eitaa logo
『 مُدرِّس نوین 』
1.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
15 فایل
﷽ ✅ مجموعہ اےبـےنظیراز صوت هاودست نویس هاے『استاد عزیزے』 🔵تدریس دروس بہ سبڪ تلفیق علوم📚 🔵مسائل روز،سیاسے🇮🇷 🔵نڪات نابِ قرآنے،نهج البلاغہ، حجاب💎✨ 🌐 https://instagram.com/modarese_novin @Amar1313 : مدیر خادمان تبادلات : 📝 @Amar1313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 اتفاقی جالب در یک 📌 خوندی و دلت شکست اشک از چشمات سرازیر شد 😢💔 ✍ شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ... 🔹🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران ... 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم . 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان ... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم . 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم . سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین ... تا اینکه ؛ 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد آشوبی در دلم پیدا شد حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوام شوم . 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم . 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد؛ 🔹🌷 فرزند سید حسین ... اعزامی از ساری ... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من 😔 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم . 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند ... 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم ... 🔹که " این رسمش نیست با معرفت ها .... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم .... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم ، و .... " گفتم و گریه کردم .... 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید ... بی ادبی و جسارتم را ببخشید ... » 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم .... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام . با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم به قصابی رفتم، خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است . به میوه فروشی رفتم ... به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم . جواب همان بود ؛ بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است . گیج گیج بودم ... مات مات ... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد . 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم .... اعتراض کردم که : چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود ... بخدا خودش بود ؛ کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود ... به خدا خودش بود ... گیج گیج بودم ... مات مات ... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم ... مثل دیوانه ها شده بودم ... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم ... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز ...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم ... مثل دیوانه هاشده بودم ... به کارت شناسایی نگاه می کردم .... 🔹 .... فرزند سید حسین ... اعزامی از ساری ... 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🔹شهداشرمنده ایم 😔 🍃🌱↷ 『 @modarese_novin