه ...😭
- چی شدی مادر؟ ...
خودم رو پرت کردم توی بغلش ...
- هیچی ... دلم برات خیلی تنگ شده بود بی بی ...💔
بی حس و حال بود ... تا تکان می خورد دنبالش می دویدم... تلخ ترین عید عمرم ... به سخت ترین شکل ممکن می گذشت ... بقیه غرق شادی و عید دیدنی و خوشگذرانی ... من ... چشم ها👀 و پاهام ... همه جا دنبال بی بی ...
اون حس ... چیزهایی بهم می گفت ... که دلم نمی خواست باور کنم ...▪️
عید به آخر می رسید ... و عین همیشه ... یازده فروردین ... وقت برگشت بود ...🗓
پدر ... دو سه بار سرم تشر زد ...
- وسایل رو ببر توی ماشین 🚙 ... مگه با تو نیستم؟ ...
اما پای من به رفتن نبود👣 ... توی راه ... تمام مدت ... بی اختیار از چشم هام اشک می بارید😭 ... و پدرم ... باز هم مسخره ام می کرد ...
- چته عین زن های بچه مرده ... یه ریز داری گریه می کنی ...❓
دل توی دلم نبود ... خرداد و امتحاناتش تموم بشه ... و دوباره برگردیم مشهد ...✨🍃
هفته ای چند بار زنگ می زدم و احوال بی بی رو می پرسیدم📞 ... تا اینکه بالاخره کارنامه ها رو دادن ...
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ 🍃💠🍃
@modafehh
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
💝 #سلام_پدر_مهربانم💝
ای بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من سلام
آقاجانم بیا و اذان عشــق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....»را فریاد کن...
چشم انتظار ماندهام
من سر خوشم از لذت این چشم به راهی
و چشم انتظار میمانم ...
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@modafehh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آدمها را
بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی
دوست بدار
کاری که خدا با تو میکند!🍃
#خدایمبهمنیاددادهکه........؟
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
چهارشنبه ها
ناهار☀️: باب الحوائج ، امام کاظم (درود خدا بر او باد )
شام🌙: شمش الشموس ، امام رضا (درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
#دلنوشته.......
آی بعضی ها ...
چه ساده #دلربایی میکنی !
آی بعضی ها ...
یه سوال ؟
چه کرده ای که انقد در #دل خدا جا باز کرده ای ؟
آن زمان که بر مزار #شهدا میرفتی حرف مگویت با انان چه بود که #دعایشان در حقت اجابت شد ؟
#شب ها که سر بر بالین میگذاشتی چگونه از خدایت دل می ربودی که تاب دوریت را نیاورد ؟
آی بعضی ها ...
#دلم گرفته ... میدانی از چه ؟ از مثل تو نبودن از اسیر #دل بودن ! دلی که نه در بند یار که در بند دیگریست ...
#اصلا این #دل که دل نیست !
به درد #صاحبش هم نمی خورد چه برسد به یار ...
#بعضی ها ... به حال دلم دعا میکنی ؟
دلم هوای #خوب بودن دارد، هوای آسمان، ابرها، نسیم ، هوس عطر نفس یار ..
آی بعضی ها !
❣شهید ❣راه یار به حال دل غربت زده ام دعا کن ... دعا
@modafehh
✅ بله تقوا پیشه کنید چون با رعایت قوانین الهی و انجام آن است که میتوانید به فیض شهادت نائل شوید 👇
📛 نه با حرف و ادعا❗️
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
@modafehh
.
[وَ اِلے غیرِڪَ فَلاتَڪِلنے]
.
»خدایا . . .!
مرا بہ غیر از خودتـ
بہ ڪسے واگذار نڪنـ«
@modafehh
دلم دوباره كنارِ تو گريه ميخواهد
كه گريه بر درِ باب الجواد اثردارد
كنارِ پنجره فولادِ تو كسى میگفت
كه قبلِ گفتن حاجت خودش خبر دارد
#چهار_شنبه_های_امام_رضایی♥️
#دلتنگتم......
@modafehh
قسمت 10 .mp3
5.21M
#بشنوید
🔊نمایشنامه #یادت_باشد 0️⃣1️⃣
💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر
⏰مدت زمان: 05:18 دقیقه
@modafehh
💕خاطره ای از حمید آقا💕
اگه یه وقت مهمون داشتیم و نزدیک ترین مغازه به خونه بسته بود،جای دیگه نمیرفت برای خرید!!!!میگفت این بنده خدا به گردن ما حق داره!!!حق همسایه رو باید بجا بیاریم و از ایشون وسیله بخریم چون نزدیک منزل ما هستن...بعد از شهادتش هر وقت بخوام برای نذری چیزی بخرم نگاه میکنم و نزدیک ترین رو به مزار شهدا انتخاب میکنم که حق همسایگی همسرمو به جا بیارم
💓💓💓💓💓
❣ @modafehh ❣
💓💓💓💓💓
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمت_سیوهشتم۳۸
👈این داستان⇦《می مانم》
🌼دیگه همه بی حس و حالی بی بی رو فهمیده بودن ... دایی... مادرم رو کشید کنار ...
🌸- بردیمش دکتر ... آزمایش داد ... جواب آزمایش ها اصلا خوب نیست ... نمونه برداری هم کردن ... منتظر جوابیم ...
🌹من، توی اتاق بودم ... اونها پشت در ... نمی دونستن کسی توی اتاقه ...
همون جا موندم ... حالم خیلی گرفته و خراب بود ... توی تاریکی ... یه گوشه نشسته بودم و گریه می کردم ...
نتیجه نمونه برداری هم اومد ... دکتر گفته بود ... بهتره بهش دست نزنن ... سرعت رشدش زیاده و بدخیم ... در واقع کار زیادی نمی شد انجام داد ... فقط به درد و ناراحتی هاش اضافه می شد ...
🍁مادرم توی حال خودش نبود ... همه بچه ها رو بردن خونه خاله ... تا اونجا ساکت باشه و بزرگ ترها دور هم جمع بشن... تصمیم گیری کنن ...
🌼برای اولین بار محکم ایستادم و گفتم نمیرم ... همیشه مسئولیت نگهداری و مراقب از بچه ها با من بود ...
🌸- تو دقیقی ... مسئولیت پذیری ... حواست پی بازیگوشی و ... نیست ...
🌷اما این بار ... هیچ کدوم از این حرف ها ... من رو به رفتن راضی نمی کرد ... تیرماه تموم شده بود ... و بحث خونه مادربزرگ ... خیلی داغ تر از هوا بود ...
خاله معصومه پرستار بود با چند تا بچه ... دایی محسن هم یه جور دیگه درگیر بود و همسرش هفت ماهه ☺️باردار ... و بقیه هم عین ما ... هر کدوم یه شهر دیگه بودن ... و مادربزرگ به مراقبت ویژه نیاز داشت ...
👈دکتر نهایتا ... 6 ماه رو پیش بینی کرده بود ... هم می خواستن کنار مادربزرگ بمونن و ازش مراقبت کنن ... هم شرایط به هیچ کدوم اجازه نمی داد ...
💐حرف هاشون که تموم شد ... هر کدوم با ناراحتی و غصه رفت یه طرف ... زودتر از همه دایی محسن ... که همسرش توی خونه تنها بود ... و خدا بعد از 9 سال ... داشت بهشون بچه می داد ...
❣مادرم رو کشیدم کنار ...
- مامان ... من می مونم ... من این 6 ماه رو کنار بی بی می مونم ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.#ادامــــــــــه_دارد...🌸
@modafehh