eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فَحُبُّك راحَتي في کُلّ حینٍ وَ ذِکْرُك مُونِسي في کُلّ حالي... @mohamad_hosein_tabatabaei
🍀السَّلامُ علَی مُطَهِّرِ الْأَرْضِ ، وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَالْعَرْضِ ، وَ الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِيِّ ، الْإِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِيِّ🍀 @mohamad_hosein_tabatabaei
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ وَلِیَّکَ عَلِیِّ بْنِ اَبِی‌طالِبٍ اَلَّذِی ما اَشْرَکَ بِکَ طَرْفَةَ عَینٍ اَبَداً اَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ وَلِیِّکَ الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ وَ تُصْلِحَ اَمْرَهُ فِی هذِهِ السّاعَةِ» @mohamad_hosein_tabatabaei
◾️در قبول شدن عملت شک نکن◾️ ✔️عبادات و طاعات خود را اگر کار خدا بدانی (ما اَصابَکَ مِن حَسَنَةٍ فَمِن اللهِ: آنچه حسنه به تو برسد، از جانب خداست)، دیگر در مقبول بودن آن شک نمی‎کنی. ◾️استاد مهدی طیّب ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 34-33 آل عمران، قسمت دوم بخش اول ● معناى كلمه ((آل )) و بيان مراد از ((آل ابراهيم و آل عمران )
آیات 34--33 آل عمران، قسمت دوم بخش دوم ● مراد از آل ابراهيم معصومين از ذريه ايشان است پس معلوم شد كه مراد از كلمه ((آل ابراهيم )) طاهرين و معصومين از ذريه آن جناب است ، البته خصوص ذريه اى كه از ناحيه اسماعيل (عليه السلام ) پديد آمده اند، و چون آيه شريفه مورد بحث در مقام حصر نيست ، منافاتى با اصطفاى خود ابراهيم و موسى و ساير انبيا كه طاهرين از ذريه ابراهيمند ندارد. در آيه مى فرمايد آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را اصطفا كرده ، و نفرموده كه ديگران را اصطفا نكرده ، پس ممكن است بحكم آيات بسيارى از قرآن ، خود ابراهيم و ساير انبيا هم كه از مسير اسحاق پديد آمده اند و قرآن در آياتى بسيار كه حاجت به نقل آنها نيست ناطق به منقبت و علوشان و مقام ايشان است اصطفا شده باشند، چون اثبات شى ء نفى ماعدا نمى كند. و نيز منافات ندارد كه در مثل آيه زير بنى اسرائيل را ستوده و فرموده باشد: ((و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوه ، و رزقناهم من الطيبات ، و فضلناهم على العالمين )) كه همه اين مطالب روشن است . همچنان كه برترى دادن بنى اسرائيل بر عالميان منافات ندارد با برترى دادن طايفه اى ديگر بر عالميان و يا برترى دادن ديگران بر بنى اسرائيل ، براى اينكه برترى دادن قوم يا اقوامى مختلف بر اقوامى ديگر تنها مستلزم آنست كه در يك فضيلت دنيوى يا اخروى مقدم بر ساير مردم باشند، و اگر برترى يافتن آنان بر مردم ، منافات داشته باشد با برترى يافتن ديگران ، و نيز اگر برترى يافتن آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران بر عالميان منافات داشته باشد، با برترى يافتن ديگران ، بايد برترى يافتن خود نامبردگان نيز نسبت بيكديگر منافات داشته باشد، و اين خود روشن است . و نيز برترى يافتن نامبردگان منافات ندارد كه در بين خودشان هم تفاوت رتبه و برترى يكى بر ديگرى بوده باشد، همچنان كه در آيه : ((و كلا فضلنا على العالمين ))، انبيا را بر همه عالميان برترى داده ، و در آيه : ((و لقد فضلنا بعض النبيين على بعض )) بعضى از انبيا را بر بعضى ديگر برترى داده است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 262 و اما آل عمران ظاهرا مراد از آن دودمان عمران پدر مريم باشد، و كلمه ((مريم ابنة عمران )) در قرآن كريم مكرر آمده ، و اما عمران پدر موسى حتى در يك مورد هم ذكر نشده و اگر شده بطورى ذكر نشده كه متعين در پدر موسى باشد، و اين خود مويد همين احتمال است كه مراد از وى عمران پدر مريم (عليها السلام ) باشد، و بنابراين مراد از آل عمران عبارت مى شود از مريم و عيسى (عليهما السلام ) يا آن دو با همسر عمران . و اما اينكه نصارا قبول ندارند كه پدر مريم نامش عمران بوده ، قبول نداشته باشند، چون قرآن تابع هواهاى ايشان نيست . ذريه بعضها من بعض كلمه (ذريه ) بطورى كه گفته اند در اصل به معناى فرزندان صغير بوده ، و سپس در مطلق اولاد چه صغير و چه كبير استعمال شده ، و همين معنا در آيه منظور است ، و اين كلمه در آيه شريفه ، منصوب است ، چون عطف بيان مى باشد. و اينكه فرموده : ((بعضها من بعض )) دلالت دارد بر اينكه هر بعضى از ايشان را فرض كنيم ، از بعضى ديگر پيدا شده ، و به بعضى ديگر منتهى مى شود، و لازمه اين سخن آن است كه مجموع آنان متشابه الاجزا باشند، و در صفات و حالات از يكديگر جدا نباشند و چون گفتگو از اصطفاى ايشان بود پس مى فهميم كه آنان ذريه اى هستند كه در صفات فضيلت جداى از هم نيستند، همه در آن صفاتى كه باعث اصطفاى بر عالميان مى شود مشتركند، چون در كارهاى خدا گزاف و بيهودگى وجود ندارد، يكى از كارهاى او اصطفائى است كه منشأ تمامى خيرات در عالم است . وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ يعنى خدا شنواى سخنان ايشان است ، سخنانى كه از معنويات و باطن ضميرشان خبر مى دهد، و داناى به نيات ايشان است ، بنابر اين جمله مورد بحث به منزله تعليل اصطفاى ايشان است ، و علت اصطفاى آنان را بيان مى كند، همچنان كه جمله ((ذريه بعضها من بعض )) به منزله تعليل است ، براى اينكه بيان كند چرا موهبت اصطفا شامل حال اين جماعت شد. در نتيجه از آيه شريفه اين معنا بدست مى آيد: كه خدا آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد، و اين گزينش بدين سبب شامل حال همه آنان شد كه همه آنان ذريه اى هستند كه افراد آن شبيه بيكديگرند، و در تسليم بودن دلها و ثبات قدمشان در قول به حق ، مثل هم و از جنس همند، و اگر خداى عز و جل با موهبت اصطفا به ايشان انعام كرد، براى اين بود كه او هم اقوال آنان را مى شنيد و هم داناى به ضمائر ايشان بود. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 263 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
◾️« ، موجب رشد و مبارک شدن مال است» ◾️ ▪️و اما مسأله اینکه زکات بده! شارع می‌داند که عینک‌های ما آلوده است. ما نمی‌توانیم این مطلب را تشخیص دهیم که زکات دادن، تنمیه [و رشد] مال است، مبارک کردن مال است. ▪️می‌دانیم از لطف و احسان است که شارع فرمود: [با زکات و صدقات] تهذیب بکنید مالتان را، زیاد می‌شود! «استنزلوا الرزّق بالصدّقه[۱]؛ روزی را با صدقه نازل کنید.» ▪️بالمیزان(به‌مقدار قابل‌توجه‌ای) دارد کیسه‌اش را خالی می‌کند. «استنزلوا الرزق»! ▪️[ولی گویا خداوند برخلاف ظاهر امر می‌فرماید:] پرکن! [چگونه می‌شود؟!] بابا! [من که] دارم خالی می‌کنم؟! ▪️آخر عقلت نمی‌رسد! تو چه می‌فهمی که فردا چه می‌شود‌؟! فردا یک قِران هم اگر گیرت بیاید از این دَه قِرانی -که الان داری می‌دهی- مبارک‌تر می‌شود برای تو! ▪️همچنین صرف اوقات در نمازهای پنج‌گانه [هم همینطور است، برخی می‌گویند: «[چرا] اوقات مردم را [با نماز تلف می‌کنید؟] ▪️آخر [کسانیکه] می‌روند کارخانه اینقدر کار می‌کنند اینقدر اروپایی‌ها می‌روند از شهری به شهری برای [کار در] کارخانه، و [در] ساعات [حضورشان]، لیره‌های زیادی کار می‌کنند. [ولی] شما می‌گویید نماز! خب نماز، این بیست دقیقه را ـ که برای خواند نماز لازم است ـ همه را جمع می‌کند و آخر کاری وقتی آمد در خانه‌اش، برمی‌دارد [یکجا] می‌خواند. چرا مزاحم با وقت کارش باشد که تمامش استفاده است؟!» ▪️[حقیقتا در پاسخ به این افراد] چکار بکنیم؟! ▪️مثل یک بچه‌‌ای که خبر از جایی ندارد، چطور آدم به او بفهماند که بابا! این دوای تلخ[پرداخت زکات و خواندن نماز اول وقت]، صحت و عافیت است در آن! این نقص فعلی محسوس [با پرداخت زکات، نقص نیست] ازدیاد است، تنزیل رزق است، استنزال رزق است. ▪️وقتی این‌ها را ملاحظه کنیم می‌فهمیم که [خدا] برای این واجبات بر ما منّت گذاشته است نه این که ما طلبکار باشیم. خیلی منّت گذاشته است به‌خاطر این آثار و [برکات]. ▪️[آیا این آثار و برکات] با آنچه به واسطه صرف وقت[برای نماز] یا خالی کردن کیف(جیب) در اینجاها(پرداخت زکات)! [از انسان فوت می‌شود،] قابل قیاس است؟ ✔️پی‌نوشت: ١. الکافی، ج۴، ص۳. ◾️درس خارج زکات، جلسه ۵، ٢١ اردیبهشت ١٣٧٨◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️مقدمه: تجربه‌گران گاهی خاطراتی را از حوادث قبل از تولد به یاد می‌آورند، این نوشتار است در توجیه این خاطرات. ▪️از مسائل مشهوری که بین فلاسفه، مورد بحث و گفتگو بوده است، مسئله قبل از است؛ آیا روح هر انسانی، قبل از خلقت بدنش موجود بوده است؟ یا بعد از این که بدن هر انسانی در دوره جنینی به مرحله رشد کافی خود رسید، روح او آفریده می‌شود؟ ▪️در بین فلاسفه قبل از اسلام، به موجودیت روح قبل از بدن، بلکه به ازلیت و قدم روح، قائل است؛ اما به حدوث روح همزمان با حدوث بدن جنین، معتقد است؛ ▪️در دوره اسلامی نیز، ، موافق با دیدگاه ارسطو، قائل به حدوث روح است؛ اما ، موافق با نظریه افلاطون، معتقد به ازلیت و قدم روح است. ▪️در این میان اما، نظریه بدیعی دارد و به‌ گونه‌ای انظار دیگران را در نظریه خود جمع کرده است؛ نظریه او، به و بودن نفس معروف است. ▪️بیان اجمالی نظریه: روح انسان، و مراحلی دارد؛ و این مراتب گوناگون، احکام مختلفی دارند که می‌توان اقوال مختلف مربوط به حدوث و قدم نفس را با هم جمع کرد؛ 1️⃣ مرتبه عقلانی در قوس نزول روح انسانی یک مرتبه عالی با تجرد عقلانی دارد؛ در این مرتبه، روح قبل از بدن به‌صورت ازلی موجود بوده است؛ و این مرحله همان مرتبه‌ای است که می‌توان بر اساس آن، دیدگاه و پیروانش را پذیرفت؛ 2️⃣ مرتبه مثالی روح در قوس نزول هبوط نفس از مرتبه عقلانی به مرتبه مادی یک مرتبه اتفاق نمی‌افتد بلکه بین این دو مرتبه عالی و دانی، یک مرتبة واسطه، قرار دارد که همان وجود مثالی روح است؛ در این مرتبه واسطه، روح عقلانی (که فاقد هر گونه صورت بود)، اینک در شکل و شمایل انسانهایی با صورتهای متفاوت، ظاهر می‌شود؛ و با قیافه‌های گوناگون صنفی و شخصی شکل می‌گیرند؛ ▪️شاید این مرحله، همان است که در آیه (۱۱ سوره اعراف) بدان اشاره شده است آنجا که گفته شده "لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُم" (ما ارواح شما را آفریدیم و سپس شما را با صورتهای گوناگون صورت‌بندی کردیم)؛ ▪️در همین مرحله واسطه است که روابط نَسَبی افراد انسانی مثل پدر بودن و فرزند بودن و سایر نسبتهای خویشاوندی تعیّن یافته‌؛ و روابط خاصی بین افراد تحقق می‌یابند، روابطی که در مرتبه دنیایی نیز بعدا به صورت نازل‌تری نیز ظاهر می‌شوند و اجتماعات گوناگون انسانی در دنیا بر اساس آنها شکل می‌گیرند؛ ▪️روایت معروف «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاكَرَ مِنْهَا اخْتَلَف‏»، به آن اشاره دارد؛ معنایش این است که ارواح انسانی (در دوره مثالی) گروه‌های گوناگون دارند؛ لذا افرادی که در آنجا با هم در یک گروه، آشنایند، (در دوره دنیایی) نیز با هم الفت می‌یابند؛ و افرادی که در آنجا ناآشنایند، (در دوره دنیایی) نیز با هم ناآشنا بوده و نسبت به هم متخالف و بیگانه‌اند. 3️⃣مرتبه استعداد مادی در قوس نزول مرتبه دیگری از روح با بدن مادی او گره خورده است؛ چون روح از مقام عقلانیش به عالم مثالی و از عالم مثالی به عالم مادی هبوط می‌کند، و در عالم مادی، ابتدا به صورت در نطفه و علقه و مضغه؛ حادث و ظاهر می‌شود؛ این «استعداد مادی» نازل‌ترین مرتبه وجود روح انسانی در قوس نزولی است. ▪️مرحله عالی عقلانی روح و هبوط و نزولش به‌صورت یک استعداد مادی و موجودی بالقوه (که پست‌ترین مرتبه موجودیت مادی است) همان دو مرحله‌ای است که در آیه (۴ سوره تین) بدان اشاره شده است؛ "لقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويم ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِين" بخش یکم (ادامه دارد.....) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
☑️مقدمه: تجربه‌گران #زندگی_پس_از_زندگی گاهی خاطراتی را از حوادث قبل از تولد به یاد می‌آورند، این نوش
☑️جسمانیة الحدوثی و روحانیة البقائی نفس در قوس صعود ▪️بعد از هبوط به مرتبه استعدادی مادی، این «استعداد مادی»، در بستر نطفه تا جنین، استکمال و ارتقاء می‌یابد؛ و این، ابتدای حرکت نفس در است؛ این حرکت استکمالی ادامه می‌یابد تا این که در پایان کامل شدن جنین، ، مثل میوه‌ای که از درخت زایش ‌شود، از بدن جنین زایش می‌شود؛ با این تفاوت که در این مرحله آن استعداد مادی و موجود بالقوه، به‌صورت یک حقیقت مجرد با پایین‌ترین مرتبة تجرد، حادث و ظاهر می‌شود؛ ▪️بنابراین نفس انسانی در عالم مادی، و است؛ معنی‌اش این است که حدوث نفس در عالم مادی، وابسته به شرایط مادی جنین است؛ اما بعد از این که نفس مثل یک میوه از جنین حادث شد، در بقایش، و مجرد است؛ یعنی بعد از حدوثش، دیگر در اصل ، به بدن مادی وابسته نیست؛ و حتی اگر بدن هم از بین برود نفس همچنان باقی است. ☑️نتیجه بحث: بنابراین هر روح انسانی یک موجود ذو مراتب است؛ 1️⃣ ابتدا در مرتبه‌ای عالی در یک وجود جمعی و متمرکز، متحد با سایر ارواح انسانی موجود است این همان روح با مرتبه عقلانی است «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويم»؛ 2️⃣ سپس آن وجود جمعی و متمرکز، در قالبها و صورت‌های گوناگون مثالی مجرد، با هویت‌های متفرق شخصی ظاهر می‌شود «وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُم»؛ 3️⃣ سپس هر یک از این صورتهای مثالی مجرد، به شکل استعدادهای مادی (که پست‌ترین مرتبه موجودیت مادی است) در موضوعات مادی شخصی مناسب، هبوط می‌کند «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِين»؛ سپس، قوس صعود شروع شده و این استعداد مادی پست، در بستر حرکت جوهری نطفه تا جنین، استکمال کرده و بشکل نفس مجردی، در نشأة دنیایی حادث و ظاهر می‌شود؛ و به تدریج در دوره دنیایی کامل می‌شود؛ و از مرحله تجرد حسی به تجرد خیالی و بالاتر ارتقاء می‌یابد. ▪️این مراتب گوناگون در دو قوس نزول و صعود، همه مراتب یک موجود واحد متصل‌اند؛ و همین یگانگی وجودی این مراتب گوناگون موجب می‌شود که برخی حوادث قبل از هبوط به شکل در نفس شخص بماند و در زمان مناسبی بعد از تولد دنیایی، بازیابی شده و دو باره به ساحت نفس آمده، و شخص متذکر آن خاطره شود. بخش دوم (پایان) @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ◾️امکان رؤیت و تکذیب مدّعی مشاهده◾️ ▪️امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در پایان دوران غیبت صغریٰ در توقیعی که به علیّ‌بن‌محمّد سَمُری نوشتند‌، فرمودند‌: وَ سَیَأتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشٰاهَدَةَ. اَلٰا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشٰاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیٰانِیِّ وَ الصَّیْحَـةِ فَهُوَ کٰاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لٰا حَوْلَ وَ لٰا قُوَّةَ اِلّٰا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ:[i] بزودی کسانى نزد شیعیان من می‌آیند که مدّعى مشاهده‌ی من می‌شوند. آگاه باشید هرکه پیش از خروج سفیانى و صیحه‌ی آسمانى ادّعای مشاهده کند‌، دروغگو و فریبکار است و هیچ حول و قوّه‌ای جز برای خدای متعال نیست.اکنون باید دید این موضوع چگونه با مسأله‌ی دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوران غیبت آن حضرت قابل جمع است. 1️⃣ اوّلاً احادیث فراوانی که در تبیین معنای غیبت به این نکته تصریح نموده‌اند که مردم در دوران غیبت کبری حضرت حجّت‌(علیه السلام) را می‌بینند؛ ولی ایشان را نمی‌شناسند؛ احتمال نفی مطلق مشاهده‌ی آن حضرت در دوران غیبت به استناد توقیع مزبور را منتفی می‌سازند. 2️⃣ ثانیاً بزرگانی از عالمان وارسته‌ی شیعه، چون سیّدبن‌طاووس، علاّمه‌ی بحرالعلوم، علاّمه‌ی حلّی، مقدّس اردبیلی و بسیاری دیگر که ماجرای تشرّفشان به خدمت حضرت ولیّ‌عصرارواحنا‌فداه در دوران غیبت کبری در کتاب‌های معتبر ذکر شده ‌است، در تاریخ بسیارند و بی‌شک چنین بزرگوارانی قابل انکار و تکذیب نیستند. 3️⃣ ثالثاً مشاهده و دیدار‌ دو مفهوم جدا از هم هستند‌؛ مقصود از مشاهده این است که شخصی ادّعا کند هر‌گاه اراده کند‌، می‌تواند به حضور امام راه یابد و طبق فرموده‌ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هرکس چنین ادّعایی داشت، ‌باید او را تکذیب کرد؛ زیرا در دوران غیبت‌ راه ارتباط یک‌طرفه است. حضرت می‌توانند توفیق دیدار خود را به کسی بدهند؛ امّا این‌طور نیست که کسی هر وقت بخواهد بتواند خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برسد. لذا از آن‌سو‌ راه دیدار باز است. هر‌گاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اراده کنند‌، خواهند توانست خود را به شخصی معرّفی کنند تا با ایشان ملاقات نماید؛ امّا از این‌سو و ازجانب سایرین راه بسته است و کسی نخواهد توانست هروقت مایل باشد، به حضور امام‌(علیه السلام) برسد‌. بنابر این، فرمایش امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ناظر بر تکذیب کسی است که مدّعی باشد هروقت بخواهد می‌تواند به خدمت آن حضرت برسد و ایشان را ببیند؛ چنین شخصی دروغگو و فریبکار است. 4️⃣ رابعاً دقّت در اینکه توقیع مزبور به مناسبت اعلام ختم دوران غیبت صغریٰ و امر نیابت و وکالت خاصّه‌ی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صادر شده است، روشن می‌سازد سخن آن حضرت ناظر بر نفی و تکذیب ادّعای مشاهده‌ی توأم با دعوی نیابت و نمایندگی از جانب حضرت مهدی ارواحنا فداه و به تعبیر دیگر، بابیّت است؛ نه مطلق دیدار. بنابراین کسانی کسانی که ادّعای مشاهده می­کنند و می­خواهند آن را مقدّمه­ای قرار دهند تا برای خود مقام بابیّت، نیابت و وکالت خاصّه قائل شوند، باید تکذیب کرد. ادامه دارد…. ◾️استاد مهدی طیب، ص٢٥٧◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
‍ ◾️امکان رؤیت و تکذیب مدّعی مشاهده◾️ ▪️امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در پایان دوران غیبت صغ
‍ ◾️امکان رؤیت و تکذیب مدّعی مشاهده (قسمت دوم)◾️ ▪️اینکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در پایان دوران غیبت صغریٰ در توقیعی که به علیّ‌بن‌محمّد سَمُری نوشتند‌، فرمودند‌: وَ سَیَأتِی شِیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشٰاهَدَةَ. اَلٰا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشٰاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْیٰانِیِّ وَ الصَّیْحَـةِ فَهُوَ کٰاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لٰا حَوْلَ وَ لٰا قُوَّةَ اِلّٰا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ: بزودی کسانى نزد شیعیان من می‌آیند که مدّعى مشاهده‌ی من می‌شوند. آگاه باشید هرکه پیش از خروج سفیانى و صیحه‌ی آسمانى ادّعای مشاهده کند‌، دروغگو و فریبکار است و هیچ حول و قوّه‌ای جز برای خدای متعال نیست. ▪️اکنون باید دید این موضوع چگونه با مسأله‌ی دیدار امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوران غیبت آن حضرت قابل جمع است. پیشتر به چهار نکته اشاره کردیم؛ حالا نکته پنجم: ▪️خامساً اینکه هرکس ادّعای ملاقات امام زمان ‌(علیه السلام) را کرد، تکذیبش کنید؛ بدین معناست که آنچه دیده است، فقط پرتو مختصری از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است و مطلب خیلی بالاتر از این است.آنچه او دیده کجا و خود حضرت صاحب‌الامرارواحنا‌فداه کجا! لذا شخصی که جلوه‌ای از امام‌(علیه السلام) را دیده است، نباید خیلی به آنچه دیده دلخوش و سرگرم باشد؛ زیرا با دیدن تار مویی از آن حضرت، ممکن است سال‌ها در آن متوقّف شود و از پیشرفت و رشد در مسیر بندگی خداوند و نزدیکی بیشتر به حجّت‌خدا باز بماند. چنانکه قبلا نیز گفتیم دیدار خود حضرت مهدی ارواحنا فداه در زمان غیبت امری خطیر و دشوار است و آمادگی و شایستگی بالایی نیاز دارد. بسیاری از کسانی که توفیق دیدار برایشان حاصل شده است، خود آن حضرت را ندیده‌اند؛ بلکه چه‌بسا دیدار یکی از ایادی، خصّیصین و یاران ویژه­ی ایشان که ابدال، اوتاد، نقباء یا رجال‌الغیب نامیده می‌شوند، نصیبشان شده است و به علّت اینکه آن بزرگواران رنگ و بو و مشابهتی با حضرت ولیّ‌عصرارواحنافداه دارند، اشخاصی که به دیدارشان نایل آمده‌اند، گمان کرده‌اند به دیدار خود آن حضرت موفّق شده‌اند. بنابراین چنین کسانی نباید اظهار کنند ما به دیدار حجّت‌خدا نایل شده‌ایم. ادامه دارد…. ◾️استاد مهدی طيب، ص٢٥٨ و ٢٥٩◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️عبد کامل ▪️عبد کامل فعلش به ائمه علیهم السّلام، صفاتش به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ذاتش به خدا ملحق می‌شود... ▪️شریعت، طریقت و حقیقت غیر قابل انفکاک و سه مرتبه از یک واقعیت هستند..‌. ▪️مظهر شریعت: امام ▪️مظهر طریقت: رسول ▪️مظهر حقیقت: خدای متعال ✔️انسان کامل کسی است که ▪️فعلش: شریعت ▪️خلقَش: طریقت ▪️جان و هستی‌اش: حقیقت است. ◾️استاد مهدی طیّب ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
آیات 34-33 آل عمران، قسمت دوم بخش سوم ● بحث روايتى در كتاب عيون در حديثى كه گفتگوى حضرت رضا (عليه السلام ) با مامون را حكايت كرده ، آمده كه مامون عرضه داشت : آيا خداى تعالى عترت را بر ساير مردم برترى داده است ؟. حضرت فرمود: ((خداى تعالى برترى عترت بر ساير مردم را در آيات محكم كتابش علنى كرده ، مامون پرسيد آن آيات در كجاى قرآن است ؟ حضرت رضا (عليه السلام ) فرمود: در آيه : ((ان اللّه اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران على العالمين ، ذريه بعضها من بعض )) (تا آخر حديث ))). و در تفسير عياشى ازاحمد بن محمد از حضرت رضا از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود: هركس گمان كند كه خدا از كار خلق فارغ شده و ديگر كارى به كار خلق ندارد، به خدا دروغ بسته است براى اينكه مشيت خدا همچنان در خلقش نافذ است ، هر چه را بخواهد اراده كرده ، و هر چه را بخواهد مى كند، براى اينكه قرآن كريم فرموده : ((ذرية بعضها من بعض و اللّه سميع عليم )) ذريه از اول تا به آخرش يك سلسله بهم پيوسته است ، اگر (مثلا) شنيديد كه خداى تعالى به عمران وعده فرزندى پسر داد، ولى همسرش مريم را زائيد، نبايد خبر و وعده خدا را تكذيب كنيد، چون اين وعده با تولد عيسى (عليه السلام ) انجاز شد (رواياتى نظير اين روايت در فصل بعدى مى آيد پس نبايد اينگونه وعده هاى پس و پيش شده را دليل بر فراغت خدا گرفت ). مؤلف : در اين روايت هم دلالتى هست بر بيانى كه ما در سابق در معناى جمله ((ذريه بعضها من بعض ...)) داشتيم . و نيز در همان كتاب از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه آن جناب آيه نامبرده را تلاوت كرد و سپس فرمود: ما از آن ذريه هستيم ، و ماييم بقيه آن عترت . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 264 مؤلف : اينكه فرمود ((ما بقيه آن عترتيم )) منظورش از عترت معناى اصلى و لغوى آن است ، چون اين كلمه در اصل به معناى ريشه و پايه هر چيز است ، پايه اى كه به آن تكيه دارد، و بهمين معنا در مورد فرزندان و اقارب خيلى نزديك به انسان كه در گذشته اند نيز استعمال مى شود. و به عبارت ديگر عترت ، عبارت است از آن عمودى كه در همه خويشاوندان محفوظ است و آن اشتراك در خونى كه چون نخ تسبيح در همه افراد يك دودمان دويده و از اينجا روشن مى شود كه امام (عليه السلام ) از جمله : ((ذريه بعضها من بعض )) استفاده كرده كه عمود و اصل و رشته اى در ميان سلسله انبيا و اوليا محفوظ است ، و رشته اى كه از آدم تا نوح تا ابراهيم و آل عمران دويده است . و از اينجا اين نكته روشن مى گردد كه چرا آدم و نوح را با آل ابراهيم و آل عمران ذكر كرده ، خواسته است اشاره كند به اينكه سلسله نامبرده در مسأله اصطفا همه جا متصل بوده ، و در هيچ نقطه اى قطع نشده است . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 265 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
▪️دو راه وجود دارد که از آنها می‎توانیم خودمان را در بغل پدران حقیقیمان بیندازیم، یکی راه طاعات و عبادات است و دیگری راه محبّت. ▪️دو نوع راه وجود دارد؛ یکی راه‎های شوسه و آسفالته و دیگری راه‎های میان‎بُر. در راه‎های شوسه و آسفالته هم گاهی اوقات اشخاص تصادف می‎کنند و کشته می‎شوند. در راه‎های میان‎بر هم خطر مردن هست. راه میان‎بر گرچه خطرناک است، ولی خیلی سریع‎تر به مقصد می‎رسد. ▪️راه‎های عبادات، روزه، شب زنده‎داری، ذکر، دعا، ریاضات و صبر که از پیغمبر و ائمّه علیهم السّلام رسیده است هم راه خداست. اینها راه‎های شوسه و آسفالته‎اند. بعضی اصحاب به پیامبر و ائمّه علیهم السّلام اصرار زیادی کردند که چه کنیم زودتر به مقصد برسیم؟ این بود که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم راه میان‎بر را نشان داد و فرمود: هر کس علی و حسین علیهما السّلام را دوست بدارد، زودتر به مقصد می‎رسد. فرمود هر کس علی علیه السّلام را دوست بدارد، معصیت به او ضرر نمی‎رساند و کسی که در مصیبت حسین علیه السّلام مژه‎اش به ‎اشک نمناک شود و حتّی کسی که بدون اینکه اشکش جاری شود، با ادب در مجلس عزای حسین علیه السّلام بنشیند و خودش را شبیه گریه کنندگان نماید، بهشت بر او واجب می‎شود. راه محبّت راه میان‎بر است. ▪️مرحوم حاج اسماعیل دولابی▪️ ◾️مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
🚩 ورود مسلم بن عقیل به کوفه - پنجم ماه شوّال ▪️مسلم بن عقیل به امر امام حسین علیه السّلام در پانزدهم ماه رمضان از مکّه حرکت کرد. خود امام حسین علیه السّلام تا روز هشتم ماه ذی‌الحجّه در مکّه ماندند. امام در پانزدهم ماه رمضان به مسلم بن عقیل ماموریت دادند که به کوفه برود‌ ▪️او هم پانزدهم ماه رمضان از مکّه بیرون آمد و در پنجم ماه شوّال وارد کوفه شد که با آن استقبال عظیم مواجه شد و آن جمع عظیم به نمایندگی از امام حسین علیه السّلام با او بیعت کردند. امّا بعد که حکم ابن زیاد به فرمانداری کوفه رسید و خودش هم در کوفه مستقر شد، این مردم سست عهد و پیمان شکن که در طول تاریخ رویشان سیاه است، او را تنها گذاشتند.... ▪️آن بزرگوار را چقدر غریبانه ترک کردند! تنهایش گذاشتند! به گونه‌ای که هیچ کس نبود او را پناه دهد، حتی یک نفر. چقدر غریبانه در این شهر به شهادت رسید. تنها یک زن که از همۀ مردان عالم مردانگی بیشتری داشت به مسلم پناه داد..... ◾️استاد مهدی طیّب ◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️توحید افعالی در چهار مرتبه است و مردم از این جهت بر چهار دسته ­اند: ▪️۱) اکثر مردم کارها را منوط به اسباب و وسایل و نیروی خود می­دانند و همین­طور عوامل طبیعت و حتی اگر بلایی به آن­ها برسد، آن را خشم طبیعت می­دانند و به تقدیرات الهی معتقد نیستند و این قسم کافرند. ▪️۲) توحید منافقین که قبول دارند خداوند قادر است و به زبان اقرار می­کنند که کارها تحت تقدیر اوست، لکن تکیه به اسباب دارند و یا تارک عبادت و مرتکب معاصی­اند. ▪️۳) که آثار آن هم در قلب ظاهر است و تمام اسباب و وسائط را مقهور تحت قدرت او می­دانند که این توحید خواص است. ▪️۴) توحید انبیاء و ائمه و اولیاء (علیهم السلام) که ابداً به اسباب نظر ندارند و به کلّی از اسباب و وسائط و نیروی خود چشم­پوشی نموده ­اند و معتقدند تا مشیّت حق تعلّق نگیرد، حتی یک برگ از درخت ساقط نشود و اگر تعلّق گرفت، رادع و مانعی نمی­تواند جلوی آن را بگیرد این قسم ایمان کامل دارند. گویند: «لا حول و لا قوه اِلّا بالله العلی العظیم.» ▪️توحید یعنی آن­که بشناسی که حرکات و سکنات خلق، همه فعل خداست و کسی را با او شرکت نیست. چون این به جا آوردی، شرط توحید به جا آوردی. - از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آن را به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگتر از آن نیست. اگر این نکته را رعایت کنی از وادی اَمن سر در می­آوری. هروقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی از ربّت تعریف کن. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 34-33 آل عمران، قسمت دوم بخش سوم ● بحث روايتى در كتاب عيون در حديثى كه گفتگوى حضرت رضا (
آيات 41 - 35، آل عمران ،قسمت اول بخش اول1⃣ إِذْ قَالَتِ امْرَأَت عِمْرَنَ رَب إِنى نَذَرْت لَك مَا فى بَطنى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنى إِنَّك أَنت السمِيعُ الْعَلِيمُ(35) فَلَمَّا وَضعَتهَا قَالَت رَب إِنى وَضعْتهَا أُنثى وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضعَت وَ لَيْس الذَّكَرُ كالاُنثى وَ إِنى سمَّيْتهَا مَرْيَمَ وَ إِنى أُعِيذُهَا بِك وَ ذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشيْطنِ الرَّجِيمِ(36) فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسنٍ وَ أَنبَتَهَا نَبَاتاً حَسناً وَ كَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَاب وَجَدَ عِندَهَا رِزْقاً قَالَ يَمَرْيَمُ أَنى لَكِ هَذَا قَالَت هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ(37) هُنَالِك دَعَا زَكرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَب هَب لى مِن لَّدُنك ذُرِّيَّةً طيِّبَةً إِنَّك سمِيعُ الدُّعَاءِ(38) فَنَادَتْهُ الْمَلَئكَةُ وَ هُوَ قَائمٌ يُصلى فى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشرُك بِيَحْيى مُصدِّقَا بِكلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سيِّداً وَ حَصوراً وَ نَبِيًّا مِّنَ الصلِحِينَ(39) قَالَ رَب أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنىَ الْكبَرُ وَ امْرَأَتى عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِك اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشاءُ(40) قَالَ رَب اجْعَل لى ءَايَةً قَالَ ءَايَتُك أَلا تُكلِّمَ النَّاس ‍ ثَلَثَةَ أَيَّامٍ إِلا رَمْزاً وَ اذْكُر رَّبَّك كثِيراً وَ سبِّحْ بِالْعَشىِّ وَ الابْكرِ(41) ● ترجمه آیات بياد آر زمانى را كه همسر عمران گفت پروردگارا من نذر كرده ام كه آنچه در رحم دارم محرر يعنى خالص خدمتكار تو باشد از من قبول كن كه تو، آرى تنها توئى كه شنواى دانايى (35) ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 266 همين كه وضع حمل كرد گفت پروردگارا من او را دختر زاييدم (و خدا از خود او بهتر مى دانست كه چه زاييده ) و معلوم است كه براى خدمتگذارى معبد تو پسر چون دختر نيست و من او را مريم نام نهادم و من او و نسل او را از شيطان رجيم به تو پناه دادم (36) پروردگارش دختر را قبول كرد آن هم به بهترين قبول و او را پرورش داد آنهم بهترين پرورش و زكريا را كفيل او كرد كه هر وقت در محراب او بر او وارد مى شد رزقى مخصوص نزد او مى ديد مى پرسيد: اى مريم اين رزق كذائى از ناحيه چه كسى برايت آورده اند؟ مى گفت اين رزق از ناحيه خدا است آرى خدا به هركس كه بخواهد بى حساب رزق مى دهد (37) اينجا بود كه طمع زكريا وادارش كرد و دست به دعا برداشته بپروردگار خود گفت پروردگارا مرا از ناحيه خود فرزندى و نسلى پاك ببخش كه تو شنواى دعائى (38) ملائكه (كه گوئى از راهى دور سخن مى گفتند) خطابش كردند و در حالى كه او در محراب نماز مى خواند گفتند خداى تعالى تو را به يحيى مژده مى دهد فرزندى كه تصديق كننده كلمه اى از خدا است (يعنى عيسى ) و سيدى است كه زن نمى گيرد، و پيامبرى است از صالحان (39) زكريا گفت چگونه مرا فرزندى خواهد شد با اينكه عمرم به نهايت رسيده و همچنين عمر همسرم علاوه بر اينكه او در جوانى هم نازا بود فرمود: اين چنين خدا هر چه بخواهد مى كند (40) عرضه داشت پروردگارا برايم علامتى قرار ده فرمود علامت فرزنددار شدنت اين است كه سه روز با مردم سخن نتوانى گفت مگر باشاره پروردگارت را بسيار يادآور و صبح و شام به تسبيح بپرداز (41). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آيات 41 - 35، آل عمران،قسمت اول بخش اول1⃣ إِذْ قَالَتِ امْرَأَت عِمْرَنَ رَب إِنى نَذَرْت لَك مَ
آيات 41 - 35، آل عمران ،قسمت اول بخش اول2⃣ ● بیان آیات إِذْ قَالَتِ امْرَأَت عِمْرَنَ رَب إِنى نَذَرْت لَك مَا فى بَطنى مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنى إِنَّك أَنت السمِيعُ الْعَلِيمُ ... كلمه ((نذر)) به معناى اين است كه انسان چيزى بر خود واجب كند كه واجب نباشد، و كلمه ((تحرير)) كه مصدر كلمه اسم مفعول ((محرر)) است ، به معناى آزاد كردن از قيد و زنجير است ، و به همين جهت آزاد كردن برده را هم تحرير مى گويند، و نيز نوشتن كتاب را هم تحرير مى گويند، چون با اين عمل مفاهيم و آن معانى كه در محفظه ذهن و فكر زندانى است آزاد مى شود، و كلمه ((تقبل )) به معناى قبول كردن چيزى است از روى رغبت و رضا، مانند تقبل هديه و تقبل دعا و امثال آن . و اينكه فرمود: ((قالت امرات عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى )) دلالت دارد بر اينكه اين مناجات را وقتى كرده كه به فرزندش ‍ حامله بوده است ، و حملش از عمران بوده ، و اين مناجات خالى از اشاره به اين نكته نيست كه همسر وى عمران در آن روزها زنده نبوده ، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 267 وگرنه او حق نداشت فرزند در شكم خود را مستقلا تحرير كند. همچنان كه آيه شريفه : ((و ما كنت لديهم اذ يلقون اقلامهم ايهم يكفل مريم )) كه سخن از اين دارد كه براى تعيين كفيلى براى مريم قرعه كشى كردند، نيز به بيانى كه در تفسيرش مى آيد دلالت دارد بر اينكه همسر وى در آن روز زنده نبوده . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
☑️غزلی از علامه که تمام کلماتش فارسی است. : ▪️« ...حالا که بحث شیرین زبان فارسی است اجازه بدهید به علامه‌طباطبایی بازگردیم و تأکید کنیم که او، علاوه بر مراتب حوزوی، ادیب هم بود. او اهل تبریز و آذربایجان بود و با اینکه آذری سخن می‌گفت، به زبان فارسی توجه جدی داشت. شاید شنیده باشید که علامه غزلی دارد که تمام کلماتش فارسی است و حتی یک کلمه عربی در آن وجود ندارد. چند بیت آن را برایتان می‌خوانم: ‌ « گذر ز دانه و دام جهان و خویش مباز که مرغ با پر آزاد می‌کند پرواز ‌‌ به کوهپایه زان بامداد با یاران که دور باد دل پاکشان ز سوز و گداز ‌‌ چه گویمت که چه می‌گفت باد مشک فشان که می‌گشود به گفتار خود هزاران راز ‌ ز من نیوش و میاسا در این دو روز جهان که پیش روی تو راهی‌ست سخت دور و دراز » ‌ ‌ ◾️آفاق‌حکمت‌درسپهرمعرفت، گفت‌وگوی حامدزارع با دکتر سیدمصطفی محقق‌داماد، صفحهٔ۵۷◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ☑️جدایی دین از فلسفه!! ستمی‌است آشکار ‌ ▪️به راستی به دور از انصاف، بلکه ستمی آشکار است که در میان ادیان آسمانی و فلسفهٔ الهی جدایی بیندازیم. ‌ ▪️دین چیزی جز یک سلسله معارف اصیل اعتقادی (اصول) و مجموعه‌ای از مسائل حقوقی و اخلاقی (فروع) نمی‌باشد. مگر نه این است که پیامبران الهی مردان پاکی بودند که جامعهٔ بشریت را به فرمان خداوندی به سوی زندگی ایده‌آل و سعادت حقیقی رهبری می‌کردند؟ و آیا سعادت حقیقی انسان جز در این است که انسان در پرتو هوش سرشار و استعداد ذاتی خود به شناخت حقایق نائل آید و با درک اسرار و رموز جهان هستی، روش درست و معتدلی را در زندگی علمی، پیشهٔ خود سازد؟ و آیا برای به دست آوردن این معارف، راهی جز استدلال و اقامهٔ برهان در پیش دارد؟ پس در صورتی که استدلال و اقامه برهان با سرشت انسان آمیخته است، چگونه ممکن است که ادیان آسمانی و پیامبران الهی مردم را بر خلاف فطرت و سرشت آنها به پذیرش چیزی بدون دلیل فراخوانند و از آنها بخواهند که از راه فطرت و طبیعت خود منحرف شوند و مطالب آنها را بدون دلیل برهان بپذیرند. ‌ ▪️در حقیقت بین روش انبیا در دعوت مردم به سوی حق و حقیقت و بین آنچه انسان با دلیل و برهان و آن می‌رسد فرقی نیست. ‌ ◾️رساله علی‌وفلسفه‌الهی◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
◾️‌تو مسئول هدایت مردم نیستی! ‏"وَماأَنْتَ‌عَلَيْهِمْ‌بِوَكِيلٍ"◾️ ‌ ▪️يعنی امر آنان (مردم) به تو واگذار نشده تا در تدبير شؤون آنان مسئول باشی و در نتيجه تلاش كنی تا هدايت را به هر نحوی شده در دل آنان وارد سازی. ‏و معنای آن اين است كه ما به تو دستور داده‌ايم ايشان را به آنچه گفته‌ايم تهديد كنی، چون ما قرآن را به حق و برای اين نازل كرده‌ايم كه آن را بر مردم بخوانی و بس، حال هر كس با آن هدايت يافت، نفع هدايتش عايد خودش می‌شود و هر كس گمراه شد و هدايت نيافت، ضرر گمراهی نيز عايد خودش می‌شود، و تو از طرف من وكيل و مدبر شؤون آنان نيستی، تا هدايت را در دل آنان جای دهی، تو از اين بابت هيچ اختياری و مسئوليتی نداری. ☑️تفسیرالمیزان، ذیل‌آیهٔ۴۱سورة‌زمر @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
▪️آخر کار، خدا به دوستان اهل بیت علیهم السّلام نشان می‎دهد که برای فسّاق و فجّار هم آن پایین‎ها سور
▪️آخر کار، خدا به دوستان اهل بیت علیهم السّلام نشان می‎دهد که برای فسّاق و فجّار هم آن پایین‎ها سور و ساتی درست کرده و غصّه‎ی آنها هم تمام شده است. آخر کار همان دوازده نفر، اهل تابوت باقی می‎مانند که شش نفرشان از امم سَلفند، از جمله فرعون و نمرود و شدّاد، و شش نفرشان از این امّتند، از جمله اوّلی و دومی و سومی. ◾️مصباح_الهدی/ ص ١٥٦ و ١٥٧ شرح و توضيح مبحث چهاردهم: ٤/ استاد مهدی طيّب◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آيات 41 - 35، آل عمران،قسمت اول بخش اول2⃣ ● بیان آیات إِذْ قَالَتِ امْرَأَت عِمْرَنَ رَب إِنى
آیات41-35 آل عمران، قسمت اول بخش دوم ⚫️معنای سخن مادر مریم : (( ندرت لک ما فی بطنی محررا)) این نکته هم روشن است که تحریر فرزند چه به وسیله پدر باشد یا مادر، تحریر از بردگی نیست و دختر عمران برده نبوده ، تا مادرش او را آزاد كند، پس تحرير در اين آيه آزاد كردن از قيد ولايتى است كه والدين بر فرزند خود دارند، و با داشتن آن ولايت ، او را تربيت مى كنند، و در مقاصد خود بكار مى برند و اطاعتشان بر فرزند واجب است . پس با تحرير، فرزند از تسلطى كه پدر و مادر بر او دارند خارج مى شود، ديگر پدر و مادر، او را بخدمت نمى گيرند، و اگر اين تحرير به وسيله نذر و بخاطر خدا انجام شود، معنايش اين مى شود كه اين فرزند در ولايت خدا داخل شود، تنها او را بپرستد و خدمت كند و خدمت خدا كردن به اين است كه در مسجد و كليسا و اماكن مقدسه اى كه مختص عبادت خدا است خدمت كند، در حالى كه اگر اين نذر نبود، فرزند مى بايست پدر و مادر خود را خدمت مى كرد. بعضى هم گفته اند: رسم اين بوده كه پدران و مادران فرزند خود را براى خدا تحرير مى كردند، و بعد از اين تحرير ديگر فرزند خود را در منافع شخصى خود بكار نمى گرفتند، و در حوائج خود استخدام نمى نمودند، بلكه او را در كنيسه مى بردند، تا آنجا را آب و جاروب كند، و خادم آنجا باشد و اين فرزند هم چنان به خدمت خود ادامه مى داد، تا به حد بلوغ مى رسيد، در آن موقع ديگر اختيار با خودش بود، مى توانست به خدمت خود در معبد ادامه دهد، و مى توانست از آنجا بيرون شود. و اين آيه دلالت دارد بر اينكه مادر مريم معتقد بوده به اينكه فرزندى كه در شكم دارد پسر است ، نه دختر چون مناجاتى كه با خدا دارد قاطعانه است و در آن شرط نكرده كه اگر فرزندم پسر بود تحرير مى كنيم ، بلكه بطور قطع گفته : ((نذرت لك ما فى بطنى محررا)) از اينجا معلوم مى شود مطمئن بوده كه فرزندش پسر است . بعضى خيال كرده اند كه اگر كلمه ((محررا)) مذكر آمده براى اين بوده كه حال از كلمه ((ما)) باشد، ماء موصوله كه مذكر و مؤنثش يكسان است و معنايش اينست كه هر چه در شكم من است چه پسر و چه دختر محرر باشد، و اين خيال درست نيست ، زيرا اگر اينطور نذر ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 268 كرده بود، ديگر جا نداشت وقتى كه بچه را آورد، و ديد كه دختر است از در حسرت و تاسف بگويد: ((رب انى وضعتها انثى )) خدايا من فرزندم را دختر آوردم ، و نيز جا نداشت دنبال اين جمله بگويد: ((و خدا داناتر است به اينكه او چه زاييده ، و پسر مثل دختر نيست ))، كه بيانش بزودى مى آيد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
☑️« عزت نفس » ‌ ▪️دستگاه آفرینش که انسان را اجتماعی و نیازمند به تعاون آفریده است، او را طوری مجهز نموده که در محیط اجتماع با نیروی شخصی خود می‌تواند گِلیم خود را از آب بیرون کشیده و از بهره کاری که انجام می‌دهد، چرخ زندگی خود را بگرداند! ‌ ▪️با تامل در این امر، جای تردید باقی نمی‌ماند که صفت «عزت نفس»، عبارت از آن است که انسان در زندگی از نیروهای خدادادی استفاده کند و در راه رسیدن به مقاصد خویش، آنها را به کار اندازد و «به نیروی دیگران تکیه نکند» و این خود یکی از «اخلاق فطری» و پسندیده انسان است. ‌ ▪️عزت نفس سدی است که انسان را از زندگی پست و بسیاری از کارهای ناروا و کردارهای زشت نگه می‌دارد. کسی که عزت نفس ندارد و چشم به دست این و آن دوخته است، به آسانی می‌تواند اراده و شخصیت خود را به دیگران بفروشد! و به طمع نوایی ناچیز، هر چه بگویند آن کند! و هر چه از او بخواهند- اگر چه آزادی فطری و آبرو و عزت و شرافت باشد- نثار کند. ‌ ◾️تعالیم‌اسلام، صفحهٔ۲۳۵◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️فلسفهٔ الهی مارا به چیزی جز معارف‌الهی رهبری نمی‌کند. اینی که اینها می‌گویند، عدمش بهتر از وجود است. ▪️شما هرگز به سخنان این گروه گوش نکنید و به سخنان جمعی از نویسندگان خود ما نیز اعتنا نکنید که می‌گویند: «دین بر روی فلسفه خط بطلان کشیده و با آن سرِ سازگاری ندارد و موضع دین غیر از موضع فلسفه است و هدف دین چیزی جز هدف فلسفه است » اینها فلسفه را چنین معرفی می‌کنند: «فلسفه مجموعه ای از آراء و افکار گروهی از مردان یونانی و غیریونانی است که در میان آنها خداشناس و منکر خدا، ملحد و پرهیزگار، مؤمن و کافر، حقیقت جو و خطاگر یافت می‌شوند. پس طرح مسائل فلسفی چیزی جز پیروی از دانشمندان معروف آنها و به کار بستن آراء و نظریات آنها نمیباشد.» ▪️اگر فلسفه این باشد که اینها برای ما ترسیم می‌کنند و حقیقت آن همان باشد که اینها میپندارند عدمش بهتر از وجود آن است و بر اشخاص ارزشمند است که خود را باآن آلوده نسازند و بر دین است که با قاطعیت تمام در برابر آن بایستد و از آن بیزاری بجوید، ولی خوشبختانه مطلب از این قرار نیست و این عقیده در مورد فلسفه صحیح نیست. ▪️این عقیده تنها در برخی از رشته‌ها صادق است که به آراء و عقاید دانشمندان اعتماد می‌کنند و در مسائلی که دلیلی جز اتفاق آراء ندارد به استقرای عقاید دانشمندان می‌پردازند و آن را ملاک و معیار قرار می‌دهند اما در مورد فلسفه، حقیقت برعکس پندار این گروه است، زیرا فلسفه به طوری که یادآور شدیم عبارت است از بحث و کاوش استدلالی از حقیقت اشیاء، و هرگز به گفتهٔ این و آن توجهی ندارد و حتی وحدت نظر و اتفاق آراء در فلسفه ارزش و اعتباری ندارد. و هرگز نمی‌توان در شناخت واقعیت اشیاء به سخنان این و آن اعتماد کرد، و آراء و عقاید دانشمندان هرگز نمی‌تواند در این مسائل، آرامش بخش و اطمینان آور باشد چه رسد به این که به صورت پناهگاه علمی درآید. ▪️روی این بیان بی اعتبار بودن این عقیده روشن می‌شود، شما نیز این حرفها را به دور اندازید و مطمئن باشید که فلسفهٔ الهی مارا به چیزی جز معارف الهی رهبری نمی کند که "دین حقیقی نیز هیچ تضادی با آن ندارد و هر دو یک هدف را دنبال میکنند." ◾️رساله علی و فلسفهٔ الهی◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️« مضار زندگی اتکالی (وابسته) » ‌ ▪️زندگی اتكالى (وابسته) یعنی به امید و پشتیبانی دیگران زیستن، در حقیقت از دست دادن افتخارِ انسانی و شرافت استقلال و آزادی و منشأ همه گونه بزه و زشتکاری‌های اجتماعی است که از خواری و پستی، سرچشمه می گیرد. ‌ ▪️کسی که به امید دیگران نشسته چشم به دست این و آن می‌دوزد، در حقیقت اراده و شعور خود را در این راه می‌فروشد؛ باید تملق کند. باید هر چه بخواهند و بگویند -حق یا باطل زشت یا زیبا- انجام دهد. به هر عار و ننگی تن در دهد، بیگانه پرستی نماید. به هر ستم و ناروایی راضی شود و بالاخره همه حدود و مقررات انسانی را به هیچ شمرد. ‌ ◾️تعالیم‌اسلام، صفحهٔ۲۴۹◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ▪️ضايعه‌ی عظيم ويران‌شدن بنای قبور ائمّه‌ی بقيع علیهم‌السّلام، ضايعه‌ای است كه جراحت آن همچنان بر قلوب شيعيان عالم و هرکس كه دارای درك انسانی است و به ارزش‌های انسانی احترام می‌گذارد، باقی است؛ چون شخصيت‌های ائمّه‌ی ما فقط محدود به قلمرو تشيّع نيست.
‌ ☑️برخورد علامه طباطبایی در مسایل علمی با روشنفکران و اندیشمندان نسل معاصر خود چگونه بود. آیا با آنها ارتباطی داشت یا خیر؟ : ▪️علامه با دانشمندان معاصر خود که در زمینه‌های قرآنی، علمی و فلسفی کار می‌کردند، تماس می‌گرفت و البته بنده هم گاهی در این امر واسطهٔ خیر بودم و با استاد همکاری می‌کردم. مثلا یکبار به مرحوم استاد گفتم: ابوالکلام آزاد در تفسیر خود کوروش را همان ذوالقرنین معرفی کرده و آقای باستانی پاریزی این بحث را ترجمه کرده و به طور مستقل منتشر ساخته است، ولی متأسفانه نسخ آن نایاب شده و من نتوانستم برای جناب عالی تهیه کنم، مگر این که از خود ایشان بخواهید. علامه فرمودند: «آدرس ایشان را بدهید.» که تقدیم شد و بعد ایشان در نامه‌ای به طور مستقیم از آقای باستانی نسخه‌ای را خواسته بودند که ایشان هم اقدام کرده بود. پس از وصول کتاب، استاد از من خواستند که وصول نامه و کتاب را به ایشان اعلام کنم و من در نامه‌ای چنین کردم و آقای باستانی در مقدمه چاپ پنجم کتاب خود در این باره نوشتند: «استاد علامه طباطبایی در مرقومه‌ای از من خواسته بودند نسخه‌ای از کتاب را به ایشان برسانم و مخلص نیز تقدیم کردم. وصول آن نامه و کتاب به امضای حجت الاسلام آقای سیدهادی خسروشاهی که در آن ایام با آقای طباطبایی همکاری داشته‌اند، اعلام شد»! البته من در آن ایام، جزو تلامذه استاد علامه بودم و به امر ایشان نامه اعلام وصول را فرستاده بودم. در واقع، علامه برای روشن شدن یک نکته علمی و برای کشف یک حقیقتی، از ارتباط و مکاتبه با اهل فن خودداری نمی‌کرد و به همین دلیل خلاصه مطالب کتاب «ذوالقرنین یا کوروش کبیر» چندین صفحه از الميزان را به خود اختصاص داد و این مطلب در ترجمه فارسی مرحوم موسوی همدانی، جلد ۲۶، صفحه ۳۰۴ به بعد، نقل شده است. به هر حال این نوعی از همکاری و تبادل نظر علمی با استادان بود. ◾️دربارهٔ علامه طباطبایی، صفحه ۸۷ (خاطرات مستند مرحوم )◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ☑️ذوالقرنین همان کورش کبیر است. ماجرای ذوالقرنین در قرآن کریم ▪️... بعضى گفته‌اند: ذوالقرنین همان کورش یکى از ملوک هخامنشى در فارس است که در سالهاى (۵۳۹ - ۵۶۰) ق‌م مى‌زیسته وهموبوده که امپراطورى ایرانى را تاسیس ومیان دومملکت فارس و ماد را جمع نمود. بابل را مسخر کرد وبه یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد، ودر بناى هیکل کمک‌ها کرد ومصر را به تسخیر خود درآورد، آنگاه به سوى یونان حرکت نموده بر مردم آنجا نیز مسلط شد وبه طرف مغرب رهسپار گردیده آنگاه روبه سوى مشرق نهاد و تا اقصى نقطه مشرق پیش رفت. ▪️این قول را یکى از علماى نزدیک به عصر ما ذکر کرده (ابوالکلام آزاد) ویکى از محققین هند در ایضاح وتقریب آن سخت کوشیده است. اجمال مطلب اینکه : آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق مى شود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردى مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده، واگر اوپادشاهى عادل ورعیت پرور و داراى سیره رفق و رأفت واحسان بوده این نیز بوده واگر اونسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا باو از هر چیزى سببى داده به این نیز داده، واگر میان دین وعقل وفضائل اخلاقى وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب براى اوجمع کرده براى این نیز جمع کرده بود. وهمانطور که قرآن کریم فرموده نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا وپیرامون آن نیز مستولى شده وبار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسد، ودر آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. ونیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مى‌دهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوه‌هاى قفقاز ونزدیکیهاى شهر تفلیس است . این اجمال آن چیزى است که مولانا ابوالکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مى‌گذرد. ▪️اما مساله ایمانش به خدا وروز جزا: دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح ۱) وکتاب دانیال (اصحاح ۶) وکتاب اشعیاء (اصحاح ۴۴ و ۴۵) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل وتقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء اورا ((راعى رب) (رعیتدار خدا) نامیده. ▪️واما فضائل نفسانى او: گذشته از ایمانش به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار وسیره اووبه اخبار وسیره طاغیان جبار که با اوبه جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم وببینیم وقتى بر ملوک ‹ماد› و ‹لیدیا› و ‹بابل› و ‹مصر› و یاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد وغیر ایشان ظفر مى‌یافته با آنان چه معامله مى‌کرده ، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت وعفو مى‌نموده وبزرگان وکریمان هر قومى را اکرام وضعفاى ایشان را ترحم مى‌نموده ومفسدین وخائنین آنان را سیاست مى‌نموده. کتب عهد قدیم ویهود هم که اورا به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده وبه بلادشان برگردانیده وبراى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته و نفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند ودر خزینه‌هاى ملوک بابل نگهدارى مى‌شد به ایشان برگردانیده، وهمین خود موید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذوالقرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مى‌دهد پرسش کنندگان از رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) از داستان ذوالقرنین یهود بوده اند. ▪️علاوه بر این مورخین قدیم یونان مانند ‹هردوت› و دیگران نیز جز به مروت وفتوت و سخاوت و کرم و گذشت و قلت حرص و داشتن رحمت و رأفت ، اورا نستوده‌اند، و او را به بهترین وجهى ثنا و ستایش ‌ کرده‌اند. ▪️واما اینکه چرا کورش را ذوالقرنین گفته‌اند: هر چند تواریخ از دلیلى که جوابگوى این سؤ‌ال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از اوکشف شده جاى هیچ تردیدى نمى‌گذارد که هموذوالقرنین بوده، و وجه تسمیه‌اش این است که در این مجسمه‌ها دوشاخ دیده مى‌شود که هر دو در وسط سر او درآمده یکى از آندو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده، واین با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه اوبه این اسم گفته‌اند تاج ویا کلاه خودى داشته که داراى دوشاخ بوده درست تطبیق مى‌کند. ▪️این بود خلاصه‌اى از کلام ابوالکلام، که هر چند بعضى از جوانبش ‌ خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشنتر وقابل قبولتر است. ◾️ترجمه‌المیزان، ج۱۳، ص۵۳۶◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ☑️دین و فلسفه، دوروی یک سکه هدف دین و‌ روش پیامبران ▪️دامن پیامبران پاک‌تر از آن است که مردم را وادار کنند که مسائل را بدون دلیل بپذیرند و در راهی کورکورانه گام بسپارند! بلکه برعکس، هنگامی که با مردم سخن می‌گفتند در محدودهٔ استعداد و درک آنها سخن می‌گفتند و هنگامی که معجزه‌ای برایشان می‌آوردند معجزه‌ای را بر می‌گزیدند که رابطهٔ آن با صدق ادعای آنها بر مردم روشن باشد و از نظر مردم شایستگی آن بر اثبات ادعای آنها مسلم باشد. آنگاه برای آنها بر اساس معجزاتی که با چشم خود دیده‌اند استدلال می‌کردند و ارتباط خود را به جهان بالا اثبات می‌کردند. قرآن کریم، گواه زندهٔ گفتار ماست که در تمام دعوت‌های خود عقول مردم را مخاطب قرار می‌دهد و در تمام مسائل مربوط به مبدأ و معاد و معارف کلی الهی چیزی را جز با دلیل روشن، بیان نمی‌کند و چیزی را جز با دلیل روشن رد نمی کند •[ قل هذه سبیلی اَدعوا اِلی الله علی بصیره انا و مَنِ اتّبعنی ]• «بگو: این است راه من که بابصیرت تمام به سوی خدا فرا می‌خوانم و پیرامون من نیز (در دعوت خود این راه را می پیمایند.)» ‌ ▪️کوتاه سخن این که: دین، هدفی جز این ندارد که مردم را در پرتو هوش و استعداد و نیروی استدلال که فطرتاً به آن مجهزند به شناخت حقایق جهان ماوراء طبیعت نائل سازد، و این درست همان چیزی است که به آن «فلسفهٔ الهی» گفته می شود. ▪️پس چگونه ممکن است که میان «دین آسمانی» و «فلسفهٔ الهی» که دوروی يک سکه‌اند جدایی انداخته شود؟ ‌ ◾️رساله علی‌وفلسفه‌الهی◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
‍ ◾️شهادت حمزه‌ی سیّدالشّهدا علیه‌السلام◾️ ▪️برای شهادت حضرت حمزه علیه‌السّلام دو تاریخ نقل شده است: هفتم یا پانزدهم ماه شوّال. بعد از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام، حمزه عموی بزرگوار رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، سردار دلیر سپاه اسلام بود؛ که در ماجرای پرعبرت جنگ اُحُد به شهادت رسید. ▪️شهادت این بزرگوار را به محضر رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، امام عصر ارواحنافداه و همه‌ی ارادتمندان خاندان پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم، تسلیت عرض می‌کنیم.