بہ چیِ تو من انقدر وابستهشدم؟ بہچشمات؟
که منو نگاهم نمیکنن، یا بہقلبت؟ که مالِ من
نیستن =) .
حتی شده چندینبار خواستم نبینمت، ولی
همین کہ چشمامو میبستم، از گونههام
سرازیر میشدی ..
ملت ایران اینشکلین کہ، قبلِ اینکه باهاشون
دردودل کني باید اول بگی، [ ببین، من میدونم
تو از من بدبختترین، بیچارهتری، شکستهتری،
ولی خفہشو بزار من حرف بزنم. ]
+ او هم شمارو میخواست؟
- بہ اندازهی یه قرن ساکت موندم، بعد
گفتم : هیچوقت مطمئن نشدم :))
من دربارهۍ تو شعر نمیگم، تو " خودت تو
واژهها میشینی، خودت مدادِ من و وسوسه
میکنی، خودت شعر رو عاشقانهش میکنی،
خودت تو شعر داد میزنی که من و میگہ "
لانگدیستنس یعني دونفر کہ توی روح هم
دمیدهشدن، یعنی بغض و بوسہهای پنهانیِ
پشتِ گوشی، میگن عاشقی که راهش از بغل
دوره، مثل مردهایی میمونه کہ دستش از دنیا
کوتاهِ، دلش میخواد اما نمیتونه ((:
سرانجام دوستداشتنِ من چیشد؟
تویی کہ اصلاً نخواستی، من کہ جا
موندمُ از بین رفتم . .