یک دختر دو ساله داشت به نام کوثر😍.
دخترش را خیلی دوست داشت. طوری که هربار به پدر یا دوستانش زنگ میزد ، کلی از کوثر تعریف میکرد.
یکبار که از منطقه برگشته بود ، گفت:"بعضی وقت ها که در تیررس تکفیری ها گیر می افتیم ، مجبوریم مسافتی از یک دیوار تا دیوار دیگر را بدویم.در آن مسافت چندمتری کوثر می آید جلوی چشمم."
فهمیده بود که با این وابستگی ها کسی شهید نمیشود.
دفعه آخری که میخواست به عملیات برود به دوستش گفته بود:"این بار دیگر از کوثرم گذشتم...💔😔"
#شهید_محمود_رضا_بیضائی🕊