#عقل_و_عشق
□●اساس عالم بر عقل و عشق است و عقل و عشق، مسئلهاي بنيادی است. براي اينکه انسان از هر دو ويژگی برخوردار است. انسانْ عاقل است، همچنين عاشق است؛ عشق هم از ويژگيهای انسان است.
□●بحث اين است که آيا انسان، در آن واحد، هم میتواند عاقل باشد و در همان حال عاشق باشد؟ يا اگر عاشق شد، بايد با عقل خداحافظی کند و آن را به سويی کنار بگذارد؟ بنده چنين عقيدهای ندارم. انسان در عين عقلانيت، ميتواند عاشق باشد و در عين شيدايی نيز ميتواند عين عقلانيت را داشته باشد.
□●من بين عقل و عشق، تضادی نمیبينم. عشق، کشش به سوی معشوق است. عشق بدون معشوق نداريم، عقل بدون معقول هم نداريم. عاشق، معشوقی دارد و عاقل، معقولی. بعضي ممکن است بگويند ما معشوق معينی نداريم، عاشق عشقيم! خود عشق هم میتواند معشوق باشد. شاعری گفته است: «عاشق عشقم و ديوانة ديوانگیام».
□●اگر عاشق، معشوقی دارد، در جهت معشوق حرکت میکند؛ يعنی عشق او را به سوی معشوق ميکشد كه جاذبه بی حسابی دارد وخيلی نيرومند است و چيزی در مقابل عشق نمیتواند مقاومت کند. اما سخن اين است که وقتی عاشقی به معشوق توجه دارد و به سمت او میرود، آيا به معشوقش يا عشقش آگاهی دارد؟ اگر آگاهي ندارد و معشوق خود را نمیشناسد و حتی قدرش را هم نمیشناسد و عشقش جهت ندارد و يک کشش کور است، در اين صورت من آن را عشق نمینامم! تنها يک کشش و يک جاذبه است؛ مغناطيس هم يک جاذبه است. کششهای زيادي در عالم هست، ولي عشق نيست. عشق جاذبه و کششی است که در آن، آگاهی و درايت و خرد هست و اينها از ويژگيهای عقل است؛ يعنی انسان عاقل، عاشق میشود.
#یاعلی
□●دفتر عقل و آیت عشق
حکیم متاله دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
#عقل_و_عشق
□○اساس عالم بر عقل و عشق است و عقل و عشق، مسئلهای بنيادی است. براي اينکه انسان از هر دو ويژگی برخوردار است. انسانْ عاقل است، همچنين عاشق است؛ عشق هم از ويژگيهای انسان است.
□○بحث اين است که آيا انسان، در آن واحد، هم میتواند عاقل باشد و در همان حال عاشق باشد؟ يا اگر عاشق شد، بايد با عقل خداحافظی کند و آن را به سويی کنار بگذارد؟ بنده چنين عقيدهای ندارم. انسان در عين عقلانيت، ميتواند عاشق باشد و در عين شيدايی نيز ميتواند عين عقلانيت را داشته باشد. من بين عقل و عشق، تضادی نمی بينم.
□○عشق، کشش به سوی معشوق است. عشق بدون معشوق نداريم، عقل بدون معقول هم نداريم. عاشق، معشوقی دارد و عاقل، معقولی. بعضی ممکن است بگويند ما معشوق معينی نداريم، عاشق عشقيم! خود عشق هم میتواند معشوق باشد. شاعری گفته است: «عاشق عشقم و ديوانه ديوانگیام».
□○اگر عاشق، معشوقی دارد، در جهت معشوق حرکت ميکند؛ يعني عشق او را به سوی معشوق میکشد كه جاذبه بی حسابی دارد وخيلی نيرومند است و چيزی در مقابل عشق نمی تواند مقاومت کند. اما سخن اين است که وقتی عاشق به معشوق توجه دارد و به سمت او ميرود، آيا به معشوقش يا عشقش آگاهی دارد؟ اگر آگاهی ندارد و معشوق خود را نمیشناسد و حتی قدرش را هم نمیشناسد و عشقش جهت ندارد و يک کشش کور است، در اين صورت من آن را عشق نمینامم! تنها يک کشش و يک جاذبه است؛ مغناطيس هم يک جاذبه است. کششهای زيادی در عالم هست، ولي عشق نيست. عشق جاذبه و کششی است که در آن، آگاهی و درايت و خرد هست و اينها از ويژگيهای عقل است؛ يعنی انسان عاقل، عاشق میشود.
#یاعلی
□○دفتر عقل و آیت عشق
حکیم متاله دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei