eitaa logo
مُفْلِحُونَ
326 دنبال‌کننده
262 عکس
132 ویدیو
6 فایل
أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ✌ 🍃مرجع مطالب مذهبی؛ سیاسی ؛ اجتماعی🍃 #مفلحون 🌹 #ادمین_تبادل @Mahdi7022 #ادمین_تبلیغ @moflehon1 #انتقاد_و_پیشنهاد @Mahdi7022
مشاهده در ایتا
دانلود
-های -اخلاقی روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و متأثر است؛ علت ناراحتی‌اش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.‏‎.‎‏.‏ حکیم گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت‌کننده است‏‎!‎ حکیم پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دل‌خور و رنجیده می‌شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دل‌خور نمی‌شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دل‌خور نمی‌شود‏‎!‎ حکیم پرسید: به جای دل‌خوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم… حکیم گفت: همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟ ‏ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود. بیماری فکر و روان نامش غفلت است و باید به جای دل‌خوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دل‌خور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است.‏ 🕋 روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و متأثر است؛ علت ناراحتی‌اش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.‏‎.‎‏.‏ حکیم گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت‌کننده است‏‎!‎ حکیم پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دل‌خور و رنجیده می‌شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دل‌خور نمی‌شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دل‌خور نمی‌شود‏‎!‎ حکیم پرسید: به جای دل‌خوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم… حکیم گفت: همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟ ‏ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود. بیماری فکر و روان نامش غفلت است و باید به جای دل‌خوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دل‌خور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است.‏ 🕋 @moflehon
روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و متأثر است؛ علت ناراحتی‌اش را پرسید، پاسخ داد: در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم، سلام کردم جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.‏‎.‎‏.‏ حکیم گفت: چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خب معلوم است چنین رفتاری ناراحت‌کننده است‏‎!‎ حکیم پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دل‌خور و رنجیده می‌شدی؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دل‌خور نمی‌شدم؛ آدم که از بیمار بودن کسی دل‌خور نمی‌شود‏‎!‎ حکیم پرسید: به جای دل‌خوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم… حکیم گفت: همه این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است روانش بیمار نیست؟ ‏ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود. بیماری فکر و روان نامش غفلت است و باید به جای دل‌خوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچکس دل‌خور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است.‏ 🕋 @moflehon
✨﷽✨ ✅ ✍شخصی بود که چندان مقید به احکام شرعی نبود، ولی هر وقت در مسیرش به بیرق و پرچم مجالس عزاداری امام حسین علیه‌السّلام برمی‎خورد، به حضرت سلام می‎داد. آن شخص از دنیا رفت و در قیامت پرونده‎ی اعمالش را رسیدگی کردند و دیدند جهنّمی ‎تمام عیار است. لذا حکم صادر شد او را به جهنّم ببرند. ملائکه پرونده‎ی او را گرفتند و او را به سمت جهنّم بردند. در بین راه آن شخص بیرق امام حسین علیه‌السّلام را دید. محکم ایستاد و به ملائکه‎ای که او را می‎بردند گفت من در دنیا هیچ ‌‎وقت بدون سلام کردن از این بیرق‎ها رد نشدم و الآن هم باید بروم یک سلام بکنم، بعد با شما به جهنّم می‎آیم. ملائکه گفتند نمی‎شود، کار تو تمام است و باید به جهنّم بروی. تا این گفتگو بین آنها در گرفت، حضرت اباعبدالله علیه‌السّلام که پای آن بیرق ایستاده بودند یک نگاه به آنها کردند و با همین نگاه، آن شخص و ملائکه‎ی همراهش، خود را در حضور حضرت مشاهده کردند. حضرت فرمودند گفتگوی شما بر سر چه بود؟ ملائکه پرونده‎ی اعمال آن شخص را تقدیم حضرت کردند. حضرت نگاهی به آن کردند و به آن شخص فرمودند: این چیه؟ (یعنی چیز خوبی نیست) و پرونده را به ملائکه پس دادند. ملائکه هم راه افتادند تا آن شخص را به جهنّم ببرند امّا در بین راه متوجّه شدند که به سمت بهشت می‎روند خیلی تعجّب کردند! به پرونده‎ی آن شخص نگاه کردند، دیدند حضرت با همان نگاهشان زیر نامه‎ی اعمال آن شخص نوشته‎اند: یا مُبَدِّلَ السَّیِئاتِ الحَسَناتِ ای کسی که بدی‎ها را به خوبی تبدیل می‎کنی. ملائکه هم آن شخص را به بهشت بردند و تحویل دادند. 📚مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ‌‌🕋 @moflhon
🔴 «غیبت» ✍یاد دارم که ایام طفولیت، بسیار عبادت می‌کردم و شب را با عبادت به سر مى‌آوردم. در زهد و پرهیز جدیت داشتم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن مى‌خواندم اما گروهى در کنار ما خوابیده بودند حتى بامداد براى نماز صبح برنخاستند. به پدرم گفتم: از این خفتگان یک نفر برخاست تا دور رکعت نماز به‌جاى آورد، به گونه‌اى در خواب غفلت فرو رفته‌اند که گویى نخوابیده‌اند بلکه مرده‌اند. پدرم به من گفت: عزیزم! تو نیز اگر خواب باشى بهتر از آن است که به نکوهش مردم زبان گشایى و به غیبت و ذکر عیب آنها بپردازى. 🕋 @moflehon
💠گنج حکمت 🤲خیر است پادشاهي وزيري داشت كه هر اتفاقي مي افتاد مي‌گفت: خير است!! روزي دست پادشاه درسنگلاخها گيركرد ومجبور شدند انگشتش را قطع كنند،وزيردر صحنه حاضر بود گفت: خيراست! پادشاه ازدرد به خود ميپيچيد،از رفتار وزير عصبي شد،اورا به زندان انداخت، ۱سال بعد پادشاه كه براي شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله اي گرفتارشد كه بنا بر اعتقادات خود، هرسال ۱نفر را كه دينش با آنها مختلف بود، سر ميبرند و لازمه اعدام ان شخص اين بودكه بدنش سالم باشد وقتي ديدند اسير، یكي از انگشتانش قطع شده، وي را رها كردند انجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود:خير است! پادشاه دستور ازادي وزير را داد وقتي وزير آزاد شد و ماجراي اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت:خيراست! پادشاه گفت: ديگرچرا؟؟؟ وزير گفت:از اين جهت خيراست كه اگرمرا به زندان نينداخته بودي و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جاي تو اعدام ميكردند.