.
آقا جانم !
مولا فرمود ، هر دردی دوایی دارد ؛
طبیب دوار عالم ،
شما بگو دوای دلِ تنگ چیست ؟!
مگر میشود موجهای این دریای پر تلاطم ،
جز به ساحل آرام بگیرد ؟!
مگر تشنه جز به آب راضی میشود ؟!
و یا شیرخواره جز به آغوش مادر آرام ؟!
اصلا مگر عاشق فقط بینای معشوق نیست ؟!
مگر نه این است که گاهی دنیا ،
در کوچکیِ یک نفر بزرگ میشود ؟!
میدانی آقا ،
به گمانم مولا بشارت داده است !
دوای فراق ، امیدِ وصال است . . .
و حالا چقدر شرمندهام که میفهمم ،
یک عمر فقط شعار دادهام !
ظاهراً عشق با درد عجین است . . .
دلتنگی عادت نمیشود و
آتشیاست که سرد نمیشود . . .
مبتلایتان شدن را به "ما" تفضل کنید ؛
که کسی که مبتلایتان نشد ، رستگار نیست . . .
اما باز هم مثل همیشه میگویم ،
به زبان هم که شده ، دوستتان داریم . . . ♥️
آقای من !
ساحلِ دریای من ،
گرمای شما را در آغوش گرفته
و دانههای ماسهاش ،
آیینهٔ درخشش خورشیدند . . .
چقدر دوست دارم این شعر را که میگوید :
« اندیشه معشوق نگهبان خیال است
عاشق نتواند به خیال دگر افتد . . . »
✍️ #معین
روزی که لحظههای شیرینش ، تلخ بود . . .
۸ خرداد ۱۴۰۳
.
.
غروب ، جنس غمش فرق میکند !
مایی را که محکومیم به دلتنگے ،
غروبِ هر روز دار میزنند و هر جمعه سَر میبُرند . . .
ما که شما را نهدیدهایم و نهشناختهایم انقدر دلتنگیم ، به قول شاعر :
• مـا یـار نـدیـده تـب مـعـشـوق کـشـیـدیـم •
آنهایی که حقیقت شما را دیدند و شناختند ،
آنهایی که از دریای وجود شما نوشیدهاند چه میکنند ؟!
عجب مرد فاضلی بود که میگفت :
• عـشـق از شـنـاخـت میگـذرد ، اتـفـاق نـیـسـت ! •
الحق ،
هرکه شما را بیشتر دید و بهتر شناخت ،
از اعماق دل ، آه هجران کشید . . .
هرچه بیشتر دیدم و هرچه بیشتر شناختم ، دلتنگتر شدم ؛
دلتنگی سخت است اما ، خیال وصال شیرین است ؛
- تـخیّـل مےکنمـ آغـوش گـرمـت را
چـه شـیـریـن است . . .
✍️ #معین
غروب جمعه ، ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
گاهی تنها پناهم کاغذ است و قلم ،
چارهای نبود ،
کلمات خیلی خوب نقش ایفا میکنند . . . !
.