eitaa logo
کانون ادبی مدام
200 دنبال‌کننده
255 عکس
86 ویدیو
10 فایل
💠 کانون ادبی هنری مُدام🔅 🔹️دانشگاه قم🔹️ MDM-UQ 🔸️ 🌴 خیال‌انگیز و شورانگیز، مدام؛ اینجا صدا از ژرفای دل، صحبتی روح‌افزا و بهجت‌انگیز از هنر و ادبیات است، این آیینه‌خانه نامش مدام است... 🔸️ روابط عمومی و ارسال آثار: @Modam_uq دبیر: @NimaShokravi
مشاهده در ایتا
دانلود
الفتکدهٔ انجمن‌آرایی مستان در یکدلی از خوشهٔ انگور ببینید پ‌ن: دنیا سرشار از رمز و راز است، جهان با تو سخن می‌گوید، کافی‌ست چشم بگشایی و ببینی. شعر درلابلای دانه‌های انگور هم هست. فرمود مستان اگرچه پریشان، دریکدلی ولی جمعیتی دارند، شاهدش هم انگور نماد و ذات مستی. 🌴 @ModamQom
خون گشته مرا ز هجر یاران، دیده زین غم شده چون ابر بهاران، دیده گر دست به من زنند می ریزد اشک مانند درخت های باران دیده! قپلان بیک (شاعر گمنام، سبک هندی) 🌴 @ModamQom
🔺🔺🔺 نمی سازد اجل از گفتگوی عشق خاموشم من آن طفلم که درس خویش در آدینه می‌خوانم 🔻🔻🔻 چو طفلان هفته‌ای یک روز آزادی نمی‌خواهم بدل با روز شنبه می کنم آدینه خود را 🔺🔺🔺 چنان به عهدش کسب کمال شیرینست که روز جمعه ز مکتب نمی روند اطفال 🔺🔺🔺 فکر شنبه تلخ دارد جمعه را بر کودکان من چه‌سان غافل به پیری از غم فردا شوم؟ 🔻🔻🔻 🌴@ModamQom
گوش کن، دورترین مرغ جهان می خواند. شب سلیس است، و یکدست، و باز. شمعدانی ها و صدادارترین شاخه فصل، ماه را می شنوند. پلکان جلو ساختمان، در فانوس به دست و در اسراف نسیم، گوش کن، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا. چشم تو زینت تاریکی نیست. پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا. و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد و زمان روی کلوخی بنشیند با تو و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند. پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت: بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است. 🟩 سهراب از دفترِ حجمِ سبز🌿 🎨 نقاشی اثر سهراب سپهری 🌴 @ModamQom
🦚 تَرکِ دنیا و تماشا و تَنعّم گفتیم مِهرْ مُهریست که چون نقشِ حَجَر می‌نرود 🌐 Location: Fars, Shiraz 🌴@ModamQom
Location: پشت ساختمان انفرماتیک دانشگاه 🔸🔹🔸🔹🔸 سید حسام الدّین راشدی در تذکره شاعران کشمیر به نقل از کلمات الشّعرا در بارهٔ میرزا صائب می نویسد : وقتی که با یاران در راهی می گذشت ، سگی نشسته دید . حالت سگ این است که در وقت ایستادن سرنگون و گاهِ نشستن سربلند میشد . مصرعی بدیهه به زبان راند : «سگِ نشسته، زِ استاده سرفرازتر است» بعد از آن بی تأمل پیش مصرع رساند: «شود زِ گوشه نشینی، فزون رعونتِ نفس » رعونت : خودبینی و تکبر ج۲ ص۵۲۰ حسام الدّین راشدی چرا ز سنگِ ملامت شکسته دل باشم؟ که همچو موج ، مرا از شکست بال و پرست به خود فروشدگان ، فارغند از آشوب کمند وحدت گرداب، موجهٔ خطرست نگاه دار گرت چون عقيق آبي هست که خضر باديهٔ عشق، آتشين جگرست کدام شاخِ گل امشب گذشت ازين بستان؟ که همچو سبزهٔ خوابيده سرو پی سپرست چه سود نعمت بسيار تنگ روزی را؟ ز بحر، قطرهٔ آبی وظيفهٔ گهرست هميشه مي کشد از روي باغبان خجلت چو سرو و بيد درين باغ هر که بی ثمرست من و ملازمتِ غم، که دستگاهِ نشاط ز چشمِ مردم اين روزگار تنگترست شود ز گوشه نشينی فزون رعونت نفس سگ نشسته ، ز استاده سرفرازترست حضور خاطر اگر هست در شکيبايی است دلي که صبر ندارد هميشه در سفرست خبر ز درد ندارند بيغمان صائب وگرنه منت صندل بتر ز دردسرست 🌴 @ModamQom
🌸 گل در میان کوره بسی دردسر کشید تا بهر دفع دردسر آخر گلاب شد 🌴 @ModamQom
Hossein monzavi ksd.mp3
5.74M
🔻 ... دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را تیغیم و نمی‌بُرّیم، ابریم و نمی‌باریم من راه تو را بسته تو راه مرا بسته امّیدِ رهایی نیست وقتی همه دیواریم ... زنی که صاعقه‌وار آنک ردای شعله به تن دارد فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد همیشه عشق به مشتاقان پیام وصل نخواهد داد که گاه پیرهن یوسف کنایه‌های کهن دارد ... زنی چنین که تویی بی‌شک شکوه و رنگ دگر بخشد به آن تصور دیرینه که دل ز معنی زن دارد مگر به صافی گیسویت هوای خویش بپالایم دراین فضا که نفس در وی همیشه طعم لجن دارد ... شعر و دکلمه: حسین منزوی 🌴 @ModamQom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹موسیقی کلاسیك، آن‌گونه که باید و شاید شنیده شود، یا به‌لفظ درست‌تر گوش داده شود. موسیقیی که سرشار از معنی باشد، عمیق باشد، حاصل اندیشه و فکری باشد، دیریاب است و همین نکته راز التذاذ آن است، هرچقدر بواسطه آنکه -هنر خوار شد جادوی ارجمند- ذائقه شنیداری‌مان مبتذل‌پسند شده باشد و گوشِ سمیعة‌مان کر، هنوز آوای اصیلی هست که ما را به وجد بیاورد. 🔸معرفی یکی از تاثیرگذارترین و شاخص‌ترین موسیقی‌های دوره‌ی باروک در اروپا (قرن ۱۷ و ۱۸م معادل ۱۲ و ۱۳ق) را تماشا می‌کنید، آلبوم چهارفصل اثر آنتونیو ویوالدی که در آن با موتیف‌های گوناگون به توصیف فصل‌ها پرداخته است و هنرش را در پیاده‌سازی عواطف در قالب نت‌ها به رخ کشیده است. که از لحاظ ساختار و فرم کلی شباهتی با برخی از قصیده‌های شعر فارسی دارد که از لحاظ ارتباطات تاریخی آن دوره تطبیق این دو، دور از انتظار نیست. 🔹 مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع براهل وجد و حال در های و هو ببست (حافظ) 🌴 @ModamQom
خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است ز کارستانِ او یک شمه این است مشو حافظ ز کیدِ زلفش ایمن که دل برد و کنون در بندِ دین است ----- پ.ن: از آنجا که "زلف تو را ز عمر دراز آفریده‌اند" میلیونی می‌ارزد. درطول تاریخ ادب فارسی بلندتر از قصه زلف دیده نشده که هنوز هم ماجرا دارد. 🌴 @ModamQom
و نیز گویند: چون ابراهیم گفت مر اسماعیل را: «یا بُنَیَّ إنّی أری فِی المَنامِ انّی أذبَحُکَ (۱۰۲/الصافات)، اسماعیل گفت: «ای پدر، هذا جَزاءُ مَنْ نامَ عَنْ حبیبه، لَوْلَمْ تَنَمْ لَما اُمِرْتش بِذِبْحِ الوَلَدِ.» این جزی آن کس است که بخسبد و از دوست غافل شود اگر نخفتی نفرمودندی که پسر را بباید کشتن. پس خواب تو مر تو را بی پسر گردانید و مرا بی سر. درد من یک ساعته باشد و درد تو همیشه. کشف المحجوب هجویری 🔹 و گفت: ابراهیم علیه السلام اسماعیل را گفت: ای پسر در خواب دیدم که ترا قربان همی باید کرد گفت: ای پدر اگر نخفتئی آن خواب ندیدی. تذکرة‌الاولیا ذکر شیخ ابوعلی دقاق عطار 🍂🍃🍂🍃🌹🍃🍂🍃🍂 رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم! 🌴 @ModamQom
🔹 ...حالا بلند شو، اسماعیل! به بیمارستان‌ها و تیمارستان‌ها و آینده‌ها بگذر! و به گورستان‌ها و اردوگاه‌ها، جنگ است اسماعیل، جنگ است و اسماعیل‌ها براستی ذبح می‌شوند زجر روانم بود که مرا این چنین شطح خوان کرد ای دیوانه، دیوانه‌تر از خود، چرا مرده باشی و من ندانسته باشم؟ چرا من زنده باشم و تو مرده باشی؟ جنگ است اسماعیل، جنگ! ... اسماعیل رضا براهنی 🌴 @ModamQom
بریده‌ی نامه‌ای از نیما 🌴 @ModamQom
Notes_230630_144819_b1f.pdf
9.49M
🔰 آموزگاران ادبیات و مولفین و نویسندگان کتب آموزشی بخوانند... ❗️آموزش ادبیات و عارضه نزدیک‌بینی 🖋 سامان جواهریان 🌴 @ModamQom
به‌غیر از معنی رنگین که ریزد صائب از کلکت کدامین سحر دیگر رتبه اعجاز می دارد؟ دهم تیر ماه بزرگداشت گرامی باد🍃🌹 🌴 @ModamQom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 🔹 🔸 🔹 🔸 به یک دلْ نه به صد دلْ جان نثارِ عشق می‌کردم اگر می‌داشتم درسینه‌ی خود صد دلِ دیگر... 🔅 شعر و صدا: امیری فیروزکوهی 🌴 @ModamQom
کانون ادبی مدام
به‌غیر از معنی رنگین که ریزد صائب از کلکت کدامین سحر دیگر رتبه اعجاز می دارد؟ دهم تیر ماه بزرگداشت
💐 ویژه‌نامه‌ی صائب، به‌مناسبت بزرگداشت ایشان. 🔹(در ادامه متن‌های ارسالی چند تا از دانشجویان عضو کانون مدام را می‌خوانید و خاطره‌ی اولین مواجهه‌شان با صائب تبریزی) -------------------- 🌻 مجید عجمی (زبان و ادبیات فارسی قم): به یاد دارم که قبل از ورود به این رشته جسته گریخته تک بیتی های صائب را که سرشار از نکات ریزاخلاقی می‌ باشد میخواندم، ولی امان از حافظه شعری ضعیف، جدی ترین یا تنها بیتی که توانست ملکه ی ذهنم شود همان بیتی بود که دوست عزیزم آقا نیما در همان اوایل دوران ورود به دانشگاه در همان روزهایی که شاید هیاهوی کمتری در زندگی جریان داشت و شب های خوابگاه خاطره های زیبا و تکرارنشدیی را برایمان رقم میزد در کاغذی کاهی یادداشت کرد و به دستم داد: احسان هنری نیست به امید تلافی نیکی به کسی کن که به کار تو نیاید ----------------------- 🌻 ایمان خدایی (زبان و ادبیات فارسی قم): تابستان گرمی بود، مانند همیشه دوچرخه را برداشتم و راهی ِ خیابان ها شدم. جغرافیِ ضعیف و حافظه ای ماهی، مرا به خیابانی هدایت کرد که نامش صائب بود! خیابانی عجیب و پر از آرامش؛ مقبره ای دیدم جلو تر رفتم، آن روز های دبیرستان همچنان شوقِ ادبیات مرا جاودانه می‌ساخت. فکر نمی‌کردم در صبح جمعه، جایی به این مقدار آرامش دیده شود شعر های آرامگاهش را زمزمه می کردم روز زیبایی بود. آن روز اصفهان برایم رنگین‌تر از همیشه، مثل طبع صائب شده بود. «یوسف از زندان قدم بر مسند عزّت گذاشت چند روزی مصلحت را با جهان تنگ ساز» از این بیت زیبا هم آغوشی با احساس، درک درد و گذر از آن را یافتم. زیباییِ صائب را همراه نکوپنداری و لطافت طبع، در آرامشِ خاطر زیستن دیدم، این اولین لمس من از شاه‌بیت‌های صائب بود. ------------------------ 🌻 سعید خونساری (زبان و ادبیات فارسی قم): من زیاد اهل شعر نبودم، تا روزی که -داش حسین پایه- رفیقم گفت برنامه چیده برای آخر هفته بریم صفا اطراف قرچک، گفتم بریم، کباب‌ها را سیخ کردیم و شروع کردم به باد زدن منقل، فکر می‌کردم چطور از صاحبکارم بخواهم تا حقوق این ماه را زودتر پرداخت کند، سیخ‌ها را چیدم روی آتش، چربی‌های کباب آب می‌شد و روی آتش می‌ریخت و شعله‌ور می‌شد، ایتا را باز کردم، دیدم مجید شعری فرستاده بود: اظهار عجز نزد ستم‌پیشه ابلهی‌ست اشکِ کباب موجب طغیان آتش است -------------------- 🌻 حمیدرضا آقاسلیمی (زبان و ادبیات فارسی قم): تصویر در تصویر! این عبارت به گوشت آشناست؟ کجا شنیده ای؟ تصویر در تصویر، آری، آگهی های بازرگانی، تبلیغات تلویزیون های فلان و بهمان، مخترع این تصویر در تصویر کیست؟ نمی دانی؟ پس به من گوش کن؛ دستت را شبیه پلی دراز کرده ای، همان موقع خودت از روی پل دستت در حال عبوری، همان وقت آبرویت از زیر پل دستت و خودت که روی پل دستت ایستاده ای مانند رودی در حال عبور است. آن طرف پل، کسان ایستاده اند. این طرف هم خودت ایستاده ای اما با آبرو، آن طرف هم خودت ایستاده ای ولی بی‌آبرو، روی پل هم که هستی، در حال گذر از آبرو. این همه تصویر را دیدی؟ فقط یک مخترع است که قدرت دارد تمامشان را در یک بیت دور هم جمع کند، یک نقاش چیره‌دست یا شاید هم چیره‌زبان، مثل یک آیسی یا ترانزیستور. که دنیایی را در خود جای می دهد. اصلا بگذار در نثر هم حسن تعلیل شاعرانه به کار بیاید. بنیان گذار تصویر در تصویر تویی! ای صائب تبریزی!... دست طلب چو پیش کسان می کنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش. --------------------- 🌻 علی شکوری (زبان و ادبیات فارسی قم): ترم دوم دانشگاه بود، من که از اول تو فاز ادبیات نبودم، یعنی فرصتش پیش نیامده بود که آنِ ادبیات را حس کنم، کتاب‌های دبیرستان هم که در کوزه آبش را خوردیم، رشتم ادبیات بود ولی اصلأ خبری نداشتم از دنیای بی‌انتهای آن، ولی چندباری می‌شنیدم بچه‌ها در سلف، سرکلاس یا حتی خوابگاه از صائب حرف می‌زنند، بعضی استادها هم خیلی تعریف می‌کردند بیت‌هاش جوری بود که تا سی ثانیه باید توی خودم فرو می‌رفتم و عمیق می‌شدم. دلم را زدم به دریا اسمش را جستجو کردم، چند سایتی را که پرسه زدم، با این بیت روبرو شدم و مثل پتک خورد به سرم: (آنچنان کز رفتن گل خار می‌ماند به جا از جوانی حسرت بسیار می‌ماند به جا) این تقریباً اولین مواجهه اصلی و جدی من با صائب بود شاعری که خیلی شعرهایش زیبا و دلنشین بود خصوصاً آن وقت که شاهدی برای هرچیز دارد، اما حیف که خیلی جاها حتی اسمی از او نیست حیف، اما من هنوز فکر می‌کنم گل بی‌خار چیست؟. ________________________ ‌ کانون ادبی مُدام 🌴 @ModamQom
🔰به مناسبت دهه ولایت وعید غدیر خم سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی با همکاری کانون شعر و ادب مدام برگزار می‌کند: مسابقه کتابخوانی با محوریت رمان جذاب "فرشته‌ای در برهوت" 🔻همراه با جوایز ارزنده 🔺ویژه دانشگاهیان (اساتید ،کارکنان و دانشجویان) 🔸جهت تهیه رایگان نسخه الکترونیکی کتاب از سایت طاقچه به شناسه زیر در ایتا پیام بدهید: @jahad_uq 🔹مهلت ثبت نام و تهیه کتاب: تا ۱۳ تیر ماه ۱۴۰۲ ◽معاونت فرهنگی اجتماعی دانشگاه قم @moavenat_farhangi_qom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹سیم ششم حیف است که اولین سانحه تصادف با خودرو در تاریخ ایران کسی را چون درویش‌خان قربانی کند. ولی حقیقت همین بود، درویش خان آهنگساز و موسیقی‌دان اواخر عهد قجر، کسی بود که تار ایرانی که تا آن روزگار فقط پنج سیم داشت را با افزودن یک سیم به آن شش سیم کرد و با این، تاثیر شگرفی در موسیقی ایرانی گذاشت، انیمیشن سیم ششم روایت تاحدودی افسانه‌ای از این ماجراست، تصانیف، قطعات و آهنگ‌های ایشان ازجمله ماندگارترین میراث موسیقی ردیفی ایران است. ________________________________ تار دهم در کف درویش خان تا بدهد بر بدن مرده جان ایرج میرزا 🌴 @ModamQom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 عماد خراسانی از یتیمی تا قله شعر معاصر... _________________________ دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز مرغ پر سوخته در پنجه باز است هنوز جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز گر چه بیگانه ز خود گشتم و دیوانه ز عشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز گرچه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز  همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز گر چه رفتی، ز دلم حسرت روی تو نرفت در این خانه به امید تو باز است هنوز این چه سوداست عمادا که تو در سر داری؟ وین چه سوزی است که در پرده ساز است هنوز عماد خراسانی 🌴 @ModamQom
🔹 ۱۳ تیر روز ملی قله دماوند ای دیو سپید پای در بند! ای گنبد گیتی! ای دماوند! از سیم به سر یکی کله خود ز آهن به میان یکی کمر بند تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر، چهر دلبند تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیومانند با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی، تو ای دماوند! تو مشت درشت روزگاری از گردش قرنها پس افکند ای مشت زمین! بر آسمان شو بر ری بنواز ضربتی چند نی نی، تو نه مشت روزگاری ای کوه! نیم ز گفته خرسند تو قلب فسردهٔ زمینی از درد ورم نموده یک چند شو منفجر ای دل زمانه ! وآن آتش خود نهفته مپسند خامش منشین، سخن همی گوی افسرده مباش، خوش همی خند ای مادر سر سپید! بشنو این پند سیاه بخت فرزند بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند ترکیبی ساز بی‌مماثل معجونی ساز بی‌همانند از آتش آه خلق مظلوم وز شعلهٔ کیفر خداوند ابری بفرست بر سر ری بارانش ز هول و بیم و آفند بشکن در دوزخ و برون ریز بادافره کفر کافری چند ز آن گونه که بر مدینهٔ عاد صرصر شرر عدم پراکند بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند برکن ز بن این بنا، که باید از ریشه بنای ظلم برکند زین بی‌خردان سفله بستان داد دل مردم خردمند بهار 🌴 @ModamQom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸تفاوت هنر با صنعت از دیدگاه ‌ صنعت به دنبال شبیه‌سازی و انبوه‌سازی برای فروش و تولید بیشتر است، ولی هنر در آفرینشِ تک و یگانه کوشاست، زمانی که جامعه به سمت انبوه‌سازی هنری برود اصلا هنری نمی ماند... ~~~~~~~~~~~~~~~~~~ پ.ن: امروز هم روزگار کثرت‌هاست، کثرت و انبوه "هنرمند" و "شاعر" و "بازیگر" و "خواننده" که شاید از هر صدتایشان یک اثر هنری اصیل و ماندگار هم بیرون نیاید، الان دیگر نمی‌گویند "هنر سینما" می‌گویند "صنعت سینما"! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؛ گفتنی‌ها کم نیست، انگیزه‌های این جریان را از لحاظ پدیدارشناسی بررسی کنید. 🌴 @ModamQom
🌸 شعر استاد ارجمند جناب دکتر نبی لو به مناسبت 《بهاران در بهارانی》 تو آن رویای شورانگیز بی‌پایان شیرینی که بعد از سی تلاوت سی سکوتِ شامگاهی سی سحر سر می‌کشی در کوچه‌های تشنه باران و جان خسته را در چشمه ساران ابد در کهکشان نور افشاندی از آن شرقی‌ترین اشراق قاف از آشیان بی‌نشان خانه خورشید... شهاب ثاقبی جوشن شکاف هیبت ققنوس ابلیسی همای قله‌های پرفسون شهر سمرغنی که زیر سایه شکوه اقبالت زمین آرام و بی‌پروا زمان فارغ‌تر از فردا... امیر مُلکِ تقدیری قدیر قادری سلطان تدبیری بلاغت را اگر یک جرعه از خمخانه سرچشمه‌های ناب چشمانت بنوشانی زمین و آسمان، سرمست از آن پیمانه، رقصان پای‌کوبان قیامت در قیامت می‌شود هر روز و هر شب از غدیر پرشکوه و آن خمِ خمخانه سرخ ایمانت بهاران در بهارانی نشان بی‌نشان لطف رحمانی که بعد از انتظار دیدنت، چشمان مشتاقان خروشان خیره مانده در سپهر دوردست آرزوهایی که می‌خوانی بیا با عید فطری عیدقربانی غدیری نیک میدانی زمین را طاقتی دیگر نمانده آسمان حیران جهان بی‌تاب هستی سرد و افسرده و خورشیدی که می‌سوزد بیا ای عین و لام و یا بیا ای عین و دال و لام بیا رویای شورانگیز بی‌پایان بیا قانون هستی شوق ایمان بهترین برهان 🔸روابط عمومی دانشگاه قم @university_of_qom
چون لباسِ کعبه بر اندامِ بُت زیبنده نیست جز تو بر شخصِ دگر نامِ امیرالمومنین 💚 @ModamQom
🌷💐🌺🌸🌼🌹 مردی ز کننده‌ی در خیبر پرس اسرار کرم ز خواجه‌ی قنبر پرس گر طالب فیض حق به صدقی حافظ سرچشمه‌ی آن ز ساقی کوثر پرس... 🌴 @ModamQom