کانون ادبی مدام
🔰کانون ادبی مُدام دانشگاه قم برگزار میکند: 📽 اکران مستند فریادِ روزها (علامه محمدرضا حکیمی) #ویژه_
📸 گزارش تصویری اکران مستند فریاد روزها
همراه باصحبتهای تهیهکننده مستند، دکتر موحدی
_________________________
کانون ادبی هنری مُدام
🌴 @ModamQom
Ali Moezzi - Bigah (128).mp3
3.99M
وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی
نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی
رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت
کاینتویییاکهخیالست،ازینهردو کدامی؟
روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین
باز دیدم که همان باده ی جامی و مدامی
همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی
همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی
آفتابِ منی افسوس که گرمی دِه غیری!
بامدادِ منی ای وای که روشنگرِ شامی!
خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد
کاش آن دولتِ بیدارِ مرا بود دوامی!
م.سرشک (شفیعی کدکنی)
آهنگ: علی معزی
🌴 @ModamQom
در نخستین ساعت شب، در اطاق چوبیش تنها، زن چینی
در سرش اندیشه های هولناکی دور می گیرد، می اندیشد:
« بردگان ناتوانایی که می سازند دیوار بزرگ شهر را
هر یکی زانان که در زیر آوار زخمه های آتش شلاق داده جان
مرده اش در لای دیوار است پنهان»
آنی از این دلگزا اندیشه ها راه خلاصی را نمی داند زن چینی
او، روانش خسته و رنجور مانده است
با روان خسته اش رنجور می خواند زن چینی،
در نخستین ساعت شب:
ـــ « در نخستین ساعت شب هر کس از بالای ایوانش چراغ اوست
آویزان
همسر هر کس به خانه بازگردیده است الا همسر من
که ز من دور است و در کار است
زیر دیوار بزرگ شهر.»
*
در نخستین ساعت شب، دور از دیدار بسیار آشنا من نیز
در غم ناراحتی های کسانم؛
همچنانی کان زن چینی
بر زبان اندیشه های دلگزایی حرف می راند،
من سرودی آشنا را می کن در گوش
من دمی از فکر بهبودی تنها ماندگان در خانه هاشان نیستم خاموش
و سراسر هیکل دیوارها در پیش چشم التهاب من نمایانند نجلا!
*
در نخستین ساعت شب،
این چراغ رفته را خاموش تر کن
من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی
راهبردم را به خوبی می شناسم، خوب می دانم
من خطوطی را که با ظلمت نوشته اند
وندر آن اندیشه ی دیوارسازان می دهد تصویر
دیرگاهی هست می خوانم.
در بطون عالم اعداد بیمر
در دل تاریکی بیمار
چند رفته سالهای دور و از هم فاصله جسته
که بزور دستهای ما به گرد ما
می روند این بی زبان دیوارها بالا.
زمستان1331
#نيما_يوشيج
🌴 @ModamQom
🔷 عشق و شراب
▪️شعر حافظ سرود عشق و شراب است و شاعر جز با عشق و شراب نمیتواند اندوه زمانهیی را که در فساد و گناه و دروغ و فریب غوطه میخورد فراموش کند. دنیای او مثل دنیای خیام است: بیثبات، و دائم در حال ویرانی. نه در تبسم گل نشان وفا هست نه در نالهٔ بلبل آهنگ امید. انسان هم بر لب بحر فناست و تا چشم بر هم زده است درون ورطه میافتد. در چنین دنیایی که امید و شفقت به دست جور و فتنه تباه میشود کدام رفیقی هست که بهتر از صراحی شراب با انسان یکرو و یکدله باشد؟ از این روست که شاعر برای فراموشی، برای رهایی، و برای آسودگی به شراب روی میآورد و در گیر و دار اندیشههای جانکاه از خود میگریزد و میکوشد تا آنچه را در وجود او مایهٔ دلنگرانی است _مثل یک بار گران یا یک زنجیر سنگین_ به کنار افکند و همچون ابونواس و خیام درد و اندوه بیپایان خود را در امواج شراب فروشوید.
▪️زاهد چنانکه شیوهٔ اوست زبان ملامت میگشاید و طاعت خود را به رخ وی میکشد. این ملامت به گوش رندی که همه چیز خود را به عشق فروخته است بادست. مگر نه آنچه بر سر انسان میرود حکم تقدیر است؟ ملحد البته خطا میکند که با نفی حکمت و عنایت حق، خود را از امیدی که تسلّی و آرام میبخشد محروم میدارد اما کرامت حق _با آن جلال و جبروت که دارد_ نیز عظمتش در آنست که گنهکار مأیوس را در پناه رحمت بگیرد و اگر قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند پس کرامت و عظمت خدا چیست؟ از این روست که حافظ از شیخ و زاهد و فقیه و واعظ که دائم با حدیث هول قیامت انسان را از خداوند دور و نومید میکنند بیزاری میجوید و ریاکاری و دورویی و کوتهنظری آنها را محکوم میکند و حتی جنگ هفتاد و دو ملت را افسانه میشمرد.
▪️️این است حافظ که اندیشه و احساس او درخور شعر عصر ماست، درخور هر عصرست. مثل یک فیلسوف روزگار ما ارزش عقل و علم را به میزان نقد میسنجد و همچون یک عارف دلآگاه امروزی قدر اشراق و شهود را به درست درک میکند. به زاهد ریاکار نیشخند رندانه میزند و به ظالم فریبکار دندان خشم مینماید. در همان حال که با اشک و دعای نیمهشب سر و کار دارد لبخند شک و نگاه حیرت چهرهٔ خوابآلودهاش را ترک نمیکند. مثل خیام در هر قدم نشانهیی از فنا و زوال جهان میبیند و مثل جلالالدین در هر نوا ترانهیی از دنیای جان میشنود. پریشانی و نابسامانی یک دوران خونین گناهآلود امید و نشاط او را سست نمیکند. در انزوا و عزلتی که درین گیر و دار فساد و بیداد به دست میآورد فرصت اندیشه پیدا میکند و سکون خاطری که حتی فقر و مرگ را ناچیز میشمارد روح فسردهٔ او را درین خلوت انزوا روشن میدارد. دل به عشق میسپارد و با طبعی که از نفس فرشتگان هم ملول میشود برای خاطر عشق، قال و مقال عالمی را تحمل میکند.
با کاروان حُلّه، صص ۲۸۱_۲۸۳
استاد عبدالحسین زرّینکوب
🌴 @ModamQom
#رباعیات_امام #فاطی
_
فاطی که به علم فلسفه مینازد
بر علم دگر به آشکارا تازد
ترسم که در این حجاب اکبر، آخر
غافل شود و هستی خود را بازد
*
فاطی تو و ره به کوی دلبر؟ هیهات!
نظّاره گریِّ روی دلبر؟ هیهات!
این راه، رهی نیست که پیمایی تو
جبریل در آن فکنده شهپر، هیهات!
*
فاطی که به قول خویش، اهل نظر است
در فلسفه کوششش بسی بیشتر است
باشد که به خود آید و بیدار شود
داند که چراغ فطرتش در خطر است
*
فاطی که ز من نامه عرفانی خواست
از مورچهای، تخت سلیمانی خواست
گویی نشنیده ما عرفناک از آنک
جبریل از او نفخه رحمانی خواست
*
فاطی که به نور فطرت، آراسته است
از قید حجاب عقل، پیراسته است
گویی که ز بحر نور سلطانی و صدر
این دُرّ یتیم پاک برخاسته است
*
فاطی که به دانشکده ره یافته است
الفاظی چند را به هم بافته است
گویی که به یک دو جمله طوطی وار
سوداگرِ ذاتِ پاکِ نایافته است
*
فاطی، بهسوی دوست سفر باید کرد
از خویشتنِ خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بویِ هستیِ تو داد
دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد
*
خلاصه که فاطی...
شاعر اگر سعدى شیرازى است
بافته هاى من و تو بازى است
*
امام خمینی
..............................................
برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به نامهای که در آذر 1365/ ربیع الاول 1407 تحریر یافته و موضوع آن لزوم توجه به حقایق و پرهیز از استغراق در اصطلاحات و اعتبارات است.
🌴 @ModamQom
کانون ادبی مدام
#رباعیات_امام #فاطی _ فاطی که به علم فلسفه مینازد بر علم دگر به آشکارا تازد ترسم که در این حجاب اک
#پست_موقت
_
تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتی باشد می گذرد ولی بحمدالله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می کند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست.
قربانت، تصدقت، روحالله.
روحالله خمینی
_________________________
پ.ن: دیروز سالگرد ارتحال بود، صبر کردیم کمی بگذرد، بعد نگاهی از بعد دیگری به آن شخصیت داشته باشیم، نامهی ایشان است در سالهای دور به همسرشان؛ شاید برای بزرگواران و دانشجویانی که آشنایی کمتر داشته باشند جالب باشد.
🌴 @ModamQom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مرد همه فن حریف ادبیات و هنر ایران، نادر ابراهیمی
🌴 @ModamQom
ز نقشِ پایِ تو بوی بهار می آید
بیا که جبهه نهم بر زمین و گل چینم...
#بیدلدهلوی
Akhavan_Sales_Chon_Derakhti_پیغام_اخوان_ثالث_دفتر_آخر_شاهنامه.mp3
2.81M
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی
هر چه برگم بود و بارم بود
هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود
هر چه یاد و یادگارم بود
ریخته ست
چون درختی در زمستانم
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست ؟
دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش
با امید روزهای سبز آینده
خواهدم این سوی و آن سو خست ؟
" پیغام "
شعر و دکلمه : #اخوان_ثالث
موسیقی: #مجید_درخشانی
🌴 @ModamQom
الفتکدهٔ انجمنآرایی مستان
در یکدلی از خوشهٔ انگور ببینید
#بیدلدهلوی
پن: دنیا سرشار از رمز و راز است، جهان با تو سخن میگوید، کافیست چشم بگشایی و ببینی. شعر درلابلای دانههای انگور هم هست. فرمود مستان اگرچه پریشان، دریکدلی ولی جمعیتی دارند، شاهدش هم انگور نماد و ذات مستی.
🌴 @ModamQom
#جمعه #تکبیت #صائب_تبریزی
🔺🔺🔺
نمی سازد اجل از گفتگوی عشق خاموشم
من آن طفلم که درس خویش در آدینه میخوانم
🔻🔻🔻
چو طفلان هفتهای یک روز آزادی نمیخواهم
بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را
🔺🔺🔺
چنان به عهدش کسب کمال شیرینست
که روز جمعه ز مکتب نمی روند اطفال
🔺🔺🔺
فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان
من چهسان غافل به پیری از غم فردا شوم؟
🔻🔻🔻
#صائب
🌴@ModamQom
گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است، و یکدست، و باز.
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه فصل، ماه را می شنوند.
پلکان جلو ساختمان،
در فانوس به دست
و در اسراف نسیم،
گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا.
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا.
و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.
🟩
سهراب
از دفترِ حجمِ سبز🌿
🎨 نقاشی اثر سهراب سپهری
🌴 @ModamQom
Location: #Qom_universitè
پشت ساختمان انفرماتیک دانشگاه
🔸🔹🔸🔹🔸
سید حسام الدّین راشدی در تذکره شاعران کشمیر به نقل از کلمات الشّعرا در بارهٔ میرزا صائب می نویسد :
وقتی که با یاران در راهی می گذشت ، سگی نشسته دید . حالت سگ این است که در وقت ایستادن سرنگون و گاهِ نشستن سربلند میشد . مصرعی بدیهه به زبان راند :
«سگِ نشسته، زِ استاده سرفرازتر است»
بعد از آن بی تأمل پیش مصرع رساند:
«شود زِ گوشه نشینی، فزون رعونتِ نفس »
رعونت : خودبینی و تکبر
#صائب_تبریزی
#تذکره_شاعران_کشمیر ج۲ ص۵۲۰
حسام الدّین راشدی
چرا ز سنگِ ملامت شکسته دل باشم؟
که همچو موج ، مرا از شکست بال و پرست
به خود فروشدگان ، فارغند از آشوب
کمند وحدت گرداب، موجهٔ خطرست
نگاه دار گرت چون عقيق آبي هست
که خضر باديهٔ عشق، آتشين جگرست
کدام شاخِ گل امشب گذشت ازين بستان؟
که همچو سبزهٔ خوابيده سرو پی سپرست
چه سود نعمت بسيار تنگ روزی را؟
ز بحر، قطرهٔ آبی وظيفهٔ گهرست
هميشه مي کشد از روي باغبان خجلت
چو سرو و بيد درين باغ هر که بی ثمرست
من و ملازمتِ غم، که دستگاهِ نشاط
ز چشمِ مردم اين روزگار تنگترست
شود ز گوشه نشينی فزون رعونت نفس
سگ نشسته ، ز استاده سرفرازترست
حضور خاطر اگر هست در شکيبايی است
دلي که صبر ندارد هميشه در سفرست
خبر ز درد ندارند بيغمان صائب
وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست
#صائب_تبریزی
🌴 @ModamQom
Hossein monzavi ksd.mp3
5.74M
🔻
...
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمیبُرّیم، ابریم و نمیباریم
من راه تو را بسته تو راه مرا بسته
امّیدِ رهایی نیست وقتی همه دیواریم
...
زنی که صاعقهوار آنک
ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست
که قصد خرمن من دارد
همیشه عشق به مشتاقان
پیام وصل نخواهد داد
که گاه پیرهن یوسف
کنایههای کهن دارد
...
زنی چنین که تویی بیشک
شکوه و رنگ دگر بخشد
به آن تصور دیرینه
که دل ز معنی زن دارد
مگر به صافی گیسویت
هوای خویش بپالایم
دراین فضا که نفس در وی
همیشه طعم لجن دارد
...
شعر و دکلمه: حسین منزوی
🌴 @ModamQom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹موسیقی کلاسیك، آنگونه که باید و شاید شنیده شود، یا بهلفظ درستتر گوش داده شود. موسیقیی که سرشار از معنی باشد، عمیق باشد، حاصل اندیشه و فکری باشد، دیریاب است و همین نکته راز التذاذ آن است، هرچقدر بواسطه آنکه -هنر خوار شد جادوی ارجمند- ذائقه شنیداریمان مبتذلپسند شده باشد و گوشِ سمیعةمان کر، هنوز آوای اصیلی هست که ما را به وجد بیاورد.
🔸معرفی یکی از تاثیرگذارترین و شاخصترین موسیقیهای دورهی باروک در اروپا (قرن ۱۷ و ۱۸م معادل ۱۲ و ۱۳ق) را تماشا میکنید، آلبوم چهارفصل اثر آنتونیو ویوالدی که در آن با موتیفهای گوناگون به توصیف فصلها پرداخته است و هنرش را در پیادهسازی عواطف در قالب نتها به رخ کشیده است. که از لحاظ ساختار و فرم کلی شباهتی با برخی از قصیدههای شعر فارسی دارد که از لحاظ ارتباطات تاریخی آن دوره تطبیق این دو، دور از انتظار نیست.
🔹 مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
براهل وجد و حال در های و هو ببست
(حافظ)
#هنر
🌴 @ModamQom
و نیز گویند: چون ابراهیم گفت مر اسماعیل را: «یا بُنَیَّ إنّی أری فِی المَنامِ انّی أذبَحُکَ (۱۰۲/الصافات)، اسماعیل گفت: «ای پدر، هذا جَزاءُ مَنْ نامَ عَنْ حبیبه، لَوْلَمْ تَنَمْ لَما اُمِرْتش بِذِبْحِ الوَلَدِ.» این جزی آن کس است که بخسبد و از دوست غافل شود اگر نخفتی نفرمودندی که پسر را بباید کشتن. پس خواب تو مر تو را بی پسر گردانید و مرا بی سر. درد من یک ساعته باشد و درد تو همیشه.
کشف المحجوب
هجویری
🔹
و گفت: ابراهیم علیه السلام اسماعیل را گفت: ای پسر در خواب دیدم که ترا قربان همی باید کرد گفت: ای پدر اگر نخفتئی آن خواب ندیدی.
تذکرةالاولیا
ذکر شیخ ابوعلی دقاق
عطار
🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂
رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم!
#میر_نجات_اصفهانی
#عید_قربان_مبارک
🌴 @ModamQom
🔹
...حالا بلند شو، اسماعیل! به بیمارستانها و تیمارستانها و آیندهها
بگذر!
و به گورستانها و اردوگاهها، جنگ است اسماعیل، جنگ است و
اسماعیلها براستی ذبح میشوند
زجر روانم بود که مرا این چنین شطح خوان کرد
ای دیوانه، دیوانهتر از خود، چرا مرده باشی و من ندانسته باشم؟
چرا من زنده باشم و تو مرده باشی؟
جنگ است اسماعیل، جنگ!
...
اسماعیل
رضا براهنی
🌴 @ModamQom