eitaa logo
"کنجِ حرم"
271 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• - مامان تو رو خدا بگو چی شده ! اشکام سرازیر شد و هق هق هام توی دستام خفه میشدن . بابا ، با داد رو به کاوه گفت : + مُرده یا نمرده ! به عباس زنگ بزن ببین چی میگه ! کاوه موبایلش رو ، به طرفی پرتاب کرد که صد تکه شد ، با عصبانیت روبه مامان گفت : × ببین وقتی میگم خواهر زادت نمک به حرومه بهت بر نخوره ! با گفتن این حرف دوباره مامان اشکاش سرازیر شد . بابا هم با برداشتن کلید ماشین و موبایلش از خونه بیرون رفت . به سمت مامان برگشتم . - مامان میگی چی شده یا نه ؟! برای کامران اتفاقی افتاده ! سعی میکرد نفس بکشه اما نمی تونست . به سمت آشپزخونه دویدم و لیوان آبی براش آوردم . - بیا این رو بخور . لیوان رو به دهنش نزدیک کردم و کم کم بهش آب دادم . نفس راحتی کشید و با دستاش اشک هاش رو پس زد . + ک ... کامران . - مامان بگو دیگه ! کامران چی ! لرزش بدنش بیشتر شد ، اما با این حال گفت : + کاوه با کامران درگیر شده . ک ... کاوه ... دوباره اشکاش سرازیر شد و هق هقش بیشتر شد . شونه هاش رو گرفتم . - میگی چی شده یا نه ! تو که من رو دق دادی ! ‌توی چشمام زل زد . + کاوه با کامران درگیر شده . ی ... یعنی سر مژده بحثشون شده . کلافه گفتم : - خب مادر من این که چیزی نیست ! اینها مثل سگ و گربه به پای هم می پیچن . دو روز دیگه هم یادشون میره . مگه کم دعوا کردن ! با وجود اشک هایی که مدام از چشماش پایین می اومدن ادامه داد : + کاوه ، کامران رو هل داده ، سرش خو ... سرش خورده به میز . هین بلندی کشیدم و دستم رو ، جلوی دهنم گرفتم . - وای خدای من ! ‌مامان بگو که کامران نمُرده. مامان از خواهش میکنم بگو کامران نمُرده ! اصلا کاوه چی کار کرده ؟! رسوندش به بیمارستان یا نه ؟! در همین حین بابا با چهره ای آشفته اومد داخل . + خانوم بلند شو بریم. عباس رسوندش به بیمارستان میگه ضربه مغزی شده . مامان دستاش رو ، روی صورتش کوبید و با یه یا علی از روی مبل بلند شد و به سمت اتاقش دوید . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 •