eitaa logo
محـــــلِّم
1.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
555 ویدیو
34 فایل
⸤حوزه بسیج دانشجــویی دانشگاه فرهنگیان استان فـــــــارس⸣ راه ارتباطی: @admin_mohallem https://zil.ink/mohallemfars
مشاهده در ایتا
دانلود
محـــــلِّم
مردی که پلاکش را از جیب لباس خاکی اش بیرون نیاورد 💠سردی روزگار را بیشتر از گرمی اش چشیده.#او پا به
مردی که واژه شهادت را از مکتب امام حسین، آموخته . 💠گاهی خون، خودش روایت می کند از مرام مریدانِ مکتب امامی که حتی اسب سپاهیانی که آب به رویش بستند، را سیراب می کند. 🔮راستی مگر نگفته اند که ، هر روز است و هر سرزمین، ست؟ 💠پس جاماندگان یا لیتنی کنت معکم را چه غم که راه برای شدن، باز است‌... . 🔻دهه هفتاد بود که گزارش شناسایی یکی از گروهک های تروریستی که جنوب شرق را برای هم وطنان جهنم کرده بود، به دست رسید. 👈بسیار آشفته شد و ماموریت ویژه ای به من داد تا با امکاناتی که در اختیارم می گذارد، آرامش را به مردم منطقه باز گردانیم. 🔻طی یک عملیات غافلگیرانه اعضای گروهک محاصره شدند و خبر به رسید. 💠بدون تاخیر خودش را به منطقه رساند تا از نزدیک اعضای گروهک را ببیند. 💠فکر می کردم وقتی آنها را ببیند با پوتین به سر و صورتشان می زند، اما وقتی آنها را دید بسیار ناراحت شد و به من گفت: این چه وضعی است؟ چرا به آنها آب و غذا نداده اید؟ 🔻با تعجب پرسیدم: حاجی این‌ها در کشور آشوب کرده اند. 🔮 اما یک جمله گفت: شیوه علی در اسیر داری اینطور نیست و ما باید علی وار زندگی کنیم . 📌راوی: سردار اسکندری ➖➖➖➖➖➖➖➖ معاونت فرهنگسازی حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
مردی که رنگ خدا را دارد 💠عمق نگاه آدم ها به لبخند و خشمشان معنا می بخشد. حتی نگاه آدم هاست که چگونه زندگی کردن و چرایی زندگی‌شان را روشن می کند. 💠 خدا یعنی رهایی از بردگی همه چیز و عظمت ، یعنی قدم در مسیری گذاشتن که به خدا منتهی می شود و اوج یعنی چشم هایی که فقط به دنبال خدا می گردد.🌱 ▫️قبل از عملیات کربلای چهار، در حال تمرین غواصی بودیم که خبر رسید برای اطلاع از روند آموزشی گردان، به منطقه می آید. مربی نیروها را جمع کرد و گفت: حواستان را جمع کنید تا آبرویتان جلوی حاجی نرود. 🔻استرس گرفته بودم، نکند برای تمرین قرعه به اسم من بیفتد و جلوی حاجی خراب کنم؟ ▫️ رسید و به مربی گفت: یکی از نیروها را انتخاب کن تا روند آموزشی را ببینم. از قضا مربی مرا انتخاب کرد. نذر کردم اگر مشکلی پیش نیامد، پانصد صلوات به حضرت زهرا هدیه کنم. لباس غواصی را پوشیدم و به آب زدم. خدا را شکر خطایی نداشتم و با تحسین مربی و نفس عمیقی کشیدم؛ اما چهره حاجی کمی ناراحت بود و علت ناراحتی حاجی برایم سوال شده بود❗️ 👈دل را به دریا زدم و از حاجی پرسیدم: اتفاقی افتاده؟ خطایی از من سر زده؟ لبخندی زد و نگاهم کرد و بعد از چند ثانیه گفت: برادرم من کی هستم که بخواهی برای من غواصی کنی ؟ وقتی لباس غواصی را به تن می کنی، خدا را حاضر و ناظر بدان و در دلت بگو: به غیر از رضای خدا کاری انجام نمی دهم. 🔮 آن روز با آن نگاه، درس بزرگی به من داد که به خودم آمدم و در زندگی به غیر از رضای خدا کاری نکردم. 📌راوی: عباس قطب الدینی ➖➖➖➖➖➖➖➖ معاونت فرهنگسازی حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
محـــــلِّم
مردی که رنگ خدا را دارد 💠عمق نگاه آدم ها به لبخند و خشمشان معنا می بخشد. حتی نگاه آدم هاست که چگونه
مردی که فانوس به دست گرفته تا نور به مردم ببخشد 💠فرقی نمی کند بین نیمکت های چوبی قدم زده باشی یا نه؟ رنگ دانشگاه را دیده باشی یا نه؟ 👈همین که در وجودت درد مردم را داشته باشی، ردای مقدس به تن کرده ای و آرام نمی گیری مگر آنکه در کوچه پس کوچه ها گشته باشی و دستی گرفته تا الفبای را سرمشق باشی.🌱 🔹کدخدای روستای قنات ملک، زادگاه هستم. 🔹یک روز که به دیدنم آمده بود به من گفت: می خواهم با اشرار و قاچاقچی های اینجا مبادله کنم. با تعجب پرسیدم: مبادله با اشرار! چطور؟ 🔮گفت: می خواهم اسلحه هایشان را بگیرم و به آنها موتور خانه و لوازم کشاورزی بدهم. 🔹قرار شد من واسطه این کار شوم. پیشنهاد را به آنها گفتم. باو نمی کردم بدون هیچ چون و چرایی قبول کردند. 💠حاجی اینطور با اشرار مبارزه کرد. هدفش مچ گیری نبود، دست گیری بود. 📌راوی: کد خدا خسرو ➖➖➖➖➖➖➖➖ معاونت فرهنگسازی حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
به نام خدای عطر نرگس ها نرگس هایی که خبر از می دهند، خبر از چشم به راه بودن.🌱 🔸شب یلدا،قشنگ ترین وقتی که میشه پوستر ثبت نام رو منتشر کرد. اما قبلش اونقدر از حس و حال پارسال گفتیم که فکر کنم همه می دونستن قراره کی پوستر منتشر شه. ما برای بچه هایی که کرمان نرفته بودن از اولین لحظه که پارسال وارد کرمان شدیم و حتی قبلش، از حس و حالی که قبل از رفتن حتی موقعی که داشتیم با شوخی وسیله هامون جمع می کردیم، از وقتی که توی اتوبوس بودیم و دل تو دلمون نبود که زودتر برسیم. از وقتی پیاده شدیم. حتی از محل اسکان گفتیم و گفتیم تا رسیدیم به گلزار شهدا . 👈یه چیزی عجیب توی ذهنم مونده بود که برای همه گفتم. اونجا که میری انگار که حس و حالِ دلت رو یه عطر خاصی بهش میدن و چشم هات جور دیگه ای می بینه دنیا رو. اونجا که میری از اول اولش موکب هایی می بینی که فقطططط حال دلت رو می بره اربعین کربلا. راستی اونجا پارسال نم نمای بارون می پاشید تو صورتت و وجودت با عطر که انگار عطرش متفاوت تر از هر بود، جون می گرفت. دلم میخواست مثل عکس موکبا این عطر هم توی حافظم بمونه و موند. از صفی که دل تو دلت نیست زودتر جلو بره که برسی به اون مزاری که ارومِ دل تنگته. 🔸پوستر منتشر شد. یک دقیقه گذشت... حجم پیامک های واریزی اونقدر زیاد بود که ترسیدم خودم جا بمونم و سریع رفتم ثبت نام. به بچه های کادر هم گفتم که یه وقت جا نمونن. شب یلدا بود و تا آخر شب نزدیک بیست و خورده ای ثبت نامی داشتیم. بیست و چهار ساعت نگذشته بود که ظرفیت پر شد❗️ پیامی که برای لیست ذخیره از قبل آماده کرده بودیم و هیچ وقت هیچ کدوم فکرش نمی کردیم که اصلا لازم شه، برای بچه ها ارسال شد. 📌اصلا این ثبت نام عجیب ترین ثبت نامی بود که خودم تاحالا دیده بودم. 🔸چند نفر ورودی جدید داریم؟ بیشتر آمار از بچه های ورودی جدیده. چه خوب، آخه بچه های ورودی جدید هفته آخر رو هم کلاس دارن و هم امتحان. آخه مگه درس و مشق دنیایی، عشق رو کمرنگ می کنه؟ انتظاری که از مدت ها قبل تو قلب این بچه ها ایجاد کرده رو قانع می کنه که بیخیال سفر شه؟ 🔸بچه ها، بزنید بریم میخوایم مستند ۷۲ ساعت رو ببینیم. سالن اجتماعات سرده ولی میخوایم روایت سه روز آخر زندگی رو بشنویم. بعد از اینکه مستند تموم شد قشنگ معلوم بود چقدر به دل بچه ها نشسته و چقدر عشقشون به رو بیشتر کرده. 🔸مستند تموم میشه. یکی بدو بدو میاد سمتم که ببخشید ثبت نام تموم شد؟ اینقدر با ذوق گفت که اصلا دلم نیومد بهش بگم آره، خیلی وقته ثبت نام بسته شده و خیلی وقته صحبت کردیم حتی چهل نفر به ظرفیت اضافه کردیم و هنوز هم از یه پایگاه فقط بیست نفر تو لیست ذخیره اند. لیست ذخیره هایی که هر ده دقیقه یکبار بهم پیام می دادن: ببخشید ظرفیت باز نشد؟ ده دقیقه دیگه: ببخشید مزاحم میشم ظرفیت باز نشد؟ به خدا بگید کف بشین تو اتوبوس میشینم ولی بیام. یکی که دانشجوی بندر عباس بود و مدام زنگ می زد که میشه همراهتون بیام؟ لحظه آخر هم که باشه خودمو می رسونم، همه چیزم آماده هست. و خیلیای دیگه ای که تو لیست ذخیره نبودن ولی دلشون پر می کشید که بیان. ولی باید بهش می گفتم، مستقیم نه چون اتفاقای عجیبی موقع ثبت نام افتاده بود و یه جوری یک لحظه از دستمون در رفت که بعدش فهمیدم چقدررر اونی که بخاطر این اشتباه محاسباتی به لیست اضافه شد، مهمون ویژه . 💠اونجا بود که برای چندمین بار توی تشکیلات فهمیدم هیچی دست ما نیست و کس دیگه ای داره پیش می بره . بهش گفتم توکلت به خدا باشه، چون این جمله خودش خیلی از اون کسایی که تو لیست ذخیره اون اخرا بودن رو به سفر دعوت کرد. یکی دیگه که بخاطر پر شدن غیبت هاش انصراف داده بود، اومد سمتم که میخوام فردا برم با استاد حرف بزنم هرجور شده راضیش کنم، میشه ظرفیت باز شه‌‌؟ با اینکه شرمنده تک تکشون شدم ولی قول دادم رسیدم مزار تک تکشون رو توی ذهنم بیارم. ✨ولی هم من و هم اونا می دونستن که رفتن کجا و نائب الزیاره بودن کجا. راوی: یکی از خدمتگزارانِ . 📌کاروان اعزامی از استان فارس ادامه دارد.... 1⃣ ➖➖➖➖➖➖ معاونت فرهنگسازی بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
محـــــلِّم
به نام خدای عطر نرگس ها نرگس هایی که خبر از #انتظار می دهند، خبر از چشم به راه بودن.🌱 🔸شب یلدا،قشنگ
🔸روز اعزام فرا رسید. سریع کاغذ نوشته ها رو به تعداد افراد هر اتوبوس تقسیم کردیم. روی اون کاغذا اینطور نوشته شده بود: 👈روزگاری دنیا شلیک موشک هایش را به سمت جایی گرفته بود که آن را از محروم ترین نقاط زمین می خواند، اما امروز همین نقطه محروم، معادله تجاری بالانشین های آدم خوار را به هم زده و ابرقدرت روبه افول امروز را تهدید می کند. *جبهه مقاومت معلمانِ تحول خواه* هم روزی معادله‌ی تعليم و تربیت کالایی را به هم خواهد زد. با *همت* های ما معلمانِ در مسیر . 🔸دو تا از اتوبوسا قرار بود زودتر حرکت کنه. سوار اتوبوس ها شدیم و با صدقه و آیه الکرسی حرکت کردیم. در طول مسیر سرود سلام فرمانده و چندتا نماهنگ دیگه با بچه ها هم خوانی کردیم و فضای اتوبوس گرم و دلنشین شده بود. 🔸پس از چند ساعتی که توی مسیر بودیم، وارد کرمان شدیم. هرجا رو نگاه می کردی، عکس می دیدی. فضای شهر رو خیلی خوب آماده کرده بودن. 🔸رسیدیم به محل اسکان و با بچه های خادم کرمان که ارتباط گرفتم، ما رو سمت اتاق هامون راهنمایی کردن. اتاق بندی ها رو انجام دادیم که وقتی بچه ها رسیدن بدون سر و صدا برن توی اتاق های خودشون و بقیه بچه ها بیدار نشن. بچه های کرمان خیلی خوب از ما استقبال کردن و قسمتی که اتاق های ما بود کاملا در اختیار خودمون بود. 🔸بقیه اتوبوس ها هم به اختلاف چند ساعت رسیدن و همه بچه ها اتاق بندی شدن و تا مراسم افتتاحیه چند ساعتی وقت داشتیم. قرار بود اول بریم مراسم افتتاحیه و بعد هم *گلزار شهدا* که برنامه تغییر کرد و گفتن ساعت ۱۳ و ۳۰ حرکت می کنیم سمت گلزار. 🔸خیلی زیاد تاکید داشتیم که بچه ها راس ساعت حاضر باشن، همه بچه ها هم دقیقا راس ساعت ۱۳ و ۳۰ جلوی در بودن. ربع ساعت گذشت، خبری از اتوبوس ها نبود. ۴۵ دقیقه گذشت بازم خبری نشد. یه تعدادی از بچه ها خسته شده بودن و میخواستن خودشون با اسنپ برن که منصرفشون کردیم. قبلا درمورد تاخیر های این شکلی در زمان که هیچ کس مقصر نیست و حکمتی پشتشه، خونده بودم؛ بخاطر همین خودم زیاد برام مهم نبود. 🔸دقیقا یک ساعت و نیم معطل شدیم که سر و کله اتوبوس ها پیدا شد. قرار بود با بچه های یزد با هم بریم که گفتن اول بچه های فارس سوار شن. اتوبوس اول و دوم راهی شد و سوار اتوبوس سوم شدم. هنوز مسافتی نرفته بودیم که یکی از بچه ها اومد پیشم و آروم گفت: چیزی از صدای انفجار شنیدی؟ هنگ کردم. انفجارررر؟ کجا؟ تا اینکه خیابون یواش یواش از ماشین های نیروی انتظامی و آمبولانس ها پر شد. میگفتن کپسول گاز منفجر شده ولی دویدن مردم و پراکنده شدنشون، خبر از یک اتفاق جدی می داد. 🔸قلبم تند تند می زد. اتوبوس یککککک اونا زودتر از ما حرکت کردن. سریع شماره یکی از بچه ها رو گرفتم، در دسترس نبود. آنتن ها قطع شده بود. با گوشی یکی از بچه ها شمارش رو گرفتم، بازم بر نداشت. تا اینکه خودش زنگ زد و گفت: گلزار شهدا بمب گذاشتن، برگردید سمت خوابگاه. دلم لرزید.💔 🔸بچه های کرمان گفتن که هیچ اتوبوسی نرسیده به گلزار و هر دوتا اتوبوس دارن برمیگردن. یکم آروم شدم ولی هنوز استرس داشتم. راننده مسیر رو تغییر داد به سمت خوابگاه. پیاده شدیم و سریع رفتیم داخل. 🔸دل تو دلم نبود. هنوز دو تا از اتوبوسا برنگشته بودن. تا اتوبوس شماره دو برگشت هزار بار مردیم و زنده شدیم. اما یکی از اتوبوس ها هنوز برنگشته بود. 🔸آمبولانس های بیشتری داشتن حرکت می کردن سمت گلزار و صداشون داشت دیوونم می کرد. نمی دونستیم دقیقا کیا با اتوبوس یک رفتن. اصلا نمی‌ دونستیم باید چی کار کنیم. به بچه ها گفتم سریع از فایل اکسل شروع کنید حضور و غیاب بچه ها، هرکسی نیست بهم خبر بدید. همه بچه ها دست به کار شدن و دونه دونه اسامی رو چک می کردن. تعداد زیادی از بچه ها بودن ولی اتوبوس یک... راوی: یکی از خدمتگزارانِ . 📌کاروان اعزامی از استان فارس ادامه دارد.... 2⃣ ➖➖➖➖➖➖ معاونت فرهنگسازی بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
محـــــلِّم
#زیست_دیگر پرده دوم: باور نامیرا 🕊یا به پا خیزی و از منطقه امن خویش بیرون بیایی، روح پیدا کنی و چن
پرده سوم: آدم کیست؟ ❓آیا وقتش نرسیده که ایمان‌هایمان را عوض کنیم؟؟ کمی شبیه اش کنیم؟ کمی میل کنیم؟ ایمانمان بوی تعفن می‌دهد ز بس مانده! 💎 می‌دانی ایمان نیامده آسایش و رفاه ات را بیشتر کند بلکه آمده تا آنقدر تراشه بر جانت بزند که از هر تکیه‌گاه خیالی رهایت کند. خانه ات را خراب می‌کند، دیوارهایت را می‌ریزد، محبوب‌هایت را می‌شکند تا به وسعت برسی. آمده تا جانت را آباد کند. آمده آدم تحویل بدهد،آدم... ❓می‌دانی آدم کیست؟ ✨آن است که نمک در چشمش می‌کند تا نکند خواب برود و در جایی ظلمی بر کسی بشود. ✨آن است که در وصیت نامه‌اش اینگونه می‌نویسد :« معبود من بهشت من جوار توست پیوسته از تو خواسته‌ام سراسر وجودم را مملو از عشق خودت کنی.جز تو را نمی‌خواهم مرا به خودت متصل کن». ⬅️ این یعنی دنیا و هرچه در دنیاست ، بلکه را هم به بازی گرفتن. چرا؟ 🌱چون قدر و اندازه خویش را شناخته، خودش را بزرگتر از پول و مقام و پست و طلا و حتی بهشت دیده. می‌خواهد خود را به هست آفرین برساند. عزیز دست جان‌های ما را هم می‌گیری و در آغوش خدا بگذاری تا آنقدر وسیع شوند که هیچ چیز نتواند از پای درشان بیاورد؟ آنقدر وسیع که دنیا دل‌هایمان را نرباید؛ مثل شما و همه محور مقاومت... 🖇ادامه دارد.... ،‌عهدی‌به‌قدمت‌تربیت ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
💢 مکتب مرد میدان 🔰سلسله جلسات در مدار حزب‌الله🔰 🔸️با حضور سردار رفیعی ( فرمانده لشکر سیدالشهدا در سوریه ) 🖋 با موضوع مکتب حاج قاسم و نقش آن در مبارزات منطقه 📅 زمان : چهارشنبه ۵ دی ماه ۱۴۰۳ ساعت ۲۰ 📍 لینک جلسه متعاقبا ارسال خواهد شد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
محـــــلِّم
#اطلاعیه 💢 مکتب مرد میدان 🔰سلسله جلسات در مدار حزب‌الله🔰 🔸️با حضور سردار رفیعی ( فرمانده لشکر س
لینک ورود به جلسه مکتب مرد میدان https://www.skyroom.online/ch/nasra1401/idea-125381/l/fa 📌 برای ورود گزینه « ورود میهمان » را انتخاب کنید. ➖➖➖➖➖➖➖➖ حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان فارس @mohallemfars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست سردار زمین افتاد ... 🥀 ➖➖➖➖➖➖➖➖ پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان مرکز شهید سلیمانی شیراز @mohallemfars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هرگز نمی‌خواستم سلاح به دست بگیرم سلاح به دست گرفتم؛ برای ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ پایگاه بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان واحد شهید سلیمانی شیراز @mohallemfars