#داستاننگار
ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه آنان
✍ پایگاه جامع مدیریار
• وقتی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به شکایت انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود، دکتر مصدق با هیات همراه کمی زودتر از موعد مقرر به محل دادگاه رفت. در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه شرکت کنندگان تعیین شده بود، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست. قبل از شروع جلسه، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست. جلسه در حال آغاز بود و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظر ایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند، اما پیرمرد اصلاً نگاهش هم نمی کرد.
• جلسه شروع شد. قاضی به مصدق گفت: شما جای نماینده انگلستان نشسته اید، جای شما آنجاست. کم کم ماجرا پیچیده شد که مصدق گفت: شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست؟ نه جناب رئیس، خوب می دانیم جایمان کجاست اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی آنها نشستم بدین خاطر بود که بدانند جای دیگران نشستن یعنی چه؟ سال هاست دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده و کم کم یادشان رفته جایشان اینجا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه آنان. سکوت فضای دادگاه را فرا گرفت. مصدق آرام بلند شد و در جای خودش نشست. با همین ابتکار و حرکت عجیب، فضای جلسه تا انتها تحت تأثیر این رفتار قرار گرفت و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد.
@modiryar
#عکسنگار
درخواست اخیر رضا پهلوی از آمریکا برای خدمات دادن شرکتهای ارتباطاتی و اینترنتی به مخالفان جمهوری اسلامی، واکنش تند پائولو کوئیلو نویسنده مطرح معاصر برزیلی را در پی داشت. وی در توییتر خود نوشت:
«خفه شو! ساواک مرده است، و اگر تو به دنبال یک کودتای دیگر باشی، مانند کودتای سازمان سیا در سال ۱۹۵۳، مردم ایران برای حمایت از کشورشان برمیخیزند.»
@modiryar
#داستاننگار
خدا برات جبران می کنه
🔺نيلوفر رضايي
🔻پایگاه جامع مدیریار
• سر خيابون سوار يه پیکان گذری شدم. كنارم يه آقای نابينا نشست. راننده حركت كرد. كمی بعد آقای نابینا يه ده تومنی داد به راننده. وقتی پولو داد گفت آقا ۵ تومنی دادم بهتون؟ راننده گفت بله! مرور كردم چشمم درست ديده يا نه، دهی داد يا پنجی؟ مطمئن شدم دهی بود. راننده مابقی پولو پس داد كه در اصل مابقی ۵ تومن بود نه ۱۰ تومن. وقتی ديدم ۵ تومن اضافه رو نداد از توی كيفم يه پنجی برداشتم همزمان كه دادم به آقای نابينای كنار دستم به راننده گفتم داشتيد پولشون رو می داديد بقی پول افتاد زمين من بهشون دادم.
• آقای كنار دستم زير لب تشكر و دعا می كرد راننده هم بی صدا از آينه مدام نگام می كرد. هنزفريمو گذاشتم گوشم رومو به شيشه كردم كه خجالت نكشه. مردی كه كنارم بود زودتر پياده شد يكم بعدشم من پياده شدم. وقتی خواستم پياده بشم راننده يه پنج تومنی گرفت جلوم آروم گفت دخترم اين بجای اون پولی كه دادی به اون آقا. بالبخند بهش گفتم من ندادم كه از شما بگيرم اين كارو كردم چون اين ۵ تومن سهم منه و من راضی ام شما بگيری اما اون آقا ممكن بود راضی نباشه. بعدم بدون اينكه وايستم با يه لبخند حركت كردم.
• تو ميگی دزد بود من ميگم نه. يه لحظه فكر كردم مردی ٥٠،٦٠ ساله با پيكانی كه تعويض هر دندش کلی وقت ميبره دزد نیست. برای اون ۵ هزار تومن ۵ هزار تومنه. چون در روز خیلی کم مسافر میزنه. آخه ٨٠٪ ما پيكان سوار نمی شیم. اين آدم اگر قرار بود دزد باشه نه از كارش خجالت می كشيد و نه ميومد مسافركشی. اون فقط نيازمند بود و حتم دارم ديگه از روی نيازش هم اين كارو نمی كنه. گاهی ميشه آبروی ينفرو برد تا دیگه مرتكب اشتباهش نشه گاهی هم بامحبت توجيهش كنی كارش درست نبوده. بيا به دومی فكر كن. چون خدا اينكارو برات جبران ميكنه.
@modiryar
#عکسنگار
یک جایگاه در ضلع شمالی استادیوم ملی شیلی همیشه خالی است و در هیچ بازی کسی آنجا نمی شیند. حتی وقتی استادیوم بازسازی شد به این قسمت دست نزدند. جایی که در زمان دیکتاتوری پینوشه هزاران نفر را بعد از کودتای سال ۱۹۷۳ از همین در آوردند و اعدامشان کردند! نور زرد رنگی از نیمکتهای چوبی پشت دروازۀ شمالی استادیوم ملی ساطع می شود. محوطه پر از سر و صداست: ۴۷ هزار نفر از هواداران فوتبال با هیجان و خوشحالی گردهم جمع می شوند. اما هیچکس روی آن چند نیمکت نمی نشیند. این نیمکتها همیشه رزرو شدهاند: یادمان غمانگیزی از هزاران نفری که ۴۲ سال پیش در این استادیوم شکنجه شدند. بالای در نوشته: یک ملت بدون حافظه، ملتی بدون آینده است!
@modiryar
#کتابنگار
📔 انسان و سمبولهایش
✍ کارل گوستاویونگ
چهار گونه کارکرد بدن در چهار شیوه وجود دارد که به لطف آنها خودآگاه ما می تواند خود را با تجربه ای همسو کند:
➊ شعور (یعنی دریافت حسی)؛
به شما می گوید چیزی وجود دارد.
➋ تفکر؛
به شما میگوید آن چیز چه هست.
➌ احساس؛
به شما میگوید آن چیز دلپذیر هست یا نه.
➍ مکاشفه؛
نشان میدهد آن چیز از کجا آمده و به سوی چه کشیده می شود.
@modiryar