فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حال وصف نشدنے سردار حاجےزاده در اٺاق عملیاٺ که بگذریم درباره این جملہ سردار سلامے هم در آینده خیلےخواهید شنید کوٺاه ومختصر👇
•| سپاه فضایے شد✨؛
ازاینلحظہبہبعدازآسمان
بہ زمین نگاه میکنیم 🌏 |•
#فهم_سیاسے 🧠
#سردار_حاجےزاده
#رحیل 🕊
✌️️@mohajeran_ir
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️کمپین #چهارشنبه_بدون_ماسک
#نه_به_ماسک_اجباری 😷
❌شما موافقید که هر کس آزادیه خودشو داره و نباید تو جامعه درون چارچوبی قرار بگیره؟؟
مثلا نباید ماسک بزنیم..
بدن خودمونه دوست داریم کرونا بگیریم..
دیگران خودشون مراقب باشن کرونا نگیرن..😒
این حقو ما داریم؟؟
📲اینوبفرستینبرایامثال #مصی_پولینژاد 😏
#فهم_سیاسے 🧠
#حقوق_اجتماعی
#حقوق_شخصی
#آزادی_لیبرالی
#رحیل 🕊
🌱 @mohajeran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#من_و_خدا🙃
📹 سفارش ویژه برای شب اول ماه رمضان(امشب)
👈🏻 برای درڪ شب قدر این فرصت را از دست ندهیم ...
#ماه_رمضان🌙
#همدم💕
#خدا
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
•|رَځــــــیٖݪ|•🕊
#رایحه_حضور #پارت_۹۷ #سنا_لطفی ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
#رایحه_حضور
#پارت_۹۸
#سنا_لطفے
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ سارگل مامان یه جا بشین دیگه
با لبخند به آراگل نگاه کردم ؛
به پیشنهاد فاطمه عصر اواخر مرداد ماه را مهمان جمشیدیه شده بودیم،
نورا را هم دعوت کرده بودم و آراگل همراه دوقلو های شیطانش آمده بود
سوغاتی ها را همراه خود آورده بودم
برای نورا و فاطمه گردنبند و چادر رنگی گرفته بودم
و برای آراگل روسری قواره بلند همراه تسبیح
و برای دوقلو هایش عروسک و ماشین گرفته بودم .
فاطمه با شیطنت رو به نورا کرد :
نورا این چادر رنگی رو مخصوص گرفته برا روز خواستگاریت ها
نورا نگاهی به من کرد
من هم با خنده شانه بالا انداختم
و فاطمه ادامه داد :
آخه تو رو خدا رنگش رو نگا
آراگل بازوی فاطمه را کشید :
این بچه داره خجالت میکشه تو باز ادامه بده
صدای خنده همه مان بلند شد
سارگل دوباره هجوم آورد سمت نقل های طعم دار و رنگی
آراگل کلافه سری تکان داد :
دختر بسه، دندون هات خراب میشه
و سارگل با شیطنت نچ بلند بالایی گفت
نورا با چشمانی پر برق نگاهی به سارگل کرد ، حق هم داشت
با آن پیرهن گلبهی رنگ و گل سرش شبیه عروسک شده بود
_ هر وقت از شیطنت های سر به فلک کشیده اش شکایت میکنم ، همه میگن عین بچگی های خودته ، برا همین ترجیح میدم سکوت کنم
دوباره با لبخند نگاهش کردم :
مگه آقای دکتر بچه آرومی بودن ؟!
_ وای دست رو دلم نزار ،
این آراد از همون بدو تولد با جذبه و منطقی بود !
فاطمه دستش را روی دهانش گذاشت:
خدا نکشتت آراگل
آراگل شیطنت آمیز گفت :
بلند بگو آمین !
ولی نه جدی بگم ،
کلا آراد از اول آروم بود ، من یه جا بند نبودم و نیستم همچنان
نگاهی به چشمان عسلی مملو از انرژی اش کردم :
خوبه اینجوری
فاطمه همان طور که با کیک های خاله پزی که نورا آورده بود ور می رفت گفت :
راستی آراگل قضیه جنوب چیشد ؟!
بهار چطوره ؟!
آراگل نمایشی حالت زاری گرفت :
هیییی چی بگم ،
جنوب که فکر نکنم به این زودی ها جور بشه آخرشم میدونم سر این جنوب من و آراد قراره بزنیم همو بکشیم
بهار هم وای وای ،
یعنی امید خلمون کرده حالا خوبه بچه دومشونه
فک کنم تا سه سالگی بچه دیگه به هیچ خریدی نیاز نداره
از اون ورم چپ میره راست میاد میگه پس کی قراره به دنیا بیاد ؟!
یعنی دلم میخواد بگیرم با همین دست هام خفش کنم
🌸کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 🌸
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_۹۹
#سنا_لطفے
با هیجان گفتم :
برادر شوهر باحالی دارین هاا
چپ چپ نگاهم کرد :
آخه مشکل همین هست که از این با حال ها تو فامیل ما زیاده
با صدای ملایم زنگ تلفن همراهش مکالمه مان نصفه ماند
از همان فاصله نام مخاطب را خواندم
*سروان لیلی رادمنش *
ابرویم بالا رفت ، قبل از آراگل،
سامیار تلفن را جواب داد
و آراگل گفت :
مشاهده می کنید ؟!
وضع هر روز ما همینه
اخلاق سامیار هم زیادی بامزه بود ،
از همان پسر ها که از اول غد بازی و ادای مردانه در آوردن بلدند! :
سلام لیلی جون !
آراگل برایش چشم غره رفت :
لیلی جون چیه بچه ؟! مگه هم سنته ؟!
سپهر خدا محوت کنه که تربیت بچه هام رو به باد دادی
نمی دانستم از طرز حرف زدن سامیار بخندم
یا برای حرص خوردن های بامزه آراگل ؟!
سامیار گفت :
نه لیلی جون مامانم داره کیک میخوره
آراگل طاقت نیاورد و گوشی را از دستش کشید
بعد صحبت مختصری قطع کرد
فاطمه با خنده گفت :
آراگل خیلی دیوونه ای ،
آدم اسم زن داداشش رو اونطوری سیو میکنه ؟!
با شیطنت چشمکی زد :
عوضش اون یکی خطش رو دادم زن داداش خوشگلم
بعدشم فاطمه؛
تقصیر شوهر خودشه
اسم شوهر منو سیو کرده دکتر تهرانی
علاوه بر اینکه آراد شوهر خواهرشه ، پسر عمش هست دیگه
برای من و نورا انرژی نمانده بود بس که خندیده بودیم
حتما باید این فامیل به قول خودش باحالشان را می دیدم
ادامه ساعتی که آنجا بودیم را هم قدم زدیم و آراگل از اولین خاطره دوران نامزدی که آمده بودند آنجا را برایمان تعریف کرد و خوب میشد گفت کنار این دختر همانطور بیخودی لب هایت کش می آمد
نورا هم خیلی پر حسرت گفت :
خوش به حالتون خانم دکتر، فامیل های ما همه ضد حالن
آراگل هم با مهربانی گفته بود :
فدات بشم من که وکیل آینده ، فامیل های منم فامیل های شما
قابلت رو نداره
و من و فاطمه هم بلند خندیده بودیم ،
پارک در آن ساعت خلوت بود و برای ما که هی قهقهه مان به هوا بود بهتر بود
کلی هم عکس گرفتم مخصوصا از دوقلو ها
هر چقدر نگاهشان می کردی سیر نمی شدی !
بس که تو دل برو و بامزه بودند
وقتی از لپ های آویزان سارگل گفتم
آراگل با خنده اضافه کرد :
عموش میگه باید جک وصل کنیم برا لپ هاش
و خوب دل آدم ضعف می رفت برای چال گونه اش!
🌺کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 🌺
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_۱۰۰
#سنا_لطفے
به خانه که رسیدم پر از انرژی بودم
تمام حرف ها را برای مادرم تعریف کردم و او هم کلی خندید
بعد هم اضافه کرد که برای فردا شب مهمان داریم
گفت که :
رفیق قدیمی بابا ست و سال هاست ندیده اند هم را
و از راه دوری می آیند
و خوب من مهمان دوست داشتم !
تجدید دیدار بعد این همه سال قطعا خوشایند بود !
بعد کمی استراحت زنگی به سارا زدم ،
چند وقتی بود که ارتباطمان کمرنگ شده بود !
کمی حرف زدیم و بعد از خستگی قطع به یقین بیهوش شدم
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
_ وای مامان تو رو خدا بسه ، اونا میان بابا رو ببین نه خونمون رو
بی توجه به غر غر هایم دستمال نم داری
به دستم سپرد و من کلافه گفتم :
یعنی رنگ میز ها و سرامیک ها پرید بس که من سابیدمشون!
تا خود عصر کار کردم و مادرم هم در آشپزخانه سر غذای شام بود
بالاخره ساعت هفت بود که رضایت داد من کمی استراحت کنم
از خستگی کم مانده بود در حمام خوابم ببرد
بعد حمام سراغ لباس هایم رفتم
کت و شلوار یشمی رنگم را همراه شال سفیدی روی تخت انداختم و از آن طرف صدای اذان بلند شد
نمازم رو خواندم و سر سجاده دعا کردم
و بعد سجده طولانی که تمام خستگی را از جانم شست
سراغ حاضر شدن رفتم .
موهایم را بالا جمع کردم و روسری را از روی کلیپی که فاطمه برایم ارسال کرده بود به سختی بستم .
طرح پاپیونش خیلی قشنگ شده بود
در همان نیم ساعتی که هنوز وقت بود نگاهی به پیام های گوشیم انداختم !
با صدای احوال پرسی که آمد با عجله دستبند نقره ام را بستم و سریعا خودم را به پایین پله ها رساندم !
💜کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 💜
@mohajeran_ir
•|رَځــــــیٖݪ|•🕊
#رایحه_حضور #پارت_۹۸ #سنا_لطفے ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
سلام و نور
فرا رسیدن ماه بندگی خدا رو خدمت همه شما تبریک میگم 😍
اگه نظری بود راجب رمان در خدمتم ☺️
آیدی نویسنده :
@BanoyDameshgh
#من_و_خدا🙃
💠 دعای روز اول ماه مبارڪـ رمضان 💠
بسم الله الرحمن الرحیم
💕 اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.
خدایا قرار بده روزه مرا در آن روزه داران واقعى وقیام وعبادتم در آن قیام شب زنده داران وبیدارم نما در آن از خواب بى خبران وببخش به من گناهم را در این روز اى معبود جهانیان ودر گذر از من اى بخشنده گناهڪاران...
🏮تعجیل درظہـورآقا امام الزمان صلوات🏮
#همدم💕
#خدا
#ماه_رمضان🌙
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
#آرام_دل💕
💚 حضرت محمدصلی الله علیه و اله:
بنده ای ڪه در دلش به وزن یڪ دانه خردل تڪبر باشد،
هرگز وارد بهشت نخواهد شد...
📒الکافی، ج۲، ص ۳۱۰♥️
#شنبه_های_نبوی
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
#آبروی_انقلاب💪🏻
معنی حِجــ🧕ـاب را
زمــــانی فهمیدم..
وقتی یه دختر بد حجاب داشت ازخیابون رد میشد یه پسر بهش متلڪ انداخت...!
و وقتی من رد میشدم سرشو پایین انداخت و راهو باز ڪرد..
#دختران_انقلاب💕
#حجاب_آرامشم😌
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
#فرمانده ✌
⚠️اسلام این توانائی را داشت و دارد که بشریت را به سعادت برساند، به کمال برساند و از لحاظ مادی و معنوی او را رشد دهد.
✳ این پایههائی که پیغمبر گذاشتند پایهی ایمان، پایهی عقلانیت، پایهی مجاهدت، پایهی عزت پایههای اصلی جامعهی اسلامی است. ایمانمان را در دلهای خود و در عمل خود تقویت کنیم؛ از خرد انسانی، که هدیهی بزرگ الهی به بشر است، استفاده کنیم؛ جهاد فیسبیلالله را چه در میدانهای نبرد نظامی، آن وقتی که لازم باشد؛ چه در میدانهای دیگر، میدان سیاست، میدان اقتصاد و دیگر میدانها دنبال کنیم و حس عزت و کرامت انسانی و اسلامی را برای خودمان مغتنم بشماریم.
#سخنانرهبری 💽
#رَحیــــل 🕊
🏇 @mohajeran_ir