امام زمان،چکیده انبیاء - @Aminikhaah.mp3
7.24M
🎙 این #پادکست را از دست ندهید.
🔸آغاز امامت امام زمان عج تهنیت باد
📌خلاصه شده جلسه #انبیاء در #سیره_امام_زمان عج
🔗 برای دریافت کامل این جلسه اینجا کلیک نمایید
✅ @Aminikhaah
محبت خدا
بسم الله الرحمن الرحیم #اخلاق_در_خانواده #کلام_اول
بازگشت به مبحث #اخلاق_در_خانواده
کلام اول👆🌹👆
#قسمت ۱۲۴
و با چشمانی که از نگرانی سرخ شده بود، به صورتم خیره شد و التماس کرد: »الهه!
با من این کارو نکن... بخدا هر کاری کردم، حقم این نیست...« با کف دستم پرده
اشک را از صورتم کنار زدم و با صدایی که از شدت گریه بُریده بالا میآمد، پاسخ
اینهمه نگرانیاش را به یک کلمه دادم: »مامانم...« و او بلافاصله پرسید: »مامانت
چی؟« با نگاه غمبارم به چشمانش پناه بردم و ناله زدم: »مجید مامانم... مامانم
.
سرطان داره... مجید مامانمداره از دستم میره...« و باز هجوم گریه گلویم را پُر کرد
مثل اینکه دستانش بیحس شده باشد، بازوانم را رها کرد و نگرانی روی صورتش
خشکید. با چشمانی که از
ُ بهتی غمگین پر شده بود، تنها نگاهم می کرد و دیگر
هیچ نمی ِ گفت و حالا دریای درد دل من به تلاطم افتاده بود: »مجید مامانم این
مدت خیلی درد کشید. ولی هیچ کس به فکرش نبود... خیلی دیر به دادش
رسیدیم... خیلی دیر... دکتر گفته باید زودتر می بردیمش...« هر آنچه در این مدت
از دردها و غصه های مادر در دلم ریخته بودم، همه را با اشک و ناله بازگو میکردم و
مجید با چشمانی که از غصه میسوخت، تنها نگاهم میکرد و انگار میخواست
ِ همه دردهای دلم را به جان بخرد تا قدری قرار بگیرم. ساعتی به شکوه های
مظلومانه من و شنیدنهای صبورانه او گذشت تا سرانجام طوفان گلایه ها و
سیلاب اشکهایم آرام گرفت و نه اینکه نخواهم که دیگر توان سخن گفتن و
اشکی برای گریستن نداشتم. به حالت نیمه هوش همانجا روی قالیچه پای تخت
دراز کشیدم که مجید با سر انگشتش قطره اشکی را که روی گونهاش جاری شده
بود، پا ک کرد و با صدایی گرفته گفت: »الهه جان... پاشو روی تخت بخواب.« و
با گفتن این جمله دست زیر شانه و سرم گرفت و کمکم کرد تا بدن سستم را از زمین کندم و روی تخت دراز کشیدم و خودش از اتاق بیرون رفت. غیبتش چندان
طولانی نشد که با یک لیوان شربت به اتاق بازگشت. کنارم لب تخت نشست و
آهسته صدایم کرد: »الهه جان! رنگت پریده، یه کم از این شربت بخور.« ولی قفلی
که به دهانم خورده بود، به این سادگیها باز نمیشد که باز اشک از گوشه چشمان
پف کردهام جاری شد و با گریه پرسیدم: »مجید! حال مامانم خوب میشه؟« با
@mohabbatkhoda
#قسمت ۱۲۵
نگاه مهربانش، چشمان به خون نشستهام را نوازش می کرد و باز دلش آرام نمی شد
که با کف هر دو دستش، اشکهایم را از روی گونه هایم پا ک میکرد و با نوایی گرم
و دلنشین دلداری ام میداد: »توکلت به خدا باشه الهه جان! إنشاءالله خوب
میشه! غصه نخور عزیز دلم!« سپس برای لحظاتی سا کت شد و بعد با لحنی
گرفته ادامه داد: »الهه جان! مامانت باید یه راه طولانی رو طی کنه تا درمان بشه. تو
این راه همه باید کمکش کنیم و تو از همه بیشتر باید هواشو داشته باشی. تو نباید از
خودت ضعف نشون بدی. باید با روحیه بالایی که داری به اونم امید بدی... « که
صدای در خانه سخنش را ناتمام گذاشت. وحشتزده روی تخت نیم خیز شدم و
پرسیدم: »نکنه مامان باشه؟ حتما
ً عبدالله بهش گفته...« مجید از لب تخت بلند
شد و با گفتن »آروم باش الهه جان!« از اتاق بیرون رفت. روی تخت نشستم و با
قلبی که طنین تپشهایش را به وضوح میشنیدم، گوش میکشیدم تا ببینم چه
خبر شده که صدای گرفته عبدالله را شنیدم. چند کلمهای با مجید صحبت کرد
که درست نفهمیدم و پس از چند دقیقه با هم به اتاق آمدند. عبدالله با دیدن
صورت پژمرده و خیس از اشکم، بغض کرد و همانجا در پاشنه در نشست. مجید
کنار تختم زانو زد و سؤالی که در دل من آشوبی به پا کرده بود، از عبدالله پرسید: »به
مامان گفتی؟« عبدالله سرش را پایین انداخت و زیر لب پاسخ داد: »نتونستم...«
سپس سرش را بالا آورد و رو به من کرد:»الهه من نمیتونم! تو رو خدا کمکم کن...«
با شنیدن این جمله، حلقه بیرمق اشکم باز جان گرفت و روی صورتم قدم
گذاشت. با نگاه عاجزانه ام به مجید چشم دوخته و با اشکهای گرمم التماسش
میکردم تا نجاتم دهد و مثل همیشه حرف دلم را شنید که با صدایی که رنگ
غیرت گرفته بود، به جای من، پاسخ عبدالله را داد: »عبدالله! به الهه رحم کن! مگه
نمیبینی چه حالی داره؟ الهه اگه با این وضع بیاد پایین چه کمکی میتونه بکنه؟
اگه مامان الهه رو اینجوری ببینه که بدتره!« عبدالله کلافه شد و با لحنی عصبی
ِگله کرد: »مجید! تا همین الآنم خیلی دیر شده! مامان رو باید همین فردا ببریم
بیمارستان! امشب باید بهش بگیم، تو میگی من چی کار کنم؟« با شنیدن این
@mohabbatkhoda
#قسمت ۱۲۶
جملات نتوانستم مانع بیقراری قلبم شوم، پتو را مقابل صورتم مچاله کردم و باز
صدای گریهام به هقهق بلند شد و از همان زیر پتو صدای مجید را میشنیدم که
با غیظ میگفت: »عبدالله! الهه نمیتونه این کارو بکنه! الهه داره پس میافته! چرا
َ
انقدر زجرش میدی؟ الهه طاقت نداره حتی مامان رو ببینه، اونوقت تو ازش
میخوای بیاد با مامان حرف بزنه؟!!! انصاف داشته باش عبدالله! تو با این کاری
که از الهه میخوای، فقط داری داغ دلش رو بیشتر میکنی!« و آنقدر گفت تا
سرانجام عبدالله را مجاب کرد که به تنهایی این کار هولنا ک را انجام دهد و خود
به غمخواری غمهایم پای تخت نشست.
ساعت از نیمه شب گذشته بود، ولی خواب از چشمان آشفته و اشکبار من
سراغی نمیگرفت. مجید همانطور که روی زمین نشسته و سرش را به تشک تکیه
داده بود، خوابش برده و دستش به نشانه دلگرمی، همچنان روی دست سرد من
مانده بود. خوب می دانستم که در پالایشگاه چه کار سخت و سنگینی دارد و از
اینکه با این حالم اینهمه عذابش داده و حتی شامی هم تدارک ندیده بودم، دلم
به درد آمد. دستم را از زیر انگشتان گرمش به آرامی بیرون کشیدم و آهسته از روی
تخت پایین آمدم. نگاهی به صورت خسته اش انداختم که هنوز در خوابی سبک
بود و با گامهایی کوتاه از اتاق بیرون رفتم. خانه در سکوتی تلخ و سنگین فرو رفته
و انگار در و دیوار هم بوی غم میداد. به امید اینکه خنکای آب وضو دلم را آرام
کند، وضو گرفتم و سجاده ام را گشودم. چادر نمازم را سر کردم و به نیت آرامش
قلبم دو رکعت نماز خواندم. حق با مجید بود، باید خودم را آماده میکردم تا پا به
پای مادر این راه سخت و طولانی را طی کنم و در این مسیر طاقت فرسا، بایستی
مایه امید و آرامش مادر میشدم، نه مثل امشب که همه توانم را درآغاز راه باختم
و بدون اینکه به یاری دل بیقرار و دست تنهای عبدالله بروم، فقط خون دلم را به
کام همسر مهربانم ریختم، هرچند این وظیفهای بود که آوردنش به زبان ساده بود و
حتی خیال روزهای عملی کردنش، پردههای نازک دلم را میلرزاند. نمازم را با گریه
بی صدایم تمام کردم، دستانم را به دعا به سمت آسمان گشودم و با چشمانی که
@mohabbatkhoda
سلام علیکم
خوبید ان شاء الله ، عیدتون مباارک 👏💐😊
با قسمت دیگری از انتقال مفاهیم در خدمتتون هستم
👇👇👇
محبت خدا
#انتقال_مفاهیم_دینی_به_فرزندان #جلسه_نوزدهم #صوت_چهارم 🌷🌷🌷 در ۵سالگی دست ،چپ و راستشو بهش یاد
#انتقال_مفاهیم_دینی_به_فرزندان
#جلسه_بیستم
🌷🍃🌷🍃
#صوت_پنجم
❓📍حاج آقا برای ادب در مقابل خدا مثال سلام و احوال پرسی با همسایه رو زدید با ادب موافقم ولی حاضر نیستم با همسایه ظالم سلام و احوال پرسی کنم😞
اگر این احوال پرسی نکردن بی ادبی است ترجیح می دهم در این مورد بی ادب باشم‼️
⁉️گفتید هدف از نماز ادبه و من حاضر نیستم برای خدایی که نامهربان است از این نوع ادب ها بجا بیارم با وجود اینکه بچه بودم مدام گرفتار بیماری های مختلف میشدم و هنوز هم بیماری ها دست از سرم بر نداشته اند😩
💢بنظرم تا کسی بیمار نشه نمیدونه که چی میشه که انسان دیگری با اینها عدل خدا را قبول نداره خدایی که می تونست ما رو بدون ذلت و از یک راه بهتری به مقصد برسونه چرا نکرده❓❓
چرا نمیخواد چون مهربان نیست یا چون توانا نیست❓❓
🌀 عرض کنم خدمتتون که شما حتما سری به مریض هایی بزنید که خدا را همچنان مهربان می دانند برید با اونها حرف بزنید ببینید عقلشون نمیرسه یا مریضی را نمی فهمند😒
مریضیشون چه بسا شدیدتر از شماست😷
برید ببینید جور دیگری هم میشه نگاه کرد ما چون سالم هستیم نظری نمیدیم که بگن چون سالمی میگی مریض ها یی هستند که مریضیشون رو لطف خدا میدونن اونها استدلالشون چیه❓
احساسشون چیه سلامتی رو دوست ندارن⁉️
👈 پیشنهاد من صحبت با اونایی هست که نگاه های ویژه ای دارن و رنج کشیده تر هستند و قشنگتر همه چیز و میبینن خیلی وقتا ما آدمای سالم شرمندشون هستیم و اونها پیش خدا خیلی مقرب ترند🎯
حتما با گفتگو با اینگونه افراد مشکل ذهنی ایشان حل خواهد شد✅😊
📍حاج آقا چه اتفاقی باعث میشه که ما آدما بخاطر مشکلاتمون شاکی میشیم از خدا🤔⁉️
🌀عرض کنم خدمتتون که اولا فلسفه زندگی رو نمیدونیم یعنی با واقعیت دنیا از همون ابتدا کنار نیومدیم فکر میکنیم اینجا بهشته و باید به همه چی دسترسی پیدا کنیم
😒
🔶اولین وصف امیرالمومنین ع برای جوان میفرماید: کسی که به آرزوهایش نخواهد رسید آدم باید با این واقعیت تلخ و بسیار جدی کنار بیاد و یک نگاه و فلسفه داشته باشه برای برخورد با آن.
👈 بنابراین کسی برای خودش این را حل کرد که کرده اگر حل نکرد تو کوچکترین مشکلات از بین میره
🔴میگین مریضی های متعدد دارین بعضی ها هستند که در اثر مختصر نامهربانی های پدر و مادرشون معتاد، دزد و ... میشن😒
خیلی کمتر از بیماری، شما اصلا استاد اخلاق اونها میشین بهشون میگین بابا نامردا شما که سالم بودین حالا مادرتون یه ذره ناراحتتون کرده چه اشکالی داره
📍حاج آقا نگاهمون اگه درست بشه با واقعیت های زندگی در دنیا کنار بیایم در آینده قوی بار مییایم⁉️
🌀بله نه تنها کنار بیایم بلکه آن را در آغوش بگیریم و انتخاب کنیم در این مدل زندگی به جایی برسیم که انتخاب کنیم رشد میکنیم
📍حاج آقا کسی از سختی که استقبال نمیکنه‼️
🌀اگر کسی معاد را خوب درک بکنه از سختی استقبال خواهد کرد. نه اینکه خودش را در سختی بندازه چنین اجازه ای نداره بلکه خدا بهش فرصت بده در دستوراتش که به سمت سختی ها بره از همه مشتاقانه تر حرکت خواهد کرد
🔵ما اگر حیات بعد از دنیا را جدی بگیریم و مشتاق زندگی کردن در آن حیات باشیم به جایی برسیم که سراغ انتخاب مکان برای عالم آخرت خودمون باشیم از سختی ها استقبال میکنیم
در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او...
اصلا خدا ما رو برای همین خلق کرده برای رسیدن به این مرحله خیلی بده که خدا برای ما یه چیزی انتخاب کرده ما اخم بکنیم بگیم خب حالا باشه😒
خب حالا باشه چیه مگه اون بد برای شما انتخاب کرده⁉️ او بهترین را براتون انتخاب کرده و شما باید در وجودت شاد باشی از این زندگی سخت😊
👈 بنابراین ما هیچوقت دعا نمیکنیم که خدا سختی هامون رو از بین ببره✅
حالا تحمل سختی رو نداری❗️
اصلا چرا انسان شدی چرا اومدی این دنیا⁉️
بنده میریم جایی سخنرانی میکنم که ناتوان جسمی هستند از بعضی ها خیلی حرفهای خوبی میشنوم که معلم من هستند در روایت هست که برو و کسان دیگر را ببین مخصوصا خوبهاشون رو
📍حاج آقا شما یه پیشنهادی دادید که اگر این پیشنهاد فراگیر بشه خیلی اتفاق خوبی میافته و این میتونه یه نهضت باشه در روند تربیت فرزندانمون و آن هم #جشن_ادب بود در هفت سالگی در موردش فکر کنیم خیلی خوبه😊
🌀 عرض شود خدمتتون که وقتی ما مستقیم جشن تکلیف میگیریم ممکنه جشن تکلیفمون زیاد موفقیت آمیز نباشه و این خطری است برای خانواده ها که یکدفعه ای در۱۴یا ۹سالگی مواجه میشه با دستوراتی که باید گوش کنه و اگر ما در هفت سالگی جشن ادب بگیریم متوجه میشه که وارد فضای زندگی مودبانه و پر دستور شده✔️
📍 در واقع بچه با جشن ادب آمادگی پیدا میکنه⁉️
🌀بله یکی از دستورات نمازه که براش جشن تکلیف میگیریم جشن ادب پنجاه درصد موفقیت در جشن تکلیف را افزایش خواهد داد✅👌
در روایتی هست که می فرماید: فرزند شما هفت سال آقای شماست الولد سید سبع و هفت سال عبد عبدسبع سنین هفت سال عبد پدر و مادره و این هفت سال دوران بارش دستورهاست البته منطقی و مهربانانه و با همه شرایطش، و وزیرسبع سنین و هفت سال وزیر هست که در این دوران پدر و مادر بگه که من به شما مشورت میدهم نه دستور..
🔷 الان مشکل خانواده ها این هست که در ۱۴سالگی تازه میخواد به بچه دستور بده و بچه نمیپذیره
🍃 بچه از ۱۴سالگی دوست نداره دستور بشنوه دوست داره مشورت بهش بدیم👧👦
📍البته حاج آقا نظارت که باید داشته باشیم ❓❓
بله نظارت هست و میگیم ما مشاور شما هستیم و برای اینکه مشورتمون را به شما بدیم باید نظارتمون رو انجام بدیم و این دوران هفت سال اول اسمش و میزاریم دوران ادب که هم باید آغاز داشته باشه هم پایان که وقتی بچه سختش اومد بگیم هفت سال بیشتر نیست تموم میشه☺️ بعد از هفت سال بچه انقد متعادل میشه که دستورم بهش ندی خودش میره اجرا میکنه💢
📍حاج آقا شما قبلا به کاستی هایی که نهادهای مختلف تربیتی اعم از خانواده ها، آموزش و پرورش و رسانه در تبیین بحث تربیت دینی مرتکب شده اند اشاره کردید و نامی از حوزه نبردید آیا فکر نمیکنید که حوزه ها هم در این مورد کوتاهی کرده اند❓❓🤔
🌀بله چون فهرست نهادها رو کلا عرض نکردیم و بنا نبود همه نهاد ها گفته بشه و با اینکه بنده خودم جزوی از حوزه هستم☺️ میگوییم چرا کوتاهی شده مقام معظم رهبری یکبار از بنیه ی تبلیغی حوزه های علمیه انتقاد می کردند که این انتقاد کماکان برقرار است♨️
😞😞
🔷ایشان فرمودند ۵ هزار نفر طلبه بدنبال فقه تخصصی بروند ۵ هزار نفر بدنبال فلسفه و کلام و ۱۵هزار نفر نسبت به آمار و ارقام آن سال نیاز است که بدنبال تبلیغ بروند و حوزه علمیه باید به تبلیغ خیلی بها دهد👳♀✅
وقتی طلبه ای ۷ یا ۸ سال درس های فقه و اصولی خوند و بهش گفتن صدات خوبه حدیثم که بلدی برو رو منبر وضع میشه همینی که الان هست😒
ببینید ما وضع تبلیغات دینیمون واقعا خوب نیست😞
این گله من طلبه نیست و من نمیتونم به مجموعه بزرگی مثل حوزه انتقاد کنم بلکه این گله بزرگان و مقام معظم رهبری است که من نقل میکنم💥
اساسا در حوزه های علمیه تبلیغ بهای لازم را ندارد و افراد با استعداد تر جذب تبلیغ نمیشن
😔
💠مثلا شما از چندتا طلبه میتونید بپرسید که من در چه سنی درباره حجاب به دخترم چی بگم⁉️‼️
او بطور کلی ممکنه چندتا مطلب درباره حجاب بلد باشه ولی اینکه بصورت تخصصی بیاد و در تربیت شما را کمک کنه کاریه که سخت شده😞
کم کاری حوزه های علمیه درباره تبلیغ آثار مخربش خیلی بیشتر از دیگر نهادها مثل آموزش و پرورش و رسانه است📛
🔶برنامه ریزی های بسیار دقیق برای تولید محتواهای مناسب برای تبلیغ در حوزه صورت نمیگیره و این را بنده صراحتا عرض میکنم✔️
♻️حوزه باید بزرگترین پژوهشگاها و قوی ترین پژوهش هایش اختصاص داشته باشد به اینکه تولید بسته های تبلیغی بکند🔱💯