#حکایت_قدیمی
گویند درعصر سليمان نبى، پرنده اى براى نوشيدن آب بسمت بركه اى پرواز كرد،اما چند كودك را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از ان بركه متفرق شدند.
همينكه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به ان بركه مراجعه نمود . پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى بمن متصور نيست. پس نزديك شد ولی ان مرد سنگى بسويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد؛ پیامبر آن مرد را احضار کرد محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد. آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:"چشم اين مرد هيچ آزارى بمن نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است، اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...!"
#علیاکبردهخدا
*
🌷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
🌹ادمین کانالها و عزیزان همدل🌹
👈همراه مفیدستان باشید👉
کانال ها
اصلی ایتا
http:eitaa.com/mofidestan
بله
https://ble.ir/mofidestan
روبیکا
https://rubika.ir/Mofidestaan
♻️استفاده و ارسال بلامانع♻️
🌹الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌹
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐