eitaa logo
"کنجِ حرم"
271 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• بابا هول هولکی لباس هاش رو پوشید. + پاشو دختر . سریع آماده کن . با تعجب بلند شدم . - منم بیام ؟! به من چه ؟! در حالی که به سمت در می رفت با صدای بلندی داد زد . + بردنش بیمارستان خودتون . به سمت اتاقم دویدم که با مامان روبرو شدم . چشماش قرمز شده بود و خیلی عصبانی بود. به طرف اتاق کاوه رفت و با داد گفت : + ک ... کاوه به خدا قسم اگر برای کامران اتفاقی افتاده باشه شیرم رو حلالت نمی کنم . توی اون لحظه خنده ای کردم . + مگه تو بهش شیر دادی ؟! با شنیدن این حرفم عصبانیتش بیشتر شد و کیفش رو به سمتم پرتاب کرد . در کسری از ثانیه از جلوی چشماش محو شدم و پریدم توی اتاق . سریع یه مانتوی بلند مشکی پوشیدم و چادرم رو توی دستم گرفتم . در حالی که از پله ها پایین می اومدم چادر رو پوشیدم و شماره مرجان رو گرفتم . + ‌بله درخدمتم . - سلام مرجان . مروام . + عا تویی دختر ! خیر باشه ساعت پنج زنگ زدی ؟! یه کیک از توی یخچال برداشتم و توی جیبم هلش دادم . - مرجان پسر خالم کامران رو آوردن بیمارستان . وضعیتش چه جوریه ؟! بابام میگه ضربه مغزی شده . + یک لحظه خانم همتی ! باشه اومدم ... خب میام دیگه ... مروا همتی داره صدام میزنه . کی گفته ضربه مغزی شده ؟ مگه الکیه ! نمی دونم از کی کتک خورده خیلی وضعیت صورتش داغونه ولی سرش شکستگی داره . من رو دارن صدا میزنن ، فعلا . تلفن رو قطع کردم و به سمت ماشین دویدم . - بابا ، بابا . شیشه رو آورد پایین . + بله . در ماشین رو باز کردم و صندلی عقب نشستم . - به مرجان زنگ زدم میگه ضربه مغزی نشده که ... سرش یکم شکسته فقط . چرا اینقدر شلوغش میکنید ؟! بابا عصبانیتش بیشتر شد . + مگه دستم بهت نرسه عباس ! با اون عقل ناقصت ! تک خنده ای کردم و به بیرون خیره شدم . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 •